آشنایی با مدل رفتار شناسی دیسک و کسب مهارت در آن، باعث از بین رفتن این سوءتفاهمها و ایجاد ارتباط خوب و موثر بین افراد میشود.
در معرفی این کتاب آمده است: «ریشههای تئوری سبکهای چهارگانه رفتاری DiSC را میتوان در 444 سال قبل از میلاد مسیح، زمانی که امپدوکس(فیلسوف یونانی) نظریه خود را در مورد رفتار انسانها نوشت، ردیابی کرد. امپدوکس اعلام کرد که به نظر میرسد انسانها به چهار روش کاملاً متفاوت عمل میکنند، اما او به جای اینکه مانند سبکهای شخصیتی DiSC، این رفتارها را به عوامل داخلی نسبت بدهد، معتقد بود که این عوامل خارجی هستند که بر نحوه عملکرد ما تاثیر میگذارند. امپدوکس این چهار عامل را عناصر اربعه « آب، آتش، خاک و هوا » میدانست که مفهوم این عناصر، امروزه هم گاهاً در علم نجوم مورد استفاده قرار میگیرد. 44 سال بعد، یعنی در حدود سال 400 قبل از میلاد، بقراط عوامل تاثیرگذار بر رفتار انسانها را از عوامل خارجی به 4 عامل درونی «خون، بلغم، صفرا و سودا» نسبت داد و این عوامل را مزاج چهارگانه خواند و به این ترتیب سیر تکاملی DiSC را کمی به جلو برد.
پایههای مدل رفتار شناسی DiSC در اوایل دهه ۱۹۰۰ گذاشته شد و در اثر فعالیتهای دکتر ویلیام مولتون مارستون، به یک مدل رفتار شناسی پیشرو تبدیل شد. ویلیام مارستون، خالق نظریه DiSC در دانشگاه هاروارد در دهه ۱۹۲۰ بود و در حالی که برای کتاب خود تحقیق میکرد، به دنبال شناسایی ویژگیها و رفتارهای قابل پیشبینی افراد در محیطهای مختلف بود.»
در بخشی از کتاب میخوانیم: «DiSC یک ابزار قدرتمند و بسیار ساده برای درک رفتار مردم است. در خانه و یا در محل کار، رفتار افراد اغلب اشتباه درک شده و باعث ایجاد سوء تفاهم میشود و این موضوع به شدت بر روابط، بهرهوری و شادی انسانها تاثیر منفی میگذارد. آشنایی با مدل رفتار شناسی دیسک و کسب مهارت در آن، باعث از بین رفتن این سوءتفاهمها و ایجاد ارتباط خوب و موثر بین افراد میشود.
بر اساس نظریه DiSC ، رفتار انسانها سیاه و سفید نیست بلکه قابل انعطاف بوده و حتی قابل پیش بینی است. نظریه DiSC رفتار افراد را ترکیبی از چهار سبک رفتاری میداند. البته به ندرت اتفاق میافتد که یک فرد فقط دارای یکی از صفات شخصیتی مثلاً " تسلط" (Dominance) بوده و سه سبک شخصیتی دیگر را اصلاً نداشته باشد. اما احتمال این که در رفتار یک شخص، ویژگی " تسلط"، بالاترین ویژگی رفتاری آن فرد بوده و آن فرد دارای ویژگیهای دیگری نیز باشد، بسیار زیاد است. مثلاً، ممکن است شخص مورد نظر دارای ویژگی " ثبات" (Steadiness) به عنوان فاکتور دوم و مقدار کمی ویژگی " تاثیرگذاری" (Influence) به عنوان فاکتور سوم نیز باشد...»
نظر شما