سیداسماعیل سیرتنیا، متولد بیستوسوم تیرماه سال 1357 اصالتا اهل شهر رشت و ساکن تهران بود. وی از دانشجویان رشته علوم سیاسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد رودهن بود که در مقطع کارشناسی پیوسته مشغول به تحصیل بود. او از نیروهای سپاه حضرت محمد رسولالله (ص) تهران بزرگ محسوب میشد که در عملیات مستشاری در سوریه در جریان عملیات محرم هفدهم آبان سال 1394 و در نزدیکی حلب به وسیله اصابت ترکش خمپاره به ناحیه پهلو و پشت سرش، به شهادت رسید. پیکر این شهید در ستاد تیپ عملیاتی سپاه محمد رسولالله (ص) تشییع و سپس در زادگاهش، شهر رشت تشییع و تدفین شد.
در ادامه گفتوگو با الهه آخرتی، نویسنده کتاب «از من نخواه آرام بگیرم» را میخوانیم.
کمی درباره «از من نخواه آرام بگیرم» و ویژگیهای آن توضیح دهید.
این کتاب از دوران کودکی شهید سیداسماعیل سیرتنیا شروع میشود و فعالیتهای فرهنگی، فعالیتهای ایشان در سپاه و سپس اعزام به سوریه و شهادت را دربر میگیرد. البته شهید سیرتنیا بسیار فعال بوده و اقدامات فرهنگی ایشان در هنگامی که در سپاه فعالیت داشتند نیز ادامه داشته است.
درباره موضوع و عنوان کتاب «از من نخواه آرام بگیرم» برایمان بفرمایید.
شهید سیرتنیا بسیار پرانرژی بوده و هنوز از یک کار فارغ نشده بهکار دیگر مشغول میشد و این ویژگی ایشان اینقدر بارز بود که همراهانشان در فعالیتهای مختلف مثل اردوی راهیان نور خسته میشدند، اما ایشان همچنان به فعالیتهای خود ادامه میداد و معمولا اطرافیان از این حجم انرژی در ایشان تعجب میکردند. با توجه به این ویژگی بارز در شهید، عنوان «از من نخواه آرام بگیرم» برای کتاب انتخاب شد.
«از من نخواه آرام بگیرم»، چندمین کتاب است که با محوریت شهدای حرم نگاشتهاید؟
کتاب «از من نخواه آرام بگیرم»، سومین کتابی است که درباره شهدای مدافع حرم نوشتهام و قبل از این اثر، کتابهای «هیچ چیز مثل همیشه نیست»؛ زندگینامه داستانی شهید مدافع حرم امیر سیاوشی و «کمی بیشتر بمان»، زندگینامه داستانی شهید مدافع حرم اکبر شهریاری به قلم من منتشر شده است.
این کتاب کاملا مستند است یا تخیل هم در آن بهکار بردهاید؟ بهنظر شما اساسا بهکار بردن عنصر تخیل در نگارش زندگینامه شهیدان صحیح است؟
این کتاب کاملا مستند است و سبک من برای نوشتن این است که مستندنگاری داستانی باشد. موضوع کتاب از بخش جذاب زندگی شهید شروع و به شهادتش ختم میشود. مطالب پشتسر هم ذکر شده و معتقدم نباید تخیل به متن اضافه شود، چون احساس میکنم آنچه مخاطب در این کتابها به دنبالش میگردد، این است که خود واقعی فرد را بشناسد و حتی اگر جملهای از تخیل خودم به داستان اضافه کنم، دیگر مخاطب به آنچه میخواهد، نمیرسد. شاید با بهکاربردن تخیل، داستان جذابتر شود، اما ترجیح میدهم روایت، همانگونه که هست منتقل شود.سعی کردهام فصلها به ترتیب با زندگی شهید در دورههای مختلف پیش برود. البته در ابتدا برای اینکه فضای ذهنی درباره شهید برای مخاطب ایجاد شود، به مراسم تشییع پیکر شهید پرداخته و راویها با بیان روایتهایی درباره شهید معرفی میشوند و درضمن این روایتها باعث میشود، شمهای درباره شهید در ذهن مخاطب شکل بگیرد و بعد که کتاب را میخواند، متوجه میشود که اتفاقات چرا و به شکل روی داده است.
چقدر تلاش کردید خودتان را وارد داستان کنید؟ حضور دانای کل به بخشی از ماجرا چطور انجام میشود؟
من تلاشم بر این بود که وارد داستان نشوم، البته گاهی نیاز است که قلم نویسنده بهکار گرفته شود، اما به نظرم در این روایتها هرچه نویسنده کمتر دیده شود، بهتر است و دانای کل باید در حدی حضور پیدا کند که آسیبی به ذهنیت مخاطب وقتی کتاب را میخواند، وارد نشود. بهعنوان مثال نباید از جملات و ادبیات پیچیده و آرایههای پشتسر هم استفاده کرد.
وقتی نوشتن را آغاز کردید، آیا این اتفاق نیفتاد که برگردید و از زبان اول شخص بخواهید بنویسید؟ دوست داشتید که خودتان داستان را بنویسید؟
اولین کتابی که کار کردم به شیوه اولشخص بود. اولشخص نوشتن از این جهت راحتتر است که در نوشتن احساسات، جزئیات و افکار، دست نویسنده باز است و بهتر با مخاطب ارتباط برقرار میکند، اما کتابهایی که راویان پرتعداد دارند، اصلا نمیشود، سمت اول شخص رفت، چون اینقدر راوی در داستان هست که به این شیوه، حق مطلب ادا نمیشود. بهعنوان مثال کتاب «از من نخواه آرام بگیرم»، 48 راوی دارد، مثلا بخش مربوط به فعالیتهای شهید در سوریه را هفت نفر روایت میکنند، فعالیتهای فرهنگی شهید از سوی پنج نفر روایت میشود. در نتیجه اصلا نمیشود در این سبک به سمت اول شخص رفت.
مصاحبهها را خودتان انجام دادید یا از قبل اطلاعات جمعآوری شده بود و در اختیار شما قرار گرفت؟
در رابطه با این کتاب، مصاحبهها را خودم انجام ندادم و این اولین کتابی بود که شخصا درمورد آن، تحقیق و پژوهش انجام ندادم. این کار به من پیشنهاد شد. البته روال کارم اینگونه است که یک سوژه باید توجه من را جلب کند که آن را بنویسم، اما موضوع کتاب «از من نخواه آرام بگیرم» از نشر 27 به من پیشنهاد شد و با توجه به شناختی که از شهید داشتم و در چارچوب ذهنی من قرار داشت، قبول کردم که کار را انجام دهم.
درواقع روش کار نشر 27 اینگونه است که مصاحبهها را جمعآوری میکنند و در اختیار نویسنده قرار میدهند و با توجه به حساسیت من، مصاحبهها واقعا کامل بود و در کتاب نیز از مصاحبهکنندهها تشکر کردهام.
بهنظر شما در مسیر نگارش آثار، درستترین کار کدام روش است، اینکه نویسنده خودش مصاحبه را انجام دهد یا مصاحبهها از قبل تهیه شده باشد و در اختیار نویسنده قرار داده شود؟
اگر نویسنده خودش مصاحبهها را انجام دهد، بهتر است، چون علاوه بر اطلاعاتی که دریافت میکند، شناخت مستقیم حاصل میشود. حتی ضبط کردن عکسالعملها وقتی خاطره را تعریف میکنند، حتما در روند نوشتن کتاب مؤثر است و در رابطه با طراحی سؤالات نیز نویسنده با توجه به شیوه کار خودش و اینکه کدام قسمت را میخواهد، پرداخت بیشتری داشته باشد، سؤالات را طراحی میکند و از برخی قسمتها سریعتر میگذرد. اما اگر مصاحبه کامل باشد و یا شخصیت سوژه فردی است که در شهرهای مختلف سالهای زیادی زندگی کرده، نویسنده اگر خودش به تنهایی بخواهد مصاحبهها را نجام دهد، تحقیق و پژوهش آن زمان زیادی طول میکشد. بنابراین، این کارها را میشود گروهی انجام داد و نهایتا هرجا نویسنده احساس کند به مصاحبه تکمیلی نیاز است، میتواند گفتوگوهایی داشته باشد.
آیا کتاب آن چیزی که میخواستید شده است؟
تلاش زیادی برای نگارش کتاب کردم. برای اینکه شهید شخصیتی بود که همه زندگیاش را صرف جهاد و شهادت کرده بود و شدت فعالیتهایش به حدی بود که برای دیگران عجیب بود، سعی کردم به تمام این موارد در کتاب بپردازم، امیدوارم برای مخاطب هم جذاب بوده باشد.
بهنظرتان کتاب، قابلیت این را دارد که فیلمنامه آن تهیه شود؟
زندگینامه شهید سیرتنیا کاملا قابلیت این را دارد که تبدیل به فیلم شود و اوج و فرودهای مختلف و جرئیات زندگی ایشان هم میتواند مؤثر باشد و هم میتواند لبخند به لب مخاطب بیاورد.
نظر شما