به مناسبت 19 اکتبر روز جهانی باستانشناسی
باستانشناسان اروپایی و آمریکایی از کاوشهای ایران چه میگویند؟/ از آفرینش گذشته انسان تا معرفتشناسی باستانشناسی
19 اکتبر در تقویم جهانی روز باستانشناسی نامگذاری شده است. در این گزارش به کاوشهای باستانشناسی کاوشگران اروپایی و آمریکایی پرداختهایم که در دورههای مختلف به ایران آمدهاند و کاوشهایی مهمی انجام دادهاند.
اهمیت مقوله جامعه در نظریات باستانشناختی در دهههای اخیر بیشتر مورد توجه قرار گرفته و در قرن بیستم میلادی کشش همهجانبهای را از بحث تاریخ فرهنگی به سمت تکامل اجتماعی در جوامع باستانی میبینیم، با وجود این اساس و چارچوب باستانشناسی در ایران و بسیاری از کشورهای دیگر ـ چه در دانشگاهها و چه در مؤسسههای پژوهشی مرتبط ـ بر پایه تاریخ فرهنگی بنا شده است. در ایران اما تلاشهایی در اینباره، بیشتر در قالب ترجمه مقالات انجام گرفته است؛ اما هنوز کمبود کار در حوزههای باستانشناسی انسانشناسی به چشم میخورد و انتشار برخی کتابها نیز چیزی از انبوه تلاشها و پژوهشهایی که در این زمینه باید انجام گیرد، کم نمیکند.
زیر پوست ایران: ایران واقعی از نگاه کاوشگر آمریکایی
پدیدآور: لیندا کی جاکوبز
این کتاب روایتگر فرایند کاوش تپهای باستانی است توسط یک گروه آمریکایی که در چند فصل طی سالهای دهه 1970 (1350 ش) در مرودشت فارس انجام شد. نویسنده که آن زمان تازه از دانشگاه فارغالتحصیل شده بود، به دعوت استادش به گروه کاوشگر در ایران میپیوندد تا همراه دیگر اعضا روی آن محوطه باستانی کار کند.
لیندا جاکوبز باستانشناس جوان آمریکایی، در سال 1974 برای شرکت در اکتشاف مهمی به ایران دعوت شد. او در این سفر نهتنها دفینههای کهنی را کشف کرد، بلکه کوشید از مرزهای فرهنگی عبور کند و رمزوراز زندگی روزمره مردم را کشف کند. این کتاب شرح سفر عاطفی اوست برای درک فرهنگی که به نظرش غریب و در عین حال آشنا میرسد و او را به ریشههای قومیاش پیوند میدهد. او با اهل محل و خانواده آنها دوستی عمیقی برقرار میکند و رابطهای را شکل میدهد که با وجود تفاوتها و فاصلۀ فرهنگی و جغرافیایی و سیاسی، آزمون زمان را با موفقیت از سر میگذراند.
روایت فوقالعاده جاکوبز آکنده است از اطلاعات جالبی درباره روند اکتشاف و تاریخ منطقه و تمدنهای کهن آن؛ اما شاید مهمترین وجه کتاب توصیف روشنگری است که از اوضاع اجتماعی ایران پیش از انقلاب به دست میدهد و نیز حال و هوای جامعه ایران سه دهه بعد از انقلاب. خواننده در این کتاب نه با کاوشی باستانشناختی که در حقیقت با ماجرای خواندنی سفر باستانشناس زن آمریکایی مواجه میشود که در عنفوان جوانی عازم یکی از دورترین و ناشناختهترین سرزمینها از دید خود میشود. البته این بدان معنا نیست که کتاب از جنبههای علمی و آموزشی در زمینه باستانشناسی خالی باشد. همراهی نویسنده در ناهمواری آشنایی با فرهنگ و مردم ایران، آموختن زبان فارسی و چالش تجربههای جدیدش بسیار جذاب و گیراست. این کتاب در حقیقت ترکیبی است از سفرنامه، گزارش باستانشناسی، تکنگارهای انسانشناسانه، تحلیلهای فردی و حتی دفتر خاطرات دختری جوان در آستانه یکی از شگفتانگیزترین تجارب زندگیاش.
آنچه این کتاب را از دیگر کتابها در زمینههای مشابه متمایز میکند، نگاه منحصربهفرد نویسندۀ آن است. در اینجا خواننده با نگاه توصیفی «از بیرون»، «بیگانه» و «خارجی» روبرو نیست؛ جاکوبز کوشیده فاصلههای مرسوم را درنوردد و نه در مقابل که در کنار ایرانیانی که میبیند و میشناسد قرار بگیرد و ایشان را با معیارهای خودشان بسنجد؛ هرچند گاهی توفیق کامل نمییابد.
این کتاب را میتوان به دلیل نگاه خاص نویسندهاش اثری ویژه دانست؛ زندگی در جامعه روستایی و مواجهه نویسند هبا مردم سادهدل و گونهگون روستا در کنار دنیای جدیدی که به گفته خودش از درون برخی شخصیتهای محوری روستا (ممدلی و قزبس) درمییابد، به او جهانبینی جدیدی میدهد دور از کلیشههای معمول نگاه غیرایرانیان به ایرانیان.
گزارش سفر کاوشهای باستانشناسی در فارس باستان 1934ـ1933
پدیدآور: سرمارک اورل اشتین
این کتاب ترجمه گزارش کاوشهای باستانشناسی در فارس باستان اثر سر مارک اورل اشتین محقق و باستانشناس معروف مجاریتبار انگلیسی میباشد که در 26 ماه نوامبر 1862 م، در بوداپست متولد و دوران جوانی خویش را در کمپانی هند شرقی وابسته به دولت انگلستان گذرانده بود. وی در طی سالهای 1910ـ1900 موفق شد اولین سفر تحقیقاتی خود را در حوضه رودخانه تاریم در ترکستان چین واقع در آسیای مرکزی را با موفقیت به انجام رسانده و دستاوردهای مهمی را به ارمغان بیاورد. وی که به همراه تحقیقات گسترده باستانشناسی خویش، بهکار تدریس نیز در دانشگاههای معتبر هند اشتغال داشت توانست همانند ویلیام آدام جکسون تحقیقات گستردهای را در دیگر مناطق آسیا نظیر مکران بلوچستان، افغانستان و مناطق گسترده از ایران و همینطور منطقه دندان اویلیک و قارا خوتو در ترکمنستان را انجام دهد.
وی هنگامی در ایران شروع به مطالعات باستانشناسی و تحقیقات علمی پرداخت که مدتها از حضور شرقشناسان و ایرانشناسان معروفی همچون، سر ویلیام اوزلی، خانیکف، ژاک دو مورگان موسیو دو فیلیپ و غیره در ایران گذشته بود و تقریباً همزمان با وی محققان مشهوری همچون ژنرال شیندلر، ژنرال سرپرسی سایکس، کرزن، پرفسور ارنست هرتسفلد، آندره گدار، سون هدین، دکتر آلفونسو گابریل، هاریسون، ویلسون و دهها محقق دیگر در نیمه اول قرن بیستم مشغول مطالعه و تحقیق در ایران بودند با این وجود وی اولین کسی بهشمار میرفت که موفق به کشف ویرانههای کوه خواجه در سیستان و آثار بجا مانده از تمدن هیلرود موسوم به دقیانوس و معرفی تمدن کهن آنجا به جهانیان شد وی دراین رابطه توانست به نقش ارتباطی مهم تمدن جیرفت با تمدنهای موهانجودارو در اطراف رودخانه سند و همینطور تمدن بینالنهرین در عراق پی ببرد، به طوری که درخصوص تمدن هلیلرود نیز بر این باور بود که تمدن پیش از تاریخ ایران با توجه به ویژگیهای خود تمدنی نبوده که متأثر از تمدن سرزمینهای مجاور خود بوده باشد بلکه خود دارای جایگاه خاصی در این راستا بوده است، کما اینکه پرفسور ارنست هرتسفلد نیز در اثر مشهور و بیبدیل خود موسوم به تاریخ هنر ایران، حتی ایران را از زادگاه تمدن جهانی نامیده بود که این امر میتواند خود گواهی بر درستی نظریات ایشان بوده باشد.
از سویی وی در جریان ادامه تحقیقات و مطالعات گسترده خود موفق میگردد تا مناطقی همچون بلوچستان، تخت سلیمان، آذربایجان، لرستان، کردستان را نیز مورد بازدید و کاوش قرار بدهد، همانگونه که در جریان سفر 2100 کیلومتری خود در فارس نیز توانست، به اطلاعات بسیار باارزشی در زمینه سکونتگاههای بشری در دوران پیش از تاریخ و یا بعد از تاریخ موجود در آن منطقه دسترسی بیابد.
اما این ترجمه که گزارش سفر تحقیقاتی ایشان به فارس به شمار میرود، در واقع ترجمه بخشی از جلد سوم کتاب موسوم به عراق میباشد که در مدرسه باستانشناسی بغداد آنهم در طی سالهای اشغال آن کشور توسط دولت انگلستان به چاپ رسیده بود و سفر وی نیز که در واقع یک فرصتی مطالعاتی از سوی مدرسه باستانشناسی عراق در بغداد بهشمار میرفت با در اختیار گذاشتن مبلغ پانصد پاوند به وی، عملاً آن مدرسه هزینههای مربوط به سفر ایشان در فارس را تأمین کرده بود، اما ورود وی برای بار دوم به ایران از طریق بندر بوشهر و در هشتم ماه نوامبر 1933 م در حالی صورت گرفت که به دلیل وقوع جنگهای داخلی و سرکوب عشایر توسط حکومت مرکزی وقت در فارس، وی نتوانست در مطنقه لارستان فارس و همینطور دیگر مناطق همجوار این استان به کاوش بپردازد با این وجود وی در طول سفر تقریباً هفتماهه خویش علیرغم وجود تمامی کمبودها و مشکلات متعدد با پشتکاری بینظیر به همراه دوست و همکار پرتلاش و خستگیناپذیر خود، محمد ایوبخان که مسؤلیت نقشهبرداری از مناطق مورد نظر وی را بر عهده داشت توانست ضمن تهیه نقشههای توپوگرافی آن هم با دقت بالا از کلیه مناطق مورد نظر خویش در فارس آن هم با وسایل ابتدایی نظیر تخته سهپایه، ارتفاعسنج و شیبسنج در حداقل زمان ممکن و همینطور بازنگری نقشه استان فارسی که قبل از وی توسط ساطمان نقشهبرداری هند در طول دوران استعمار آن کشور توسط انگلستان تهیه شده بود همراه با تصاویر تهیه شده از ظروف سفالی، خردهسفالها و مجموعه ابزارهای گردآوری شده و معرفی محل کشف دقیق آنها در ترانشههای ایجاد شده و ثبت آنها در تابلوهای متعدد و ارائۀ توضیحات جامع توانست به کار خود ارزش والایی بخشیده و از این راه کمک شایانی نیز به علاقهمندان علم باستانشناسی و نهایتاً شیفتگان تاریخ و تمدن باعظمت این سرزمین الهی ارائه کند.
صحت کار و رفتار صادقانه ایشان در خصوص معرفی تمامی اشیاء بهدست آمده توسط وی و انتقال برخی از آنها به موزه انگلستان که با کسب اجازه رسمی از سوی دولت وقت صورت گرفته بود را میتوان در زمره معدود باستانشناسانی برشمرد که قبل از اینکه به فکر تخریب و غارت آثار باشند به فکر رمزگشایی از برخی از زوایای پنهان تاریخ این سرزمین بودهاند نه آنکه همانند زوج باستانشناس فرانسوی یعنی خانم و آقای دیولافوآ در زمان مظفرالدین شاه قاجار آنچه که توانست بردند و آنچه که نتوانستند معدوم کردند نظیر گاو سنگی به دست آمده دوزاده تنی از منطقه شوش که به دلیل سنگینی و عدم توانایی در جابجایی آن به دست ناپاک خانم ژان دیولافوآ و کارگرانش تخریب شد. گرچه متأسفانه این عمل ناپسند نه اولین و نه آخرین آنها در ایران بوده و نظایر آن متأسفانه به کرات در ایران اتفاق افتاده بود در هر حال این محقق ارزشمند پس از گذراندن عمری پرثمر سرانجام در اکتبر 1943 م و در حالی که در پشت دیوارهای شهر کابل مشغول بررسیهای باستانشناسانه بود دیده از جهان فروبست و در گورستان مسیحیان آن شهر به خاک سپرده شد.
از سویی در این اثر از برخی از جغرافیدانان معروف ایرانی همچون اصطخری، ابن خردادبه، حمدالله مستوفی، قزوینی، ابنبلخی که خود از ساکنین فارس به شمار میرفت متأسفانه تحت عنوان جغرفیدانان عرب نام برده شده بود که این مطلب تصحیح و از آنان در این ترجمه تحت عنوان جغرافیدانان مسلمان ایرانی نام برده شده است، همچنین در این اثر، مترجم سعی نموده تا با ضمیمه نمودن تصاویر رنگی تهیهشده از برخی آثار بجامانده، ترجمه زیرنویس تابلوها، تهیه تصاویر هوایی تفسیر شده از بسیاری از نقاطی که مورد بازدید و بررسی آقای اشتین قرار گرفته بودند، ترجمه نقشه بازنگری شده ضمیمه کتاب، توانسته باشد هر چند جزیی، قدمی کوچک در جهت معرفی و شناخت هر چه بهتر گذشته پرافتخار این بخش از سرزمین ایران عزیز را برداشته باشد.
آفرینش گذشته انسان؛ معرفتشناسی باستانشناسی پلئیستوسن
پدیدآور: رابرت بدناریک
این کتاب برای زائلکردن تمامی اسطورههایی نگاشته شده که درباره باستانشناسی، بهویژه باستانشناسی پلئیستوسن (عصر یخبندان) وجود دارد. اول اینکه نشان میدهد چیزی به نام یک باستانشناسی جهانی واحد وجود ندارد؛ باستانشناسیهای بسیار متفاوتی برای فرونشاندن نیاز به روایاتی از گذشته که معرف ملتها و گروههای قومی باشند، جفتوجور شده است؛ زیرا این امر نقش اصلی باستانشناسی برجای میماند. دو یافته دیگر درباره باستانشناسی وجود دارد: در بسیاری از بخشهای جهان این رشته، اشتغالی نو ـ استعماری در خدمت قدرتها و دولتهای ملی حاکم برجای مانده است؛ و نیز این یافته که باستانشناسی پلئیستوسن وقتی از یک چشمانداز تاریخی در نظر آید، اندکی بیش از مجموعۀ اشتباهاتی است که بیشتر توسط دانشمندان مرتفع شدهاند تا باستانشناسان. در حقیقت باستانشناسان مادامی که شواهد دستبالا را نیافته باشند، بهکلی در برابر این تصحیحها و اصلاح اشتباهات مقاومت میکنند.
یکی از پیامهای این کتاب که بهخصوص به مناطق غیراروپایی جهان نظیر ایران مربوط میشود، آن است که ایدئولوژی استعماری در بطن باستانشناسی است. شیوه پیشرفت این رشته در طول دو سده گذشته با نفوذ استعمارگری نشان خورده است. این رشته در این مناطق همواره زیر نفوذ ایدئولوژی اروپایی و این اواخر آمریکایی قرار داشته است. باوری غیررسمی اما گسترده وجود دارد که دانشگاههای خاصی در اروپا (بهخصوص بریتانیا) و آمریکا و نشریات حامی مد آنها داوران و حاکمان نهایی در باستانشناسی هستند. حالا اگر تاریخ نشان میداد که این مکاتب فکری بهواقع متولیان شایسته صحت و درستی در این رشته هستند، دلیلی وجود نداشت رهبری آنها را به چالش کشیم. اما تاریخ میگوید که این مکاتب مشارکت نسبتاً اندکی در این رشته داشتهاند و بهواسطة رواج مدلهای غلط، غالباً سد راه پیشرفت و فهم بهتر در آن شدهاند خودتبلیغگری کورکننده رشتههای باستانشناسی و دیرینانسانشناسی شبیه شرکتهایی است که مدیریتی ضعیف و با این حال تبلیغاتی گسترده دارند. باستانشناسان در مستعمرههای پیشین لازم است بدانند که بخش عمدهای از آنچه بهعنوان باستانشناسی به آنها عرضه میشود، تبلیغات ناسیونالیستی است و بخش دیگر آن هم طراحیشده تا مشاغل محققان فردی یا مکاتب ترویج و ترفیع یابد، نه آنکه فهم بهتری از گذشته حاصل شود».
رابرت بدناریک در این کتاب قصد دارد تا هر دو مدعای باستانشناسی یعنی هم علمیبودن و هم بیطرفانهبودن روایتهای مبتنی بر زمینشناسی را به چالش بکشد. او معتقد است که باستانشناسی علم نیست، چراکه علم نیازمند گزارههایی است که معیارهای والای اثبات و از آن مهمتر ابطالپذیری یا آزمونپذیری داشته باشند. در حالی که روایتهای باستانشناسان از فرهنگ و تمدنهای گذشته بر شواهدی بسیار سست بنا شده و همچنین چنین روایتهایی به هیچ وجه قابل آزمون یا ابطالپذیر نیستند و از اینرو نمیتوان ادعا کرد که باستانشناسی علم است یا روایتهای باستانشناسان از جوامعی که دیگر وجود ندارند، علمی است.
همچنین به عقیده بدناریک، باستانشناسی بیطرف نیست. او معتقد است که امروز، باستانشناسی به رشتهای استعماری و در جهت تأمین منافع قدرتها و دولتهای ملی سلطهگر تبدیل شده است. او معتقد است که بیشتر باستانشناسان زیر بار منت دولتی هستند که در خدمت آن قرار دارند و از این جهت گزارشها و حتی مشاهدات آنان تحت تأثیر ملاحظات سیاسی بوده و عمدتاً در خدمت اهداف استعماری و یا ناسیونالیستی در میآید. این بدان معناست که باستانشناسان متهماند که در کاوش اقوام انقراضیافته، در پی ارائه تبیینی هستند که با جهانشناسی (ایدئولوژی) آنها سازگار باشد.
بدناریک در این کتاب تمرکز خود را بر نقد معرفتشناسانه روایتهای باستانشناسی از دوره «پلئیستوسن» قرار داده است. در ادبیات رایج زمینشناسی و باستانشناسی، این دوره از حدود ۲.۵ میلیون سال پیش شروع شده و تا حدود ۱۰ هزار سال پیش ادامه مییابد. بر مبنای روایت رایج باستانشناسی مدرن از تاریخ آفرینش، در ابتدای دوره «پلئیستوسن» اجداد انسانها به طرز معجزهگون در جنوب صحرای آفریقا سر بر میآورند و تا پایان این دوره سایر گونههای شبیه انسان، همچون نئاندرتالها و سایرین را منقرض کرده و به حاکم بیچونوچرای کرۀ زمین تبدیل میشود. نویسنده در این کتاب با نقد این روایتها و با طرح شواهدی برای نشاندادن نادرستی ادعاهای باستانشناسان در مورد این دوره، و نیز آشناکردن مخاطبان با انواع دیگری از باستانشناسی میکوشد تا هژمونی باستانشناسی استعماری و اروپامحور را بشکند.
نگاهی به تاسیس رشته باستانشناسی در دانشگاه تهران
باستانشناسی یکی از نخستین رشتههای دانشگاه تهران است که یکسال پس از تأسیس این دانشگاه و در سال 1314 با عنوان «رشته آثار باستان» به تصویب شورای دانشگاه رسید. طول مدت تحصیل در این رشته، سه سال بود و اساتیدی چون امینه پاکروان، سعید نفیسی، رشید یاسمی و فردریک کرفتر آلمانی که در آن زمان دستیار کاوشهای تخت جمشید بود، به تدریس دروس مربوطه اشتغال داشتند. نخستین دانش آموخته رشته باستان شناسی در دانشگاه تهران، فریدون توللی بود که در سال 1320 از پایان نامه تحصیلی خویش دفاع کرد. عیسی بهنام به عنوان نخستین مدیر گروه باستان شناسی، تصدی هدایت اساتید و محصلین باستان شناسی را عهدهدار شد سپس دکتر عزتالله نگهبان که خود از دانش آموختگان قدیمی رشته باستان شناسی دانشگاه تهران بود، مدیریت گروه را به عهده گرفت و تا سال 1355 در این سمت باقی ماند.
نظر شما