سخنرانی موزیل پرسشهای بسیاری را پیش میکشد. حماقت دقیقا چیست و چگونه به اخلاق ارتباط پیدا میکند؟ آیا میتواند برای مثال از منظر اخلاقی آدمی خوب بوده و همچنان احمق باشید؟ ارتباط آن با رذیلت چیست؟ آیا میتوان گفت که حماقت نوعی تعصب است؟ و چرا حوزه آن چنین مشخص است؟ چرا مردم اغلب در یک حوزه تن به حماقت میدهند و در حوزهای دیگر خردمندانه عمل میکنند؟ پاسخ موزیل که حول محور تظاهر میچرخد،؛ بیش از حد بر نگاه تفننی و وضعیت وین میان دو جنگ متمرکز است و آنچنان به کار ما نمیآید. اما پرسشهایی که او مطرح کرد و شهودش درباره خطر حماقت همچو گذشته باارزش است.
حماقت یک شکست شناختی بسیار خاص است. به طور خلاصه، این امر زمانی اتفاق میافتد که ابزارهای مفهومی مناسب برای انجام کاری را نداشته باشید. نتیجه عدم درک ماوقع است و تمایل به زور کردن پدیدهها و بر هم زدن چیدمانها.
بگذارید یک مورد تراژیک را مثال بزنیم. فرماندهی عالی بریتانیا در طول جنگ جهانی اول اغلب با استفاده از مفاهیم و استراتژیهای نبرد سوارهنظام در دوران گذشته، نبرد در سنگرها را درک میکرد. همانگونه که یکی از زیردستان «داگلاس هایگ»، سردار بهنام بریتانیایی، گفته، آنها سنگرها را «عملیات سیار در حال توقف» میدانستند: یعنی بهعنوان خطوط نبرد سیال با آمادهباش ساده که چیزی به آن راه نمییابد. جیا تعجب نیست که این مسئله در تدوین استراتژی کمک چندانی بهشان نکرد. آنچه در کار آنها مانع ایجاد کرده بود نه صرفا کمبود منابع مادی بلکه نوعی «منسوخ شدن مفهومی» و عدم توانایی در بهروزرسانی ابزارهای شناختی متناسب با وظیفهای که بهشان محول شده بود، سروکار داشتند.
حماقت نیز اغلب در چنین مواردی سر برمیآورد، هنگامی که یک چارچوب مفهومی منسوخ بالاجبار به کار گرفته میشود و کنترل کاربر را بر پدیدهای جدید را تحت تاثیر قرار میدهد. اشتباهات ما دلایل مختلف دارد. حماقت یکی از دلایل خاص و سرسختانهای است که یک اشتباه را شکل میدهد. در طول تاریخ، فیلسوفان بسیار نگران این بودند که فرد در اوج بیمنطقی از ابزارهای موجود برای رسیدن به هدفش بهره نبرد: [مثلا،] تام میخواهد تناسب اندام داشته باشد، با این همه کفشهایش بلااستفاده ماندهاند. راهحل در اینجا برای تام قدرت اراده است.
چنین حماقتی کاملا با هوش سازگار است: سروان هیگ فردی باهوش بود. اما در عین حال در برخی موارد او اجازه داد که حماقت دست بالا را داشته باشد، آن هم با باز گذاشتن دست عقلانیت مخرب. حماقت همچنین همراه با نوعی نوآوری است که به گمراهی کشیده شده. کشوری را در نظر بگیرید که با شور و شوق ابزراهای مفهومی جدیدی را وارد میکند، نه از دوران گذشته بلکه از مکانی کاملا متفاوت. به عنوان مثال، بحثهای جهانی بر سر عدالت اجتماعی اکنون از ایدهها و اصطلاحاتی مملو است که از آمریکا آمدهاند، یعنی کشوری که مسیر تاریخی و فرهنگی مشخصی دارد. انتقال این چارچوبها به دیگر کشورها، بهویژه کشورهایی که در آن طبقه برآمده از تفاوتهای نژادی است (مانند کشورهای متکی به استثمار نیروی کار از شرق اروپا) یا ماهیتی بسیار پیچیدهتر دارد (مانند آفریقای جنوبی)، از نظر مفهومی و اجتماعی خطرناک است.
حماقت دارای دو ویژگی است که در مقایسه با دیگر رذایل بسیار خطرناک است. نخست آنکه برخلاف دیگر نقصهای شحصیتی، حماقت ویژگی گروهها و سنتهاست و نه صرفا افراد، چراکه ما بیشتر مفاهیم و ابزارهای ذهنی خود را از جامعهای میگیریم که در آن پرورش یافتهایم. دوم آنکه حماقت به دلیل ابهامی که در دل خود دارد، به حماقت بیشتر میانجامد. اگر حماقت برآمده از انتخاب ابزارهای اشتباه برای انجام یک کار است، اینکه یک عمل احمقانه است یا نه بستگی به خود آن کار یا موضوع دارد. چکش میتواند در برخی موارد ابزاری عالی باشد و در مواردی دیگر بسیار احمقانه!
حال میتوانیم شرح دهیم که چرا حماقت تا این اندازه مختص به حوزهای مشخص است و چطور میشود که شخصی در مواردی بسیار هوشمندانه عمل کرده و در مواردی دیگر تن به حماقت بدهد. حوزههای بسیاری را میتوان دید که در آن حماقت دست بالا را نداشته، اما از آثار آن تقلید میکنند. فردی را تصور کنید که در برابر همه شواهد دال بر مورد فریب قرار گرفتن، کور بوده و دست آخر از خود میپرسند که چطور ممکن است انقدر احمق بوده باشند! در اینجا مشکل صرفا حماقت نیست: مفهوم تقلب به اندازه کافی رایج است. نکته مهم در اینجاست این است که فرد خودش احمق نیست، بلکه «مثل احمقها» رفتار میکند. بحث صرفا این نیست که آنها نتوانستند مفهوم خیانت و تزویر را درک کنند، بلکه آنها عملا هیچ فکری راجع به آن نکردند که دلیلش میتواند عوامل بسیار از جمله فشارهای احساسی و غیره باشد. در چنین مواردی، عاملان ابزارهای فکری لازم را در اختیار دارند، اما ناخواسته از آنها بهرهبرداری نمیکنند. این تفاوت بسیاری با بلاهت دارد: ممکن است ما خودمان را به حماقت زده، اما نمیتوانیم خود را به بلاهت بزنیم.
نظر شما