با خواندن «نبردهایی در صحرا» خواننده متوجه جادوی نوشتاری پاچکو میشود: ساده، بسیار فریبنده و استادانه. صدای رواییاش چنان خوب تنظیم شده که در واقعیتِ اتفاقات، داستانها و احساسات میخرامد و همواره این تصور را ایجاد میکند که حافظه هرگز خیانت نمیکند.
بخش عمده موفقیت این رمان کوتاه به لطف پیشنهادهای دهان به دهان خوانندگان طی سالها و این واقعیت به دست آمده است که از زمان چاپ دوم این کتاب به بخشی از برنامه درسی استاندارد دبیرستانهای سرتاسر کشور بهویژه در پایتخت یعنی مکزیکوسیتی تبدیل شد. این علاقه همگانی به «نبردهایی در صحرا» تنها به خاطر توصیف دقیق روزهای گذشته، اختصار گیرا و لحن صمیمی و اعترافآمیزش به وجود نیامده، بلکه صحت و صداقت احساسی درخشان آن به قدری قوی است که بسیاری از خوانندگان معتقدند این داستان یک زندگینامه خودنوشت است.
خوزه امیلیو پاچکو در سال ۱۹۳۹، تنها چند ماه پیش از شروع جنگ جهانی دوم در مکزیکوسیتی متولد شد و اولین بار در سن هشت سالگی هنگام سفر مدرسهای به کاخ هنرهای زیبا برای دیدن اقتباس تئاتری سالوادور نوو لوپز از دن کشیوت با جادوی داستان آشنا شد. پاچکو سال ۲۰۰۹ پس از دریافت جایزه سروانتس، مهمترین جایزه ادبیات اسپانیاییزبان در سخنرانیاش گفت: «در آن صبح بسیار دور فهمیدم واقعیت دیگری به نام داستان وجود دارد. برایم روشن شد که گفتار روزمرهام، زبانی که با آن زاده شدهام و تنها ثروتی است که دارم، میتواند -برای مایی که توانایی استفاده از آن را داریم- شبیه موسیقی آن نمایش، رنگ لباسها و خانههایی باشد که صحنه را روشن کردند.» این ندای درونیِ زودهنگام به نوشتن آنچه خود پاچکو «رمانهای قاچاقی کوچک» مینامید و الهامگرفته از داستانهای ماجراجویانه امیلیو سالگاری، ژول ورن و الکساندر دوما بود، منجر شد. او این کار را با ولع بسیار انجام میداد و تا تولد نوزده سالگی تقریبا بر تمام ژانرهای ادبی دست گذاشته و آثارش را در روزنامهها و مجلات دانشآموزی منتشر کرده بود. پس از رها کردن رشته حقوق در دانشگاه مستقل ملی مکزیک برای آنکه خود را بهطور کامل وقف ادبیات کند، به همراه دوستانش، سرجیو پیتول و کارلوس مونسیوایس، به بخشی از نسل ادبی میانه قرن بیستم مکزیک تبدیل شد و در کنار نویسندگان دیگری ازجمله سالوادور الیزوندو، خوان ویسنته ملو، خوان گارسیا پونسه و اینس آرِدوندو جان تازهای به ادبیات ملی مکزیک بخشید.
تیم سه نفره پاچکو-مونسیوایس-پیتول بهطور خاص برای پیوند فرهنگ بالا و پایین در آثار خود زحمت بسیاری کشید و توجه خوانندگان جوان را به خود جلب کرد. خوزه امیلیو پاچکو از شعرهایش گرفته تا رمانهایش، داستانهای کوتاه تا روزنامهنگاری، از ترجمهها، مقالات، نقدهای ادبی تا آثار تاریخیاش، برای ساخت و پرورش حداکثر شفافیت محتوا، رویکرد موشکافانهای در پیش گرفت.
به مدت چهل سال و در چندین نشریه، پاچکو ستون معروف خود با عنوان «موجودی» را با ترکیبی خاص از فرمهای نقد، روزنامهنگاری و مقاله منتشر کرد و کتابهای مورد علاقه و همچنین دانش دایرةالمعارفی خود را با عموم مردم به اشتراک گذاشت و همه اینها را به سبک منحصر به فرد محاورهای و در عین حال عالمانه و شخصیاش انجام داد. کاملا واضح است که سبک او بر سلیقه خوانندگانش تاثیرگذار بوده و زمینه تجربیات ادبی بسیاری از نویسندگان مکزیکی را فراهم کرده است.
با خواندن «نبردهایی در صحرا» خواننده متوجه جادوی نوشتاری پاچکو میشود: ساده، بسیار فریبنده و استادانه. صدای رواییاش چنان خوب تنظیم شده که در واقعیتِ اتفاقات، داستانها و احساسات میخرامد و همواره این تصور را ایجاد میکند که حافظه هرگز خیانت نمیکند. لوئیس خورخه بون در «خوزه امیلیو پاچکو: خوانندهای خارج از زمان»، مقالهای درباره آثار این نویسنده، مینویسد: «هنر و مهارت پاچکو نوشتن را کار آسانی مینماید. دست یافتن به این سهولت جادویی حاصل سالها بازنویسی، ویرایش و ممارست پاچکو است. لایه لایهای که این نویسنده طی سالیان بر کتابهایش افزوده، افسانهای است.»
او برای ترجمههایش سالها زحمت کشید، به عنوان مثال ترجمهاش از «چهار کوارتت» تی. اس. الیوت به اسپانیایی بیش از دو دهه زمان برد. آثار داستانیاش تا آخرین روزی که فرصت اصلاح داشت، بارها و بارها ویرایش میشد. پاچکو در یادداشتهایی که درباره شعرهایش، «زودتر یا دیرتر: شعرها (۱۹۵۸-۲۰۰۹)» نوشت، نوشته است: «من ایده متن قطعی را قبول ندارم. تا زمانی که زندهام به ویرایش خودم ادامه میدهم.»
پاچکو تا جایی پیش رفت که در سیامین سالگرد انتشار «نبردهایی در صحرا» چندین بخش از داستان، ازجمله پایان آن و حتا سن ماریانا (شخصیتی که به گفته پاچکو الهامگرفته از ریتا هیوُرث، بازیگر امریکایی بود) را تغییر داد و گفت: «نمیدانم ماریانا هنوز زنده است یا نه. اگر باشد، الان هشتاد ساله است.» نسخه اولیه و سریالی نشریه سابادو کوتاهتر بود و پاچکو گفت فرناندو بنتیز، سردبیر وقت، عملا مجبور شد آن را از دستانش بیرون بکشد تا مانع تجدیدنظرهای بعدی شود.
نسخه اصلی و کامل این رمان یک روز پس از افتتاحیه نمایشگاه سنگنگارههای ویسنته روخو حاصل شد. جایی که با پاچکو درباره شعرهایی که برای همراهی با کارهای روخو نوشته بود مصاحبه شد و به اتفاقات هولناکی که این هنرمند در کودکی در بارسلونا و در جریان جنگ داخلی شاهد بود اشاره داشت. طی آن مصاحبه و در موقعیتهای بعدی وقتی درباره منشا «نبردهایی در صحرا» از او پرسیده شد، پاچکو به ایدهای اشاره کرد که اخیرا او را تحت تاثیر قرار داده بود و آن را به گراهام گرین نسبت داد: آن عشقِ کودکی و ناامیدیاش غمانگیزترین چیز است. روز بعد، از آن ایده، کل داستان کارلوس جوان را شکل داد. این داستانی بود که پاچکو بارها و بارها تا زمان انتشار در سال ۱۹۸۱ توسط انتشارات «ایرا» آن را اصلاح کرد. مدیر انتشارات ایرا در آن زمان نئوس اسپرساتای افسانهای بود که موفق شد پاچکو را متقاعد کند که «نبردهایی در صحرا» یک رمان کوتاه است و باید جداگانه و نه به عنوان بخشی از یک مجموعه داستان منتشر شود.
طی مصاحبهای که اندکی پیش از مرگ پاچکو در سال ۲۰۱۴ با او انجام شد از او پرسیده شد چرا داستانهایش چنین آکنده از حسرت گذشته است؟ پاچکو پاسخ داد: «ما تنها میتوانیم درباره چیزی که دیگر نیست بنویسیم. نوشتن تلاشی است برای نجات چیزی در میان چیزهایی که هر روز ناپدید شده و از بین میروند. اما در نوشتههای من هیچگونه احساس غربت و دلتنگی نسبت به گذشته وجود ندارد: آنها خاطرهاند.»
و در واقع هیچ حسرتی برای زمانهای گذشته در «نبردهایی در صحرا» وجود ندارد، به جایش شرح مشاهدات، بازیابیها و حتا تقبیح تحولات تاریخی است که از دهه چهل به بعد ویژگیهای استعماری مکزیکوسیتی را تغییر داده و شاهد تبدیل شدن آن به کلانشهری با آسمانخراشها و ترافیک بسیار است که در نهایت سرتاسر دره آناهواک (دره مکزیک) را در بر میگیرد و فضای بیشتری برای میلیونها مهاجری که به دنبال ایجاد شرایط بهتر برای زندگی خود به پایتخت میروند باز میکند. با اینکه بخش عمدهای از جمعیت پایتخت آداب و رسوم، لباسهای سنتی و مذهب خود را حفظ میکنند، اما نسلهای جوانتر مشتاقانه «امریکای شمالی شدن» را که با وجود معرفی مارکها، غذاها، تکنولوژی، مد، ژانرهای موسیقی و سریالهای امریکایی اجتنابناپذیر است، پذیرفتهاند. این دودستگی دقیقا همان لحظه مهم و اساسی است که پاچکو به روشنی در صدای صمیمی و آشنای راوی خود تحقق میبخشد و از دنیای کودکی، شادیها و غمهای زندگیاش در خانواده و مدرسه و اولین عشقش میگوید که مثل ضربه چاقویی از ناکجا به او وارد شد.
«نبردهایی در صحرا»، داستان عشقی ناممکن، اشتیاقی در نابترین و بیدفاعترین شکل خود، تصویر شهر و کشوری در آستانه تحولی بنیادین و جامعهای درگیر فساد است که با گذشته دست و پنجه نرم میکند و تلاش دارد چیزی را که زمانی وجود داشت و حالا نیست، زنده نگه دارد -آن عشق و وحشتی که پاچکو با سادگی تکاندهندهاش به ما نشان میدهد.
نظر شما