بازیگر و راوی کتابهای صوتی برنده جایزه که تا کنون نزدیک به ۴۰۰ کتاب صوتی روایت کرده درباره جنبههای فنی مربوط به ضبط کتاب صوتی و خلاقیت در تصمیمگیریهای روایی میگوید.
بیایید درباره لهجهها و تنهای مختلف صدا صحبت کنیم. من متوجه شدهام که شما میتوانید زیر و بمهای مختلفی از صدا داشته باشید. این صداهای مختلف را چطور توصیف میکنید؟
احساس میکنم خوششانسم که طیف صدای وسیعی دارم. میتوانم به عمق بروم و خشن باشم، و بالا بروم و نرم و جوان باشم، که به من این فرصت را میدهد تا ژانرهای مختلف زیادی را انجام دهم. کتابهای کودک، کتاب جوانان و انواع چیزهای مختلف را امتحان کردهام. همیشه شخصیتی را پیدا میکنم که با آن میتوانم خودم باشم و با صدای عادیام حرف بزنم. لازم نیست نگران این موضوع باشم. بعد با زیر و بمی عمیقتر حرف میزنم و میبینم آنیکی شخصیت از من عمیقتر است یا بالا میروم و میبینم اینیکی نفسیتر است. فکر میکنم آنچه موقع گوشدادن واقعا مهم است، این است که بتوانیم تشخیص دهیم چه کسی در حال صحبت است. یکی از سختترین چیزها این است که گروهی مثلا پنجنفره از مردان که همگی ۴۰ ساله هستند داشته باشید. چطور این صداها را متفاوت جلوه میدهید؟
چطور آنها را متمایز میکنید؟ برای نشاندادن پنج مرد مختلف که مشابه یکدیگر هستند با صدایتان چه کار میکنید؟
دانگهای متفاوت، خیلی بالا یا پایین. تُن صدا میتواند خشن باشد یا تودماغی. ریتم میتواند وجود داشته باشد، مثل کسی که واقعا سریع صحبت میکند در مقابل فرد دیگر که آرام حرف میزند. گاهی وقتی شخصیتها را تصور میکنم صدایم کمی تغییر میکند و کمی چاشنی متفاوت به آن میبخشد. همه این چیزها با هم.
گاهی برای خودم یادداشتهایی برمیدارم، خصوصا اگر یک صحنه طولانی باشد، تا بدانم چه کسی در چه زمانی چه میگوید تا وقتی که قرار است همه با هم حرف بزنند بتوانم به خودم یادآوری کنم. اما مطمئنا چالش برانگیز است.
آیا هرگز حساب اینکه یک شخصیت چطور صحبت میکند از دستتان در رفته؟ بهخصوص وقتی شخصیت اصلی داستان نیست و مثلا در آغاز بوده و بعد ۱۵۰ صفحه ناپدید میشود و دوباره برمیگردد. چیزی به عنوان مرجع دارید؟
از شخصیتها نتبرداری میکنم، اما از نرمافزار «پرو تولز» هم برای علامتگذاری شخصیتها و پیدا کردنشان استفاده میکنم. بنابراین اگر یک شخصیت را گم کنم میتوانم برگردم و به صدای خودم گوش بدهم.
بعد به نوعی از نسخه قبلی تقلید میکنید؟
دقیقا. با خودم میگویم اوه، من این کار را کردم؟ باشه، پس باید دوباره انجامش بدهم.
ممکن است صداهایی باشد که برایتان سختتر باشد و انرژی بیشتری از صدایتان بگیرد که مطمئنا با توجه به ماهیت کارتان محافظت از آن بسیار برایتان مهم است. آیا تا به حال از اختصاصدادن طنین خاصی به یک شخصیت داستانی که برای صدایتان گران تمام شده پشیمان شدهاید؟
من بسیار خوششانسم که هرگز بعد از کار دچار وکال فرای نشدم (حالتی که جریان هوا در گلو منقطع شده و صدا حالتی مثل جیرجیر پیدا میکند.)؛ اما قطعا صداهای خیلی بَم هم انتخاب کردهام، مثل مردی که درباره خشنبودنش صحبت میکنند و صدایش مثل سنباده است. با خودت میگویی میتوانم این کار را بکنم، اما آیا واقعا میخواهم چنین کاری کنم؟ آیا کسی دوست دارد شش ساعت به این صدا گوش دهد؟ بعد با خودم فکر میکنم ای وای، نباید چنین کاری انجام بدهم. یا بعضی اوقات مثلا لهجه اسکاتلندی بسیار سخت است که واضح به نظر بیاید. میتوانم برخی لهجهها را بیرون بیاورم اما گویششناس نیستم. بهترین کاری را که میتوانم انجام میدهم. سعی میکنم به آن احترام بگذارم چون فکر میکنم مهم است.
اخیرا به یک کتاب صوتی گوش میدادم -شما راویاش نبودید- که یکی از شخصیتهای اصلیاش استرالیایی بود و بقیه همگی امریکایی. راوی هم امریکایی بود. آیا این حرکات رفت و برگشتی مشکلات بیشتری به وجود میآورند؟
کاملا. فقط باید به خودت اعتماد کنی که میتوانی حقیقت را احساس کنی. بسیاری از کتابها دیالوگهای زیادی دارند و باید همه شخصیتها را خودم بازی کنم. در واقع این یک هدیه است چون این شانس را پیدا میکنم که جای همهشان باشم. باید کارآگاه باشم، مرد باشم، زن باشم، بچه باشم. کجا یک بازیگر میتواند این شانس را داشته باشد؟ این فوقالعاده و چالشبرانگیز است. فقط کافی است به خودم اعتماد کنم. اگر به نظر خودم خوب درنیامد، برمیگردم و دوباره انجامش میدهم.
نظر شما