نشست نقد و بررسی تازهترین اثر علی پایا با عنوان «علم، جامعه، توسعه، مقالاتی در باب ترویج علم در حیطه عمومی» برگزار شد.
این کتاب که توسط مرکز تحقیقات سیاست علمیکشور منتشر شده مشتمل بر ۱۲ مقاله از دکتر پایا است که هر یک عهده دار تبیین یکی از ابعاد متنوع ترویج علم در حیطه عمومیاست. از بیناین مقالات، پنج مقاله پیشتر در نشریات آکادمیک و یا عامه خوان منتشر شده است اما تحریر کنونی آن مقالات همگی با ویرایش و پیرایش و اضافاتی که به منظور به روز کردن اطلاعات مندرج در آنها صورت گرفته، همراه است. هفت مقاله دیگر برای نخستین بار به زبان فارسی به خوانندگان ارائه شده است.
علی پایا، استاد کالج اسلامیلندن (وابسته به دانشگاه میدلسکس) و عضو وابسته مرکز تحقیقات سیاست علمیکشور در ابتدایاین نشست با اشاره به روند شکل گیریاندیشه ترویج علم گفت:اندیشه ترویج علماین طور نبود که ناگهان در دهه ۱۹۸۰ بروز کند و به حوزه آکادمیک راه یابد بلکه حتی از صدها سال پیش چنینایدهای از سوی برخی مطرح میشد. پیش از آن مقطعاین بحث به طور جدی در کشورهای پیشرفته مورد توجه قرار داشت تااین که در دهه ۱۹۸۰ زمان ظهور آن فرا رسید و ناگهان فراگیر شد. در آن زمان، هم دانشمندان، هم سیاستمداران و هم رسانههابه شدت براین مساله تاکید میکردند که پیشرفتهای علمی، شکاف عمیقی را بین پیشتازان حوزههای معرفتی و حوزه عمومی(همه غیرمتخصصان در هر حوزه تخصصی دیگر)ایجاد کرده و باید زمینهای فراهم شود که علم در دسترس عموم قرار گیرد.
وی خاطرنشان کرد: در ابتدای قرن بیستماین تصور وجود داشت که علم میتواند حلال همه مشکلات باشد ولی در نیمه دوم قرن، اتفاقاتی مثل شیوع جنون گاوی در انگلستان و ناتوانی علم در برابر آن باعث شد، اعتبار و وجهه علم و عالمان در نظر عامه به شدت خدشه دار شود.این وقایع باعث شد، عالمان به ناچار از برج عاج خود پایین بیایند و متواضعانه نسبت به ناتوانیهای خود بیاندیشند و صادقانه آن را با مردم هم در میان بگذارند.
پایا تصریح کرد: برای ترویج علم در حیطه عمومی، اسامیو عبارات مختلفی مثل «سوادآموزی علمیجامعه»، «انتقال معرفت علمیبه جامعه»، «مسوولیت پذیر بودن علم در برابر جامعه»، «درگیر کردن جامعه با علم»، «حضور علم در جامعه» و … پیشنهاد شده که هر کدام جنبههای خاص سیاستگذارانهای همراه داشته و تغییر آنها، نشانه تحول معرفتی دراندیشه علاقمندان به ترویج علم بوده است. مثلا تعبیر سوادآموزی علمیزمانی مطرح شد که دانشمندان فکر میکردند باید مثل معلمیسختگیر از بالا به پایین به جامعه درس بدهند! بعد از مدتی از رهگذر تجربههای ناکام مشخص شد کهاین روش کارایی چندانی ندارد واین بحث مطرح شد که دانشمندان به چه زبانی صحبت کنند که جامعه بهتر بفهمد.
وی تاکید کرد: مسوولیت پذیری علم در برابر جامعه هم زمانی مطرح شد که بحرانهایی پیش آمد و جامعه خواستار پاسخگویی علم شد و بلاخره بحث درگیر کردن جامعه با علم، وقتی برجسته شد که دانشمندان فهمیدند اگر حیطه عمومیخود در تعاملی مناسب با جامعه علمیباشد، کاستیهای علم را بهتر میتواند بفهمد و تبعاتش را هم بهتر تحمل میکند. تازهترین اصطلاحی هم که برایاین مفهوم مطرح شده، «گفت و گوی مستمر جامعه علمیبا عموم» است.
استاد کالج اسلامیلندن در معرفی مقالات دوازدگانه کتاب که فصول مختلف آن را تشکیل میدهند، تصریح کرد: در فصل نخست کتاب به تاریخچه ترویج علم در حیطه عمومیو در مقاله دوم به ارزیابی فلسفی ترویج علم در جامعه پرداخته شده است. مقاله سوم به ترویج علم در حیطه عمومیو مبارزه با شیادی و شارلاتان بازی به نام علم میپردازد. مثل کسانی کهاین روزها به اسم طب سنتی، اموری را مطرح میکنند که حتی صدای مراجع تقلید را هم در آورده چه برسد به متخصصان پزشکی. در فصل چهارم هم، نخستین تلاشهابرای ترویج علم در حیطه عمومیدرایران مرور شده است.
وی تصریح کرد: در مقاله پنجم کتاب، ترویج علم در عصر شبکههاو رسانههای اجتماعی بررسی شده و در مقاله ششم، استدلالی تازه در دفاع از ترویج علم در حیطه عمومیارائه شده است. در مقاله هفتم نیز به دو شیوه نامتعارف ترویج علم در حیطه عمومیپرداخته شده است. در مقاله هشتم نیز به مفهوم شهروند دانشمند و ظرفیتهایی کاملا جدیداین پیشه نه چندان جدید مورد توجه قرار گرفته است.
«شناخت بهینه علم با کدام رهیافت بهتر میسر است؟» هم عنوان مقاله نهماین کتاب است و در مقاله دهم نیز ضرورت آموزش علم آمار به حیطه عمومیتبیین شده است. در فصل یازدهم نیز نخستین زن مؤلف کتابهای درسی عامه فهم در حوزه علوم معرفی شده است. فصل نهایی کتاب هم به مصاحبهای با نویسنده در خصوص ترویج علم و فناوریهای نوین اختصاص دارد.
پایا در ادامه به رابطه میان نهاد علم و مردمسالاری و ارتباط هردوی آنها با ترویج علم در حیطه عمومیپرداخت و گفت: بحث رابطه نهاد علم (همه نهادهایی که برای بسط معرفت علمیبه کار میروند) و مردمسالاری (دموکراسی) از موضوعاتی است کهاندیشمندان بسیاری به آن پرداختهاند. برخی متفکران که مدافع ارتباطی هم افزا بین نهاد علم و دموکراسی هستند، اشتراکات زیادی را بیناین دو نهاد میبینند؛ مثلا میگویند هم علم و هم مردمسالاری به عقلانیت و شفافیت متکی بوده و به چالشهای نقادانه باور دارند، هر دو با نوعی شکاکیت معتدل همراهاند و خود را دانای کل نمیدانند، هر دو گوش شنوا برای نظرات دیگران دارند و به عدم قطعیت در امور معتقدند، از شیوه سعی و خطا یا گمانه زنی برای بهبود کارکرد خود کمک میگیرند و به عینیت معتقداند.این گروه از متفکران معتقدند که دموکراسی، بهترین نظام حکومتگری برای رشد علم است و علم به بهترین نحو میتواند به تحکیم پایههای مردمسالاری کمک کند.
وی خاطرنشان کرد: مخالفاناین نظریه معتقدند که رشد علم با تکیه بر تخصص نخبگان به مراتب بهتر صورت میگیرد و دموکراسی و مردمسالاری هم با اتکا به نخبگان سیاسی به نحو بهینه و کم هزینه تری به اداره امور توفیق مییابد. از طرف دیگر با توجه پیچیدگیهای علم و فناوری و تحرکات پیچیده دشمنان نظامهای حکومتی که گاه تواناترین خبرگان سیاسی هم در رمزگشایی از آنها ناتوانند، انتظاراین که حیطه عمومیو عامه بتوانند دراین امور تخصصی و بسیار پیچیده، رای و نظری کارساز ارائه کنند، بیشتر یک خوش بینی غیرواقع بینانه است.
پایا با اشاره به استدلال دیگر مخالفاناین نظریه که تجربه چین را مثال میزنند و معتقداند آن کشور، به رغم عدم اعتقاد به دموکراسی به رشد علمیو فناوری بالایی رسیده است، اظهار داشت: سؤالی که مطرح میشوداین است که آیا میتوان بین آرای مدافعان و مخالفان ارتباط نزدیک بین نهاد علم و دموکراسی، داوری منصفانه و مقرون به صرفهای انجام داد؟ در نگاه اول شاید نقدهای مخالفان ارتباط نزدیکاین دو نهاد چنان قدرتمند به نظر برسد که جای چندانی برای پاسخگویی مدافعان باقی نگذارد ولی تامل بیشتر در جنبههای مختلف مساله نشان میدهد که موضوع مورد مناقشه پیچیدگیهای زیادی دارد که غفلت از آنها میتواند ما را به اشتباه بندازد؛ مثلا حتی اگر نظر موافقان در زمینه کمک ترویج علم به توانمندسازی نظامهای مردمسالار را نادرست بدانیم ولیاین امر به معنای نفی اهمیت ترویج علم در حیطه عمومینیست. از طرف دیگر باید توجه داشت که حکومت متخصصان علمیو فناوری در جامعه علمیو حکومت نخبگان سیاسی در راس هرم قدرت در پشت درهای بسته به بهانه تواناییهای تخصصی آنها و جلوگیری از ورود بقیه به عنوان غیرمتخصص در نهایت به نوعی الیگارشی و انحصار فرایند اتخاذ تصمیمات در دست اقلیت حاکم و محروم کردن عامه از حق مداخله در سرنوشتشان منجر میشود.
استاد کالج اسلامیلندن خاطرنشان کرد: اساسا این استدلال که قلمروهای علمیاز چنان پیچیدگیای برخوردار هستند که حتی متخصصان هم به زحمت میتوانند با دشواریهای آن مواجه شوند، نهایتا میتوانداین نکته را به کرسی بنشاند که غیرمتخصصان نمیتوانند در پیش بردن مرزهای معرفت به متخصصان کمک کنند، اما نباید فراموش کرد که حکومتگری برخلاف فناوریهای پیشرفته مثل نانوفناوری، علوم شناختی، فناوری اطلاعات و زیست فناوری، آن چنان پیچیده و دور از دسترس عقل عرفی و خرد جمعی نیست که حیطه عمومینتواند در آن مشارکت کند.
از طرف دیگر، تعریف جدید ترویج علم در حیطه عمومیکه جنبه گفتوگوی مستمر بین متخصصان و عامه در آن برجسته شده، ناظر به همه جنبههایی است که یافتههای علمیقرار است در زندگی و سرنوشت عامه نقشایفا کند و دراین قلمرو است که حیطه عمومیبه مراتب بهتر از متخصصان که احیانا در حصار تنگ تخصص خود محدودند، اظهار نظر میکند.
پایا با رد استدلال مخالفان ارتباط نزدیک نهاد علم و دموکراسی که به پیشرفتهای چین استناد میکنند، گفت: آنچه معجزه تکنولوژیک و علمیو صنعتی چین به شمار میآید در واقع در سایه ارائه و انتقال بسیاری از یافتههای پیشرفته علمیو فناوری از جانب کشورهای پیشرفته و تبدیل چین به کارگاهی عظیم برای تولید محصولات و برندهای تجاری نام آوراین کشورها میسر شده است. از طرف دیگر تجربه کشورهایی مثل آلمان نازی و شوروی نشان میدهد نظامهای توتالیتر یا خودکامه ولو در مقاطعی به پیشرفتهای چشمگیر علمیو فناوری هم برسند ولیاین پیشرفتها مقطعی است و دیر یا زود در برابر تهدیدات داخلی و بیرونی آسیبپذیر میشوند.
وی خاطرنشان کرد: نکته دیگری که اعتبار استناد به تجربه چین در مخالفت با ارتباط نزدیک بین نهاد علم و دموکراسی را زیر سوال میبرد،این است که با توجه به تاکید رهبران چین بر تحمیل نظم یک جامعه بسته و جلوگیری از مشارکت سیاسی مردم و افزونطلبیهای فرامرزیاین کشور، همچنان که در سانسور شدید اخبار انتشار ویروس کرونا و سرنوشت مسلمانان مظلوم آن کشور شاهدیم، هر نوع اشاره به موقعیت خاص آن کشور از حیث پیشرفتهای علمیو فناوری با تردیدهای فراوانی همراه است.
پایا در ادامه با طرحاین پرسش که آیا میتوان نقض استدلالهای مخالفان را نشاندهنده قوت موضع موافقان رابطه هم افزا بین نهاد علم و نهاد حکومتگری مردمسالار دانست، گفت: رابطه میان نهاد علم و نهاد حکومتگری، رابطهای پیچیده است و در جهان جدید و با ظهور علم جدید به تدریج نظامهای حکومتگری تازهای پا به عرصه گذاشتهاند. در میاناین نظامها، حکومتگری مردم سالارانه در قیاس با رقبا از ظرفیتهای بیشتری برای مواجهه با شرایط ناخواسته، پاسخگویی به چالشها، ایجاد اصلاحات از درون، تکیه به تواناییهای عامه و ابتکارات آنها برخوردار است.
وی خاطرنشان کرد: تجربه نشان داده، نظام دموکراسی مردمسالار علی رغم همه کاستیها، همچنان بهترین مدل برای اداره جوامع است و در بین مدلهای مختلف آن، آنها که به مشارکت حداکثری عامه، مسئولیت پذیری، شفافیت و حکومت قانون بیشتر توجه میکنند، موفق ترند. به نظر میرسد تجربههای زیسته لااقل در صد سال اخیراین گمانه را که هر دو نهاد علم و مردمسالاری از رهگذر مراقبتهاو پایشهای مردمیمیتوانند به رشدی موزون تر امیدوار باشند، هر چند که واقعبینانه احتمال ناکامی را نیز از نظر دور نمیدارد. مطالبی که عنوان شد موئد درستی نظرات موافقان رابطه همافزای نهاد علم و حکومتگری مردمسالار است بااین همه، قضاوت نهایی در مورداین که دموکراسی بهترین نظام حکومتگری برای رشد علم است و علم به بهترین نحو میتواند به تحکیم پایههای مردمسالاری کمک کند را به مخاطبان محترم وا میگذارم.
پس از خیر مقدم دکتر مژگان خوشنام، عضو هیئت علمیمرکز تحقیقات سیاست علمیکشورکه دبیریاین نشست را برعهده داشت ، دکترهادی خانیکی، استاد دانشگاه علامه طباطبائی ضمن ارزشمند شمردن کتاب «علم، جامعه، توسعه، مقالاتی در باب ترویج علم در حیطه عمومی» گفت: درایران، زمانی که از توسعه صحبت میشوداین مساله در ذهن برجسته میشود که در چه زمینههایی توافق داریم و در چه زمینههایی تمایز داریم؟ دکتر پایا هم در فصل چهارماین کتاب در بحث دموکراسی و علم، همین اشتراکات و تمایزات را بیان کردهاند. اشتراکی که در بحث توسعه وجود دارد وجود نوعی شکاف در بین گذشته درخشان ما و وضعیت امروز وجود دارد و تمایزی که مطرح میشود،این است که چطور میتواناین شکاف را پر کرد.
وی با اشاره به اختلاف نظرهایی که در بحث توسعه وجود دارد و تقابل دیدگاههایی که ناظر به زمینههای بومیاست و دیدگاههایی که بر کم کردن فاصله ما با جهان در مدلهای مختلف نوسازی تاکید دارند، گفت: در میاناین منازعات، بحثی حداقل که در سالهای اخیر درایران مطرح شده و مورد توجه هم قرار گرفته بحث «توسعه علمیبه عنوان رمز بقا» است. دیدگاهی که توسعه علمیرا مقدمه و لازمه سایر ابعاد توسعه معرفی میکند. دراین رویکرد به توسعه، مقولهای برجسته میشود که موضوع محوریاین کتاب هم هست یعنی مقوله ترویج علم و حاکم کردن نگرش علمیبه جای خرافه و طلاعات جعلی و شبه علم.
خانیکی با بیاناین که زاویه ورود کتاب به بحث ترویج علم، زاویهای مکانیکی نیست بلکه اهمیتاین بحث در بستری از توسعه مطرح شده است، اظهار داشت: روایتی که دکتر پایا از ترویج علم دارد، مبدا ورودی در حوزه ارتباطات علم هم دارد. پرداختن نویسنده بهاین مسائل، کاملا مساله محور است مثلا از همان مقدمه مفصل کتاب درباره بحران پاندمیکرونا که سعی کردهاند به زبان علمیهم به آن بپردازند، نیاز به علم و فناوری را مطرح میکنند که درون بحث ترویج علم هم هست. البته فکر میکنم با توجه به اهمیت مباحث، میشد، فصلی مستقل یا بخشهایی از مقدمه را به تبیین نسبت بین ترویج علم و توسعه و نسبت ترویج علم و ارتباطات خصوصا ارتباطات علم اختصاص داد.
وی خاطرنشان کرد: با توجه به چارچوب ترویج علم و براساس آنچه دکتر پایا در کتاب مطرح کرده میتوانیم به پدیده خرافه، شایعه و شبه علم از منظر جامعه شناسانه و روان شناسانه و اخلاق باور هم بپردازیم. در تکمیل بحثهای مطرح شده دراین کتاب میتوان از منظر اخلاقی و مشخصا اخلاق باور، از منظر اجتماعی و به طور خاص، جامعه شناسی خرافه و ناباوری به علم و از منظر مطالعات فرهنگی با رویکرد توجه به خرافه در زندگی مدرن، بحث ترویج علم را مورد بحث و بررسی قرار دارد.
دکتر حسین میرزائی، دانشیار جامعه شناسی دانشگاه تهران و دیگر ناقد شرکتکننده دراین نشست هم با تشکر از دکتر پایا به دلیل ارائهاین اثر ارزشمند و خدمات برجستهای که طی سالهای متمادی داشته و تقدیر از مرکز تحقیقات سیاست علمیکشور به واسطه تحقیقات و انتشارات متعدد در حوزه ترویج علم گفت: این کتاب، مشحون از دادهها و روایتهای مختلف خصوصا در حوزه تاریخ علم و لذا بسیار آموزنده است. دکتر پایا دراین اثر، وجه دیگری از خود را به عنوان یک مورخ علم نشان دادهاند که بسیار جالب توجه است اما با توجه به وجهاندیشمندانه و فیلسوفانه بسیار برجستهایشان دراین حوزه، خوب است که در چاپهای بعدی کتاب،این جنبه را که ذیل مورخ علم بودنایشان محصور شده، نمایان تر کنند.
رئیس مؤسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی همچنین پیشنهاد کرد که برخی مباحث مهم و جالب توجه مطرح شده در کتاب مثل رابطه نهاد علم و مردم سالاری یا رابطه نهاد علم و حکومتگری در قالب فصول جداگانه با تفصیل بیشتر ارائه شوند.
میرزائی افزود: نکتهای که در کتاب دیده میشود، فربهی برخی فصول و نحیف بودگی برخی دیگر است که هر چند به اقتضای کار بوده ولی در برخی مباحث مثل ترویج علم در عصر شبکههاکه موضوع جدیدی محسوب میشود با توجه به دادههاو اطلاعات وسیعی که دکتر پایا دراین حوزههادارند قطعا بسطاین فصول در ارتقای اثر مؤثر خواهد بود.
نکته دیگراین که دکتر پایا به عنوان یک فیلسوف از نگاه جامعه شناختی به علم دراین کتاب غافل نشدهاند که با توجه به اهمیت شاکله جامعه شناسی مساله ترویج علم پیشنهاد میکنم کتاب «پیمایش علم و جامعه» نوشته مرحوم دکتر قانعی راد را که میتواند در برخی فصول، پیوندهایی با کار دکتر پایا داشته باشد ببینند.
رئیس مؤسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی تصریح کرد: نکته دیگر توجه دکتر پایا به زنان است که در چند فصل دیده میشود کهاین پر رنگ کردن نقش زنان در ترویج علم بسیار باارزش است. البته نویسنده متواضعانه در برخی بخشهای کتاب تعابیری را به کار برده که ضرورتی ندارد مثلا در مورد فصل اول کار را شتابزده توصیف کردهاند در حالی که اتفاقا بسیار عمیق و پژوهشی است و به کار بردناین تعبیر ممکن است از سوی برخی خوانندگان حمل براین شود که واقعا شتابزده است.
همچنین شاید بهتر بود که فصل دوم کتاب که درباب چیستی ترویج علم است به عنوان فصل اول در نظر گرفته میشد چرا که به نوعی مطالب پایهای مثل مفهوم شناسی، چیستی و چگونگی ترویج علم است. Public Understanding of Science نکته دیگراین است که (فهم عمومیاز علم) در سراسر کتاب معادل ترویج علم گرفته شده است و بر مبنای آن مفهوم سازی کردهاند که به نظر میرسد دلیل معادل گرفتناین دو عبارت نیاز به توضیح دارد..
میرزائی اضافه کرد: مطلب دیگراین است که تحولی در تاریخ علم رخ داده از اثبات گرایی تا ابطال گرایی و نسبی گرایی بوده است اما چگونه است که همچنان علم را در جامعه خود پدیدهای اثباتی میبینیم؟ حتی در جامعه علمیاز جمله در حوزه علوم انسانی هم بدین صورت است که اگر فرضیههای یک پژوهش اثبات شوند فکر میکنیم کار درستی شده ولی اگر فرضیههارد شود فکر میکنیم کاری نشده است! فکر میکنم پرداختن شما بهاین موضوع بتواند در رسیدن به درک عمومیاز علم به خوانندگان کمک کند.
نظر شما