آیین بزرگداشت زندهیاد رهنورد زریاب، نویسنده مطرح افغانستان در فضای وبینار و در موسسه خانه کتاب و ادبیات ایران برگزار شد.
مجتبی نوروزی، معاون سابق رایزن فرهنگی ایران در افغانستان که مسئولیت اجرای این برنامه را برعهده داشت در صحبتهای ابتدایی این نشست گفت: در حاشیه نمایشگاه هستیم و میخواهیم درباره شخصیتی صحبت کنیم که نقش بسیاری در ادبیات افغانستان داشته است. متاسفانه بیست و یکم آذرماه خبری دردناک جامعه ادبی افغانستان و ایران را اندوهگین کرد، خبر درگذشت کسی که تاثیر بسیاری در داستاننویسی افغانستان داشت و تلاشهای زیادی برای ادبیات انجام داد.
وی ادامه داد: در این نشست از سه زاویه میشود درباره رهنورد زریاب صحبت کرد. نخست شخصیت استاد به عنوان کسی است که ویژگیهای برجسته اخلاقی داشت. دوم جایگاه و خدماتی که ارائه داده است و سومین محور بحث درباره آثار و رمانهایی است که از او به یادگار مانده است. همچنین در این نشست از مهمانان و سخنرانان میخواهم که بگویند کدام یک از آثار رهنورد زریاب را بیشتر میپسندند.
زریاب با هیجان قدرت فاصله داشت
رضا امیرخانی که نخستین سخنران این نشست بود در ابتدای این مراسم که در فضای وبینار برگزار شد گفت: رودخانه هرچی خروشانتر، سنگ زیرین صیقلیتر، ساییدهتر و زیباتر. شاید این تعبیری باشد از آن آیه قرآن که خداوند میفرمایند از آسمان آب فرستادیم و پس از آنکه کف روی آب رفت، شما آب زلالی را میبینی که کف رودخانه باقی مانده و پاک است. من اینها را تعبیری از عملکرد زریاب میبینم.
وی ادامه داد: روزی که من استاد را دیدم، کهنسال بود؛ پیری بود که رودخانه او را صیقل داده بود. من اعتقاد دارم که کشورها هم مانند اشیا نیاز به آرایه تشخیص دارند. برای اینکه کشوری زنده بماند باید از آن مثالی باقی باشد، درست است که ایران و افغانستان را با مولانا و بزرگان ادبیات میشناسند، اما ما در دنیای امروز نیز نیاز به افرادی داریم تا کشور را با آن اشخاص بشناسند. ما نیاز داریم که در دنیای امروز به افغانستان با آرایه تشخیص نگاه کنیم و ببینیم که چه شخصیتهایی بیانگر وضعیت این کشور هستند.
نویسنده برگزیده جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی ایران با اشاره به جایگاه رهنورد زریاب گفت: اگر از این نظر به جایگاه زریاب نگاه کنیم، میبینیم که او بالاتر از یک نویسنده است. او نمونهای از اشخاصی است که افغانستان امروز را میتوانیم به وسیله او خوب بشناسیم. من به لحاظ شخصیتی توانستم شبی از او بهره ببرم؛ البته پیش از این هم دیدارهایی با او داشتم، اما در آن شب وقتی با او هم صحبت شدم، از او بسیار آموختم و بهره بردم.
وی افزود: وقتی صحبتمان گرم شد، شروع به بیان خاطرات کرد. آنچه من از او دیدم فاصلهای بود که او با هیجان قدرت ساخته بود. او میتوانست در بحر قدرت باشد، اما اهل اینگونه کارها نبود. زریاب از شخصیتهایی است که من افغانستان امروز را با او تصور میکنم.
امیرخانی در پایان گفت: زریاب آدم اهل کینه نبود و هرچه میگفت از کینه دور بود. این بیکینه بودن، همان صفت آینه است که ما را به سنگ صیقل خورده میرساند. اگر بخواهم از آثار او به اثر خاص اشاره کنم، باید از «گلنار و آیینه» نام ببرم، اثری که نثر آن را بسیار دوست داشتم و پسندیدم.
ما مرید بودیم و زریاب مراد
حمیرا قادری دیگر سخنران این نشست نیز با اشاره به ضایعه دردناک از دست دادن رهنورد زریاب گفت: حقیقت این است که نبوده استاد زریاب دردناک است و هنوز که در کوچههای کابل راه میروم و فکر میکنم که دیگر استاد در میان ما نیست، اندوهگین میشوم و حس میکنم هنوز روز اولی است که متوجه شدم استاد زریاب دیگر در کنار ما نیست.
وی ادامه داد: اگر بخواهم از میان آثار رهنورد زریاب به یک اثر اشاره کنم، «گلنار و آیینه» را بیشتر از همه دوست دارم. من وقتی مینویسم به تجربه زیسته اعتقاد دارم و دوست دارم این تجربه را از زبان دیگران هم بشنوم. شاید ما و مردم ایران زندگیهای نزدیکی به هم داشته باشیم، اما تفاوتهای بسیاری هم داریم و تاریخمان متفاوت است و سرنوشت متفاوتی نیز برای ما رقم خورده است.
این نویسنده افغانستانی در توضیح ویژگی آثار رهنورد زریاب گفت: اگر از منظر زیست به سراغ آثار زریاب برویم در کنار جنگ، غربت بخش لاینفک زندگی ما افغانستانیهاست. ما هر جا رفتیم بقچه اندوه را هم با خودمان بردیم و گره اندوه برایمان کور مانده است. زریاب نیز ۱۰ سال در فرانسه و در غربت زندگی کرد و غربت را تجربه کرده است. من دوست داشتم در این سالها او از داستان فاصله نمیگرفت و مینوشت.
قادری با اشاره به خاطرهای از رهنورد زریاب گفت: اجازه دهید خاطرهای برایتان تعریف کنم؛ در ۱۳ سالگی زمانی که به دنبال کتابهای زریاب در کتابفروشیهای کابل میگشتم، شرایط ویژهای در افغانستان حاکم بود؛ دورهای بود که طالبان حضور داشت و در کتابخانهها و کتابفروشیها تنها کتابهای اسلامی دیده میشد و تنها اگر کتابفروش با شما آشنا بود، شاید میتوانستید کتابهای ادبی نیز پیدا کنید.
وی ادامه داد: من در آن وقت هرچه گشتم، اثری از زریاب پیدا نکردم؛ اما همان وضعیت باعث شد که به دنبال کتاب بروم و به خواندن علاقهمند شوم. در دورهای که در تهران دانشجوی کارشناسی ادبیات بودم، استاد زریاب را برای نخستین بار دیدم. در آن جلسه استاد محمود دولتآبادی هم حضور داشت؛ دو مردی که بیانگر ثمره ادبیات در ایران و افغانستان بودند. آن دیدار یکی از لحظات فراموشنشدنی زندگی من است. بعدها تلاشم را بیشتر کردم و این باعث شد که استاد زریاب را بیشتر بشناسند.
نویسنده کتاب «گوشواره انیس» در پاسخ به این سوال که کدام یک از آثار زریاب را بیشتر میپسندد، گفت: من تمامی آثار زریاب را خواندهام؛ اما با «گلنار و آیینه» ارتباط بیشتری برقرار کردم. زریاب حق بزرگی بر گردن ادبیات افغانستان دارد. ما مردم شرقی پیرو هستیم؛ همه ما در افغانستان مرید او بودیم و او مراد ماست.
قادری با توضیح پتانسیلهای قصه در افغانستان گفت: افغانستان قصههای متفاوتی دارد؛ آنچه من از نویسندگان بزرگ انتظار دارم این است که وقتی وارد غربت شدند، دست از نوشتن برندارند. ما به دلیل آنکه به اجبار وارد غربت شدیم، فضای خوشایندی نداریم. با این حال ما میتوانستیم در همان جا افغانستان را مطرح کنیم؛ شاید اغراق بدانید اما به نظر من هیچ کشوری در دنیا اندازه افغانستان قصه ندارد؛ چرا که ما تجربههای متفاوتی داشتیم. از پادشاه سه روزه بگیرید تا اتفاقات عجیب و غریب دیگر.
وی در پایان گفت: ما نویسندگان بزرگی داریم که هر کدام از اینها میتوانستند در سالهای غربت، نمادی از افغانستان باشند. من دلم میگیرد از 10 سالی که استاد زریاب در فرانسه بود و سکوت کرد. این 10 سال سکوت دردناک است. زریاب میتوانست نماینده قلم افغانستان در فرانسه باشد. با این حال امیدوارم نویسندگان تجربه زیسته خود را بنویسند تا بتوانیم قصه افغانستان را گسترش دهید. امیدوارم که کم کاری را کنار بگذاریم و مانند شهریار مندنی پور در غربت بدرخشیم.
تصمیم زریاب برای بازگشت به افغانستان هوشمندانه بود
در گام بعد نوبت به علی دهباشی رسید که در توضیح آشنایی خود با رهنورد زریاب گفت: از سی و چند سال پیش که در دومین کنگره ایرانیان اروپا در سوربن شرکت کردم با زریاب آشنا شدم و او برایم خاطرهای ساخته که هر ثانیه و دقیقه آن برایم ارزشمند است. ما در قسمت نخست زندگی او با یک روشنگر و روشنفکر روبهرو بودیم که تجربه سیاسی اجتماعی انجام داده و این تجربه با مطالعات زیادی همراه بود.
وی ادامه داد: مهاجرت میتواند برای هر کسی اتفاق بیفتد؛ اما اگر یک فیزیکدان یا یک شیمیدان یا پزشک مهاجرت کند؛ بدون شک در مهاجرت رفاه دارد؛ اما هرگز نویسنده و شاعری نداریم که از آب و خاک جدا شده و موفقیت را تجربه کرده باشد. البته شاید یک نویسنده انگلیسی به آمریکا برود و موفق شود. این را گفتم تا بگویم زریاب این هوشمندی را داشت تا این تصمیم را بگیرد و در روزهای پر خطر به وطن بازگردد.
سردبیر مجله «بخارا» با اشاره به دوره بازگشت رهنورد به افغانستان اظهار کرد: رهنورد در بازگشت به افغانستان دوره جدیدی را به عنوان یک نویسنده طی کرد. در دوره اول شاید ما شاهد یک روشنگر و نظریهپرداز ادبی بودیم؛ اما در دوره دوم بود که او در قالب یک نویسنده ظاهر شد. البته علاوه بر نویسندگی او یک مقالهنویس حرفهای نیز بود.
وی افزود: مسئله بعدی رابطه او و زبان فارسی است. افغانستان و ایران برای او در یک تداوم فرهنگی و ادبی قرار داشت و وقتی با او صحبت می کردم، فکر میکردم که او یک ایرانی است. من وقتی میشنوم که یک حادثه در افغانستان اتفاق افتاده است، همانقدر قلبم میگیرد که اتفاقی در یکی از شهرهای ایران رخ دهد؛ زریاب نیز اینگونه بود و ایران و افغانستان را یکی میدانست. این نگاه او را با یک جهان بزرگ روحی و روانی روبهرو کرده بود و همین باعث میشد که وقتی مینویسد شبیه نویسنده مورد علاقهاش یعنی رومنرولان بنویسد.
این روزنامهنگار و نویسنده در توضیح چاپ آثار رهنورد گفت: او در زندگیاش خوششانس بود که با جوانی به نام منوچهر فرادیس آشنا شد. نویسندگان میدانند که ناشر بد و خوب چیست. ناشر خوب میتواند از یک نویسنده بد قهرمان بسازد و یک ناشر بد میتواند باعث مرگ یک نویسنده خوب شود. شانس او این بود که با ناشری آشنا شد که شیفته او بود و چندین سال خودش را در محضر او وقف کرد و کتابهای او را به شکیلترین و وزینترین شکل ممکن عرضه کرد. اگر فرادیس نبود نمیدانم چه بلایی سر آثارش میآمد.
دهباشی در پایان گفت:من سر آثار زریاب تعصب دارم و نمیتوانم بگویم که کدام کار بهتر است؛ اما میتوانم بگویم که «گلنار و آیینه» عصاره آثار اوست؛ اما بقیه آثار او نیز فوقالعاده هستند. شاید او نویسنده کم کاری باشد؛ اما کم هم اثر ارزشمند چاپ نکرده است. او دنبال رزومهسازی نبود. من هرگز نمیتوانم خاطره دیدارهایم با او را فراموش کنم. زریاب میراث بزرگی برای فرهنگ زبان فارسی بود و امیدوارم نسل جوان به او نگاه کند و او را الگو قرار دهد. در پایان امیدوارم که به زودی شاهد برگزاری جایزهای به نام او باشیم تا یادش برای همیشه در ذهنها باقی بماند.
زریاب عاشق زبان فارسی بود
منوچهر فرادیس، نویسنده و ناشر کتابهای رهنورد زریاب دیگر سخنران این مراسم بود که با اشاره به آثار ناتمام زریاب گفت: ما هنوز با واژه مرحوم زریاب، خو نگرفتیم. شاید سختترین و تلخترین تصویری که دارم ناتمام ماندن آثار او باشد. زریاب در کنار رمان «زن بدخشانی» چند اثر دیگر هم دارد که متاسفانه ناتمام مانده است. یک جزوه در حد جزوه ابوالحسن نجفی هم داشت که درباره درستنویسی بود که متاسفانه آن هم ناتمام است.
وی ادامه داد:بهخاطر دارم که استاد دولتآبادی در سالگرد تولدش گفت، من دیگر چیزی ندارم که نتوانسته باشم بنویسم و نکته جالب این است که ذهن زریاب تازه بعد از ۶۰ سالگی شروع به نوشتن کرد و بهخاطر دارم همیشه به من میگفت که در سرم پر از غصه است.
این نویسنده در توضیح وضعیت رمان «زن بدخشانی» گفت: رمان «زن بدخشانی» که یکی از شاهکارهای اوست حدود ۸۰ تا ۹۰ درصد جلو رفته است؛ اما ناتمام است. هر بار که پیش او میرفتم محال بود چیزی از نیاموزم و از این رو تا به امروز صدها ساعت صحبت و یادداشت از او دارم. شاید بتوانم در این نشست این مژده را بدهم که انشالله به زودی این متن صداها و یادداشتها در قالب آثاری منتشر خواهد شد و در آن آثار خواهم گفت که استاد در همان ۱۰ سال غربت چه کرد.
وی افزود: زریاب به معنی واقعی کلمه شریف بود و هیچ وقت ندیدم که از پرسشهای زیاد من ناراحت شود. همه میدانیم که زریاب در جامعه شناسی، فلسفه و روانشناسی تسلط داشت و صاحب نظر بود؛ اما شاید یکی دیگر از ویژگیهای او را بخش قابل توجهی از جامعه ندانند. به خاطر دارم که یک بار در خانه او بودم و بحث به قرآن رسید و از من سوال کرد که آیا میدانی من چند بار قرآن را با ترجمه خواندهام؟ او میگفت ۱۳ بار قرآن را کامل و با ترجمه خوانده است.
فرادیس با اشاره به وجه قرآنشناسی زریاب اظهار کرد: وقتی او حرف میزد، معلوم بود که روی قرآن تسلط زیادی دارد. تسلطی که شاید خیلی از دینپژوهان نداشته باشند. بنابراین میتوانیم بگوییم که او نه تنها در ادبیات، جامعهشناسی، نقد ادبی، فلسفه و روانشناسی تسلط داشت؛ بلکه بر روی مسائل اسلامی و قرآنی نیز بسیار مسلط بود.
وی ادامه داد: در میان صحبتهای دوستان اشارهای به 10 سال زندگی او در فرانسه شد. البته من فکر نمیکنم که او ۱۰ سال در فرانسه بود؛ چراکه مدتی در نیشابور بود و بعد به روسیه رفت و بعد از آن عازم فرانسه شد. او در آن سالها علاوه بر یک مجموعه داستان کوتاه، یک رمان هم نوشته بود؛ از طرفی باید اشاره کنیم که مهمترین بخش از نامههای زریاب، مربوط به فرانسه است و بیشترین نامهنگاریها را در زمانی که در فرانسه بوده، داشته است.
این نویسنده در توضیح فعالیتها زریاب در فرانسه گفت: زمانی که در فرانسه بود، بیشتر وقت خود را به دوچرخهسواری و مطالعه میگذراند. البته ویرایش نیز میکرد. اینها را گفتم تا بگویم که او در فرانسه نیز اقدامات زیادی انجام داد؛ بنابراین نمیتوانیم بگوییم که در فرانسه کار نکرد. کتاب «دور قمر» نیز در آنجا نوشته شد. او علاقه عجیبی به افغانستان داشت و ما این را در نامههایی که در سالهای غربت برای حسین فرخی نوشته است، میبینیم.
وی افزود: او با وجود نبود امکانات اولیه در افغانستان، دوست داشت که در افغانستان زندگی کند و شیفته زبان فارسی بود و این حلقه تمدنی را بسیار دوست داشت. درستنویسی دیگر ویژگی او بود که باید به آن اشاره کنیم. او یکی از پاکیزهنویسترین نویسندگان افغانستان و شاید زبان فارسی بود و من نیز در این بخش بسیار مدیون او هستم.
فرادیس در انتخاب بهترین اثر او گفت: رهنورد آثار زیادی دارد که من هیچ یک از این آثار را نمی،توانم ضعیف یا معمولی بدانم. با این حال کتاب «چار گرد قلا گشتم» را بیش از همه آثار دوست دارم. البته همه آثار او در افغانستان خوانده میشود و معمولاً آثارش با استقبال روبهرو شده است؛ اما رمان «چار گرد قلا گشتم» و «گلنار و آیینه» از پرفروشترین آثار اوست. مجموعه داستانهای کوتاه او نیز که بیش از هزار صفحه است، به تازگی به چاپ سوم رسیده و این نشان میدهد که او محبوبیت زیادی در کشور دارد.
وی در پایان گفت: زریاب در طول عمرش و در این اواخر ۹۰ درصد وقت خود را صرف خواندن میکرد و ۱۰ درصد مینوشت. او بسیار خوب مینوشت و بسیار منظم میخواند. در دنیایی که همه به دنبال پول بودن، او یک عارف کامل بود و هیچ علاقهای به این موارد نداشت. حتا به او وزارت هم پیشنهاد کردند که رد کرد. او حتا برای کسانی که به او سوءقصد کردن هم بد نمیخواست و این از ویژگیهای بارز او بود.
زریاب استخوانهای فرهنگ ماست
آخرین سخنران این نشست یامان حکمت بود که در صحبتهای خود گفت: صحبتهایی که میخواستم در این نشست انجام دهم را دوستان مطرح کردند و من فکر میکنم نکتهای که باقیمانده توجه علمی به آثار زریاب است. وقتی در یک سال گذشته دیدم که در پایاننامهای چقدر خوب رمان «گلنار وآیینه» را بررسی کردند؛ متوجه شدم که آثار او چقدر پتانسیل مهمی برای بررسیهای علمی دارد.
وی ادامه داد: آثار زریاب این پتانسیل را دارد که بررسیهای متفاوت علمی روی او انجام شود؛ چراکه او تسلط کامل به ادبیات کهن داشت و مسلط به مسائل روز بود و اینها نکاتی است که در آثارش میآمد و میتوان آنها را به خوبی در آثارش بررسی کرد. تمام آثار زریاب به دلیل علاقه او به بیان اسطورهای، منبع مناسبی برای تحقیقات و بررسیهای تحلیلی است.
این مدرس دانشگاه با گلایه از پژوهشهای انجام نشده اظهار کرد: متاسفانه توجه و تحلیل آثار وی کم بوده و در بیشتر پایاننامهها به زندگینامه او پرداختهاند. او در بیان عقایدش و تحلیل وضعیت امروز جامعه به مسائل بسیار مهمی اشاره کرده است و بهنظرم عزیزانی که در حوزه ادبیات افغانستان کار میکنند باید توجه ویژهای به آثار زریاب داشته باشند و وقت آن رسیده که از نوشتن زندگینامه او فاصله بگیرند و به بررسی تحلیلی آثار او بپردازند.
وی ادامه داد: ما با واکاوی این آثار میتوانیم به یک تصویر درستی از ادبیات و بعد از آن نسبت به جامعه برسیم. ما زمانی درباره آثار نویسندگان خوب میتوانیم صحبت کنیم که به تحلیل بپردازیم؛ زمانی که کارهای تحقیقی و علمی انجام دهیم.
حکمت در پایان گفت: زریاب یکی از درخشانترین متفکران ماست که باید توجه ویژه به او داشت. من در سه سفر همراه او بودم و بسیار از او آموختم. زریاب استخوانهای ما در فرهنگ است و ما بر شانههای او ایستادهایم و امیدوارم که نسل بد نیز بر شانههای ما بایستد.
نظر شما