خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)-مرتضی کربلایی‌لو: رمان، روایت پسر یک کشیش دانمارکی است از پدرش، مادرش، و خودش. مادر، سینما دارد و فیلم‌های غیر اخلاقی هم پخش می‌کند. پدر، کشیش مومن، و البته زیبا، در کلیسا موعظه می‌کند و بابت فیلم‌هایی که زنش در سینما اکران می‌کند از خلائق شرمنده است و از نظر حرفه‌ای دچار مشکل می‌شود. پسر اکنون در زندان به سر می‌برد و با یک مرد عاشق موتورسیکلت هم سلول است و مجبور است صدای دل و روده او را وقتی مقابلش روی فرنگی مینشیند و زور می‌زند و به او زل می‌زند تحمل کند.

با این چیدمان، معلوم است که همه آدم‌ها به یک شکل زندگی نمی‌کنند. اینکه سر کشیش چه می‌آید بماند. اینکه چرا راوی محکوم به حبس شده هم. اما سلول زندان، بهترین جاست برای روایت این شکل متفاوت زندگی. چه، زندان را برای حبس کردن متفاوت‌ها ساخته‌اند تا جامعه جای آدم‌های یکسان بماند و آرامش همچنان برقرار باشد.

                           

شیوه روایت بر توصیف استوار است و گاه، به شکلی حداقل از دیالوگ و مواجهه مستقیم با پدر، مادر و سایر شخصیت‌ها استفاده می‌شود. لابد وقتی در زندان، روایت می‌کنی با خیالات و خاطرات، درگیر هستی تا تماس مستقیم. این رمان از سواحل آبی رنگ دانمارک کلید می‌خورد و در کانادا خاتمه می‌پذیرد. کلیسا، زندان، سینما و هواپیما چهارمکان اصلی‌اند و یک مکان دیگر هم هست که حاصل ضرب اینهاست و کشیش در آنجاست که به سرنوشت نهایی‌اش می‌رسد. 

این کتاب با ترجمه احمد آل‌احمد در 240صفحه و قیمت 37500تومان از سوی انتشارات تداعی منتشر شده است.