کتابهای «یخبدان آفتابی» و «شیروانی قرمز» اثر آرمیتیس شفیعی از سوی انتشارات ریرا منتشر شده است.
«یخبندان آفتابی» حکایت راه و حرکت است؛ داستانهای کوتاه از سفر و در سفر بودن آدمها. سفری در زمان و مکان، خاطرات و وقایع، آرزوها و ترسها. این سفرها در وسایل نقلیه عمومی در شهر و بین ایستگاهها اتفاق میافتد یا در ماشینهای اجارهای بین مرز کشورها.
سفر از نگاه یک ایرانی در غربت که تقریبا هر اتفاقی به دلیل هم شکلی، هم مکانی یا تضاد با آنچه در ایران زندگی کرده، بهانهایست برای بازگشت به ریشه و گذشته. این نگاه و یادآوری نه با حسرت، خشم یا غم که با احترام و شادی و بیان زندگی است. به طور خلاصه «یخبندان آفتابی» در تضادی که از نامش هم پیداست، حکایت حرکت ذهن و خاطره انسان در سرما و گرمای بیرون و درون است.
در مقدمه این کتاب و در معرفی آن آمده است: «گاه حرکت جسمانیست، گاه سفر به خاطرات و گذشته است یا گذر به فضایی به موازات همان اتفاق. حرکت ما هرگز متوقف نمیشود. نه در ذهن و مکان، نه در زمان و روح. سوار بر قطار و اتوبوس و مرکب خیال یا پیاده، همواره جهانی جدید خلق میکنیم، مجزا از جهان بیرون. این بازی ذهن و زمان و مکان، جذابیتی باورنکردنی دارد. این مجموعه داستان تلاشی است برای تقسیم این شادی با تمام کسانی که خودآگاه و ناخودآگاه به این سفر تن میدهند.»
«یخبندان آفتابی» در 78 صفحه، شمارگان 1000 نسخه، و بهبهای 20 هزار تومان از سوی انتشارات ریرا راهی بازار نشر شده است.
«شیروانی قرمز» داستانی بلندی است که در چهار بخش نگارش شده است. سه بخش اول در فضاهایی کاملا مجزا، حکایت زندگی آدمهایی است که فرار میکنند، خشم میگیرند و میجویند.
داستانها هیچ ارتباطی با هم ندارند و تنها ترکیب «شیروانی قرمز» هر بار به دلیلی یادآوری میشود. در نهایت در بخش آخر، سه بخش در ظاهر بیربط با هم به ارتباط و معنی میرسند.
شخصیتها و اماکن در این داستان، نام ندارند. مبدا و مقصد حرکت نامشخص است، تنها عشق و نفرت و ترس حقیقی و پیش برنده داستان است.
در بخشی از این کتاب آمده است:
«کاغذ و تو مشتت نگه دار. بشین عقب. تو لالی، من راننده آژانس.
وقتی سکوت و حیرانی او را دید اضافه کرد: من شبانم، تو میش. من میرم، تو میایی، من میگم، تو گوش میکنی. ها؟
منتظر تایید، از آینه به او نگاه میکند. نگاهشان که تلاقی میکند، آب دهانش را قورت میدهد و بیکلام با سرعت چند بار سر را به تایید تکان میدهد.
شبان اضافه میکند: کاغذ و به من نشون دادی تا برسونمت.
کاغذ نشانی را در مشت میفشارد... سند گنگی و لالی.
همه چیز درست چیده شده بود. شبانِ چالاک راس ساعت، او را از جای قرار سوار کرده بود. تا رسیدن به ایستگاه پمپبنزین بین راه و سوار شدن به مینیبوس که چراغهای کم سویی داشت، دیگر کلامی رد و بدل نشد. پشت فرمان مینیبوس، شبانی سیه چرده منتظر نشسته بود. به سلام بی صدای او، پاسخ نامحسوسی با سر میدهد.»
کتاب «شیروانی قرمز» در 85 صفحه، شمارگان 1000 نسخه و بهبهای 20 هزار تومان از سوی انتشارات ریرا منتشر و به قفسه کتابفروشیها راه یافت.
آرمیتیس شفیعی در رشتههای علوم سیاسی، روابط بینالملل، فلسفه، جامعهشناسی و ادبیات در ایران و فرانسه تحصیل کرده و مدرک دکترای خود را از «مدرسه عالی مطالعات علوم انسانی» دریافت کرده است. وی فعالیت هنری نیز دارد و سالهاست که در عرصه فیلمنامهنویسی، فیلمسازی، نقاشی و مجسمهسازی نیز فعالیت میکند.
نظر شما