تاریخنگاری مشروطه ایران نسبت به نقش مردم و اشکال حضور ایشان در این انقلاب کبیر و تاریخساز اجحاف کرده است.
الحق و الانصاف نیز کسروی در کتاب خود کوشیده نقش این گمنامان را نشان بدهد و برای همین گذشته از مدارک و اسناد و کتابها و روزنامهها و تلگرافها، برای گردآوری اطلاعات از گفتوگوهای شفاهی و دیدهها و شنیدههای خود نیز مایه گذاشته. حاصل نیز اثری یکه و یگانه شده که به رغم انبوه کثیری از نوشتهها و آثار بعدی از سویی و انتقادهای بجا و بیجایی که به خود کسروی و تاریخنگاریاش وارد است، از سوی دیگر، کماکان در صدر آثار مربوط به این دوره قرار گرفته است. آنچه اما در کتاب کسروی یا کمتر به آن پرداخته شده، یا توسط دیگران کمتر به آن توجه شده و یا در موضع کسروی نسبت به آن تشتت و دوپارگی وجود دارد، نقش انجمنها در شکلگیری و پیشبرد این نهضت است.
اما گذشته از «تاریخ مشروطه ایران» کسروی در سایر آثاری که به تاریخ مشروطه پرداختهاند، یا نقش انجمنها نادیده انگاشته شده، یا منفی تلقی شده، یا کمرنگ خوانده شده. بگذریم که به رغم اهمیت اساسی این انجمنها، تاکنون پژوهشهای مفصل و جامع و نظری درباره آنها صورت نگرفته و جز معدودی کتاب و مقاله تحلیلی و علمی، مثل کتاب فاروق خارابی،مقاله علی اکبر خدری زاده و ... بالاستقلال کمتر به این موضوع پرداخته شده است. البته در عموم آثاری که به انقلاب مشروطه پرداختهاند، ناگزیر از انجمنها یاد شده و در بعضی آثار مثل کتاب «پیدایش و تحول احزاب سیاسی مشروطیت» نوشته منصوره اتحادیه، بالضروره بحث مفصلتر و همدلانهتری درباره انجمنها میتوان یافت.
انجمنهای مردمی در دوره مشروطه، در واقع نهادهای خودجوشی بودند که از دههها پیش از انقلاب، در قالب انجمنها و مجامع مخفی شکل گرفتند و در شرایط نیمهاستبدادی دوران ناصری، نقش تنفسگاهی برای تحولخواهان و داعیان اندیشههای نو را ایفا میکردند، انجمنهایی چون مجمع آدمیت، انجمن فراموشخانه، انجمن مساوات، انجمن مخفی، انجمن غیبی در تبریز و ... نمونههایی از این نهادها هستند که در فقدان جامعه مدنی قوی، محل ابراز عقیده و تبادل نظر و پیگیری مطالبات شمار معدودی از تحصیلکردگان و دگراندیشان تلقی میشدند. با طلیعه انقلاب مشروطه و آزاد شدن نسبی امکان کار و کنش در عرصه عمومی، نه فقط بسیاری از این انجمنها از کنج مخفی خود به در آمدند، یا دست کم فعالیتهای خود را به دو بخش مخفی و آشکار بدل کردند، بلکه شمار کثیری انجمن دیگر نیز ایجاد شدند، نخست در قالب انجمنهایی که ناظر تدوین نظامنامه انتخابات و برگزاری آن بودند و بعدا در دو شکل انجمنهای رسمی یعنی ایالتی ـ ولایتی و انجمنهای سیاسی ـ فرهنگی.
قانون انجمنهای ایالتی ـ ولایتی که خود نسب به انجمنهای مخفی دوره مشروطه و انجمنهای ناظر بر انتخابات میبرند، در 22 اردیبهشت 1286 تصویب شد. مناطق 1. آذربایجان، 2. خراسان، 3. فارس و 4. کرمان و بلوچستان به عنوان ایالت انتخاب شدند و سایر مناطق یعنی استرآباد، اصفهان، بروجرد، بوشهر، رشت، قزوین، کردستان، کرمانشاه، عراق(اراک امروزی)، مازندران و یزد به عنوان ولایت. تعداد اعضای هر یک از انجمنهای ایالتی 12 نفر و انجمنهای ولایتی معادل عده ولایات حاکمنشین جزو بود. شرط عضویت در انجمنهای ایالتی-ولایتی نیز سه تا بود: 1. تابعیت ایران، 2. دارا بودن حداقل 20 سال، 3. داشتن ملک یا خانه در آن ایالت یا ولایت و یا پرداختن مالیات مستقیم. وظیفه این انجمنها نیز عبارت بود از نظارت بر اجرای قوانین مجلس و رسیدگی به امور ایالت یا ولایت مثل رسیدگی به شکایت مردم از حاکمان، نظارت بر انتخابات، وصول مالیات و غیره.
البته چنان که علی اکبر خدریزاده در مقاله خود با عنوان «نقش و کارکرد انجمنها در مشروطه اول» مینویسد، در قانون انجمنهای ایالتی ـ ولایتی تصریح میشود که «نمایندگان انجمنها از میان طبقات شش گانه، یعنی علما، شاهزادگان، اعیان، تجار، ملاکین و فلاحین، کسبه و اصناف انتخاب شوند». همین شرط مهم نشان میدهد که حضور در انجمنهای ایالتی ـ ولایتی که سازوکاری قانونی گرفته، کماکان فیلتری برای مردم برای حضور در عرصه سیاسی و اجتماعی فراهم میکند، حال آن که دسته دوم انجمنها، یعنی انجمنهای سیاسی، چنین نبودند.
این انجمنها که به گفته منصوره اتحادیه، نقش احزاب سیاسی را ایفا میکردند، اگرچه از سوی متمم قانون اساسی(اصل 21) وجهه قانونی کسب کردند، اما در غیاب این قانون شکل گرفته بودند و شمار و انواعشان کثیر بود، چنان که فاروق خارابی انواع آنها را چنین بر میشمرد:
1-انجمنهای صرفا سیاسی مثل انجمن مظفری، سواد اعظم، گلستان، حقیقت؛
2-انجمنای سیاسی با منشاء ولایتی مثل انجمن اتحادیه آذربایجان، انجمن خراسانیها و ... ،
3- انجمنهای سیاسی اهالی یک محله یا منطقه شهری مثل انجمن برادران دروازه قزوینف انجمن شاهآباد، انجمن افتخاریه کوچه غریبان، انجمن برادران دروازه دولت و ...
4- انجمنهای سیاسی با نام و عنوان مذهبی مثل انجمن انصار، انجمن اسلامیه، انجمن آل محمد، انجمن مهدیه،
5-انجمنهای صنفی ـ سیاسی مثل انجمن طلاب، انجمن محصلین، انجمن کفاشخانه، انجمن مستوفیان، انجمن تجار، انجمن معمارخانه و ...،
6- انجمن اقلیتهای فرهنگی و معنوی مثل انجمن زرتشتیان، انجمن بنیاسرائیل، انجمن اتحادیه ارامنه تبعه ایران و ...
7- انجمنهای فرهنگی و معنوی مثل انجمن فرهنگ، انجمن اخوت، انجمن صوفیان، انجمن درویشان و ...
8- انجمنهای زنان مثل انجمن نسوان منعقده در خانه ناظم دربار در محله سنگلج،
9-انجمنهای بردگان مثل انجمن سیاهان و انجمن غلامان آزاد جیرفت.
این انجمنها به گفته خدریزاده، دو رویکرد عمده نسبت به مشروطه داشتند، نخست انجمنهای ملی یا انقلابی که مدافع سرسخت مشروطه بودند و از سوی عمده تاریخنگاران مشروطه تندرو و افراطی و انقلابی تلقی شدهاند، مثل انجمن برادران دروازه قزوین به ریاست میرزا سلیمان خان میکده و انجمن شاه آباد و انجمن مظفری و دوم انجمنهای استبدادخواه که در واقع از سوی شاه و درباریان و دیوانسالاران سنتی در واکنش به دسته نخست تاسیس شدند، مثل انجمن ورامین یا انجمن همت آباد و انجمن فتوت. همچنین به گفته منصوره اتحادیه، افراد مرتجع و اخلالگر در برخی انجمنها نفوذ کردند، «این افراد گاه عمدا دست به تحریکاتی میزدند که رابطه مجلس را با شاه به هم زنند».
آن طور که رضا مختاری اصفهانی، پژوهشگر تاریخ میگوید، مخالفت با اصل و اساس انجمنها از همان صدر مشروطه و حتی نزد روشنفکرانی چون طالبوف مشهود است. علت بیان شده مخالفت این دسته با انجمنها، فقدان امکان نظارت بر آنها، تکثر و تشتتی که پدید میآوردند، مرکزیتگریزی و اقدامات افراطی و تندروانه این انجمنها عنوان شده است. اینها مهمترین علل مخالفت دیوانسالاران و نخبگان سنتی و اعتدالیون با انجمنهاست. دلیل مخالفت شاه و دربار و استبدادخواهان نیز با انجمنها روشن است، فعالیت آزاد انجمنها در مخالفت با استبداد و محدود کردن دست شاه و دربار. افزایش این انتقادات، بمباران مجلس و تارومار شدن اساس بسیاری از انجمنها به دلیل کشته شدن افرادشان یا مهاجرت آنها از سویی و قوت گرفتن عناصر اعتدالی و میانهرو بعد از استبداد صغیر در مجلس دوم، از سوی دیگر سبب اضمحلال فعالیت آشکار انجمنها و سوق پیدا کردن آنها به سمت حرکات افراطی و تندروانه و مخفیانه در مشروطه دوم شد. نمونه بارز و آشکار این رادیکالیسم را میتوان در شکلگیری کمیته مجازات دید.
در تاریخنگاری مشروطه ایرانی نیز چنان که اشاره شد، به دلایل مختلفی از جمله تفوق نگرش دولتمحور و تمرکزگرای تحلیلگران موثری چون فریدون آدمیت، از انجمنها به عنوان عامل تشتت و تفرقه یاد شد و این نگرش تا به امروز نیز ادامه دارد. حتی احمد کسروی(پیش از آدمیت)که خود چنان که اشاره رفت، میخواست به نقش مردم عادی و گمنامان بپردازد، در روایت نقش انجمنها دچار سردرگمی است، یعنی از سویی نمیتواند نقش موثر و مهم آنها در پدید آمدن و حفظ و دفاع از مشروطه را نادیده بگیرد و از سوی دیگر، به دلیل رویکرد تمرکزگرایش، در مواردی این انجمنها را ناکارآمد و عامل تفرقه میخواند. اکنون اما با گذشت صد و سیزده سال از امضای فرمان مشروطیت و تجربه نگرشهای دولتمحور و تمرکزگرا، ضروری است بار دیگر به نقش انجمنها در انقلاب مشروطه توجه کنیم، نهادهایی که به راستی از دل جامعه و به صورت خودجوش بر آمده بودند و پیش از هر چیز به تقویت جامعه در برابر دولت یاری میرساندند.
منابع:
تاریخ مشروطه ایران، احمد کسروی
پیدایش و تحول احزاب سیاسی مشروطیت، منصوره اتحادیه
«نقش انجمنها در انقلاب مشروطیت»، فاروق خارابی(نامه علوم اجتماعی، شماره 16، پاییز و زمستان 1379)
نقش و کارکرد انجمنها در مشروطه اول، علی اکبر خدریزاده، (مسکویه، سال 2، شماره 6)
نظر شما