سید فرید قاسمی میگوید: زیرساخت آفرینش کتاب در ایران پدیدآورنده است. ناشران دولتی و خصوصی با از بین بردن حق مولف ریشه تحقیق و پژوهش را میزنند. چرا چون انبوهسازی بی رویه شده است. یاور شخصی من این است که کتاب و نشر ایران دچار «شبه و نما» شده است.
قاسمی را در سیودومین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران دیدم که در غرفههای نشر در حال جستوجوی کتاب مورد نظرش بود. با بیشتر ناشران به گرمی احوالپرسی میکرد و از تازههای کتابشان میپرسید و ناشران برای روی گشادهای که از وی میدیدند در چند دقیقه همه درد و دلهای فرهنگی خود را با این مرد نامآشنای مطبوعات ایران در میان میگذاشتند. گاهی کنار غرفهای میایستاد و کتابی را برمیداشت و پرسشهایی از کتابفروش میکرد و میدیدی که اطلاعاتش بسیار بیشتر از یک کتابفروش است، تاریخ دقیق و بازه زمانی انتشار یک مجموعه کتاب تاریخی را بهدرستی میداند و کتابفروش درمانده از پاسخ درست و دقیق است! هنگامی که از کنار یک کتابفروشی قدیمی که سال تاسیس آن از یکصد سال هم میگذشت گذر کردیم وی از پیشینه نشر آن ناشر پیشکسوت گفت. آنقدر شیرین و جذاب سخن میگفت که دوست داشتی ساعتها با وی همراه شوی و به خاطراتش گوش بدهی اما زمان کوتاه بود و باید به جایگاه خبر برمیگشتی. از سید فرید قاسمی دعوت کردم تا در غرفه خبرگزاری ایبنا ساعتی میهمان ما باشد تا از تجربیاتش در زمینه نشر و کتاب بیشتر بدانیم با روی گشاده پذیرفت و با سخنانش پذیرای ما شد.
آقای قاسمی در گام نخست پس از گشت و گذار چند ساعته که در غرفههای ناشران داشتید وضعیت نمایشگاه کتاب را چطور دیدید؟
نمایشگاه کتاب قطعهای از نشر است و یک جزیره نیست. اگر ما کل منظومه کتاب و نشر ایران را ببینیم به تبع آن نمایشگاه متاثر از آن است. باور شخصی من این است که کتاب و نشر ایران دچار «شبه و نما» شده (شبه ناشر، ناشرنما، شبهمخاطب، مخاطبنما) و شما این قضیه را با گشتی در نمایشگاه متوجه میشوید و به این نتیجه میرسید که انبوهسازی بدون زیرساخت چه لطمههایی به نشر ایران وارد میکند و دوستداران و استفادهکنندگان حقیقی نمایشگاه چه میزان از اهدافشان دور میشوند.
شلوغی بیرویه و این همه تابلوهای عجیب و غریب که شما میبینید به جز سردرگمی چیزی به همراه ندارد. ناشران واقعی در بین ناشرنماها گم میشوند و در این ازدحام دسترسی به آنها سختتر و سختتر میشود. واقع قضیه این است که ساختار نمایشگاه متعلق به روزگاری است که در آن روزگار فضاها و ابزارهای ارتباطی چندانی برای ارتباط مخاطب و ناشر وجود نداشت و شاکله نمایشگاه برای آن روزگار است. ابزارهای نو به ما این را میگویند که لازم است بازنگریای در شکل، محتوا و نحوه برگزاری نمایشگاه صورت بگیرد. در این میان ریزهکاریهایی را هم باید در نظر گرفت.
مگر شاکله نمایشگاه در سالهای گذشته به چه شکل بود؟
نمایشگاه بینالمللی کتاب سالها آبرویی برای کشور بوده است و جایی بوده است که برای خود آدابی داشته است. در دورههای اول نمایشگاه دو یا سه روز اول مختص اهل قلم و نشر بود و تمام کسانی که واقعا کتابخوان حرفهای و اهل قلم و نشر بودند برنامه خود را طوری تنظیم میکردند که در دو سه روز اول به نمایشگاه مراجعه کنند و روزهای شلوغ به نمایشگاه نیایند ولی بعد از مدتی متاسفانه این قاعده لغو شد و در حال حاضر فضای نمایشگاه باعث عسرت کتابخوان حرفهای و اهل قلم و نشر میشود. این موارد نیاز به بازنگری دارد و نظم و ترتیب نمایشگاه باید شکل بهتری به خود بگیرد.
درباره زمان برگزاری نمایشگاه چه دیدگاهی دارید؟
زمانی میگفتند که نمایشگاه کتاب تهران از 14 تا 24 اردیبهشت در تقویم جهانی ثبت شده است. یادم است که در آن سالها بعد از نمایشگاه کتاب تهران نمایشگاه کتاب امارات بود و ناشران بینالمللی که به تهران میآمدند بلافاصله بعد از آن به امارات میرفتند. حالا به دلیل ماه رمضان و به دلیل احتمال تداخل با نمایشگاه قرآن یا به هر دلیل دیگر نمایشگاه امسال زودتر برگزار شده است. ولی آیا این به ثبت جهانی نمایشگاه لطمه نمیزند؟ و در سال آینده که همه ماه اردیبهشت همزمان با ماه رمضان است آیا قرار است نمایشگاه به فروردین منتقل شود؟ اینها چیزهایی است که من به عنوان کسی که خبرها را دنبال میکنم گاه آنها را از خود میپرسم و در خبرهای دیگر به دنبال پاسخ آنها میگردم.
با توجه به اینکه سی و دو دوره از برگزاری نمایشگاه کتاب میگذرد آیا گردآوری تاریخ شفاهی نمایشگاه کتاب میتواند به رفع مشکلات ناشران کمک کند؟
به گمانم باید با عقل جمعی به سراغ بازنگری در روند موجود رفت و با غربال نظرات به تصمیمهای درستی درباره جزئیات برگزاری نمایشگاه کتاب رسید. شاید حتی ترتیب الفبایی چیدمان غرفهها که باعث پراکندگی غرفهها در نمایشگاه میشود مناسب نباشد و بهتر باشد به شکل موضوعی غرفهها را در نمایشگاه چید. اینها مواردی است که باید با عقل جمعی درباره آنها بازنگری صورت بگیرد. ما حتی نیازمند به گردآوری تاریخ شفاهی نمایشگاه کتاب هستیم تا تجارب دستاندرکاران سابق نمایشگاه به دست بیاید و در خدمت تصمیمگیری برای آینده قرار بگیرد. به گمان من اگر تحقیقی اجمالی صورت بگیرد به این موضوع خواهند رسید که چه میزان رضایتمندی از برگزاری نمایشگاه وجود دارد و میشود بر این مبنا در نحوه برگزاری نمایشگاه تجدیدنظر انجام داد. بعضی تجارب بوده که مورد بازنگری قرار گرفته است. مثلاً اینکه نمایشگاه را به شهر آفتاب منتقل کردند که مکانی دور از دسترس بود. لازم است در موارد دیگری نیز بازنگریهایی صورت بگیرد.
واقعیت قضیه این است که ما باید ببینیم که نمایشگاه کتاب برگزار میکنیم تا نمایشگاه کتاب برگزار کنیم یا اینکه نمایشگاه کتاب برگزار میکنیم تا وضعیت نشر ایران جان بگیرد و کتاب ایران شناخته شود. ما باید تکلیف خودمان را با این قضیه روشن کنیم. نمیشود نه ماه از سال نمایشگاه را فراموش کنیم و سپس در سه ماه همه چیز را به بهترین کیفیت انجام دهیم. باید مشخص کنیم کیفیت برای ما مهم است یا کمیت و بسیاری مباحث دیگر. اگر وارد ریز ماجرا شویم حرفهای بسیاری برای گفتن هست. ولی کاش کشور ما کشور دفن تجارب نبود و کاش همه سازمانهای ما موظف میشدند گوشهای برای ثبت تجارب داشته باشند تا این تجارب انباشته شود و مدیر دیگری اگر آمد بتواند به آن تجارب رجوع کند.
به نظر میرسد با توجه به چاپ کتابهای گوناگون در حوزههای مختلف روند کتابسازی برخی ناشران نیز تندتر شده است. چرا نظارتی جدی بر این مساله نیست؟
زمانی در کشور ما ممیزی علمی بر ممیزی سیاسی غلبه داشت. شما در آن سالها مشاهده میکردید آثار فاخری منتشر میشد. چه در حوزه داستان و چه در حوزه پژوهش و چه در حوزههای دیگر. بیش از اینکه این اهمیت داشته باشد که دو جمله در اثر باشد یا نباشد، این مهم بود که اثر نازلی چاپ نشود. اگر به کتاب اسناد مطبوعات و کتاب که من منتشر کردهام مراجعه کنید خواهید دید که در بخش کتاب زمانی اساتید بزرگ این کشور اگر میخواستند متنی را تصحیح کنند باید به شورای عالی معارف و فرهنگ درخواست مینوشتند تا صلاحیت آن فرد به عنوان مصحح تایید شود. ولی در حال حاضر زمانه تغییر کرده است اما باید به این بخش ماجرا هم فکر کرد.
ما دچار غلبه متاب بر کتاب شدهایم. نشر کتابهایی که اسامی گوناگونی مانند کتاب زرد و کتابسازی و... بر آنها میگذارند نیازمند راهکار و چاره است و لازم است نوعی غربالگری به لحاظ قوت برای آثار وجود داشته باشد. این موضوع را وقتی به مدیر دولتی میگوییم صحبت از هزینهبری این امر میکند و اهل کتاب و بدنه جامعه هم انتظارات دیگری دارند. البته باید توجه داشت که ما در دوره گذار به سر میبریم و دوره گذار در تمام زمینهها اقتضائات خاص خود را دارد. هنگامی که شما به عنوان سیاستگذار قضیه را به صورت کلان ببینید، به تبع این کلاننگری بسیاری از مسائل از جمله مسائل نمایشگاه هم حل میشود. مسائل نمایشگاه و مسائل مربوط به کتابسازی خردهمسائلی هستند از بعضی مسائل کلان که باید به آنها توجه کرد.
استاد چه آثار تازهای به نمایشگاه کتاب آوردهاید؟
از کتابهایی که به نمایشگاه کتاب رسید کتاب «جست و نوشت؛ پراکندههای کتابکاوی، مجلهپژوهی و روزنامهشناسی» بود. من از دهه هفتاد هر ده سال یکبار گزیدهای از مقالاتم را همراه با یک کارنامه منتشر میکنم که این کتاب مربوط به دهه اخیر است.
کتاب دیگری که کار کردم مجموعه اسناد مطبوعات و کتاب مربوط به شورای عالی معارف که از 1317 به شورای عالی فرهنگ تغییر داد است. این اسناد از سال 1301 تا سال 1347 را شامل میشود.کتاب دیگر «قباله کتاب، چاپ و مطبوعات» است که هر سه این کتابها را موسسه خانه کتاب منتشر کرده و به نمایشگاه آورده است.
کتاب دیگر «روزنامه حزب خران» است که چون دیدم چهار بار چاپ شده و با استقبال مواجه شده است، در چاپ پنجم ویرایش دوم کتاب را ارائه دادم که حجمش به تقریب چهار برابر ویرایش اول است. کتابهای دیگری هم در دست ناشران دارم که مشغول حروفچینی و مراحل نشر هستند و بعد از نمایشگاه منتشر میشوند. این کتابها هم در همین حوزه کتاب و مطبوعات است و از سوی ناشر خصوصی منتشر میشود.
آقای قاسمی با توجه به این بازار آشفته نشر و کتاب شما آینده کتاب را چگونه میبینید؟
زمانی که چاپ به ایران آمد خوشنویسان و کاتبان نسخ خطی تا بیست سال بعد از حضور صنعت چاپ کارگاههای استنساخ خود را تعطیل نکردند و میگفتند چاپ از بین میرود و نسخه خطی باقی میماند. آنها به خوشنویسی علاقه داشتند. ما هم در همان وضعیت هستیم و داریم مقاومتی در برابر رسانههای نو انجام میدهیم. ولی من در مصاحبه دیگری هم گفتم که جهان برای ما متوقف نمیشود و روزگار در حال طی کردن مسیر خود است. نمیشود گفت کتاب به طور کلی از بین میرود. کتاب به باور من باقی میماند ولی نه ماندن به آن شکلی که ما دیدیم. نه با آن انبوه تیراژ. من غصه میخورم که این حرفها را میزنم ولی گاهی به خودم میگویم خدا نکند کتاب حکم گرامهای قدیمی را پیدا کند که تبدیل به دکور شدهاند. ما تیراژ چهارصدوچهل هزار نسخه را هم دیدهام و حالا تیراژ صد نسخه را هم داریم میبینیم. اهل نشر میگویند بعید است که با مرکبهای فعلی که در تیراژهای 50 نسخه و 100 نسخه استفاده میشود تا 70 و 80 سال آینده حتی کتابهای فعلی دوام بیاورند. این مرکبها از بین میرود و نسخههایی باقی خواهد ماند که کاغذش سفید است.
منظورتان این است که در آینده کتابهای کاغذی به الکترونیکی تبدیل میشوند؟
من پیشبینی مناسبی برای آینده کتاب کاغذی ندارم ولی دلم نمیخواهد این موارد از زبان من شنیده شود. صحبتهای من البته از جنس اداهای مدرن نیست که به عنوان نمونه میگویند برای حفظ محیط زیست کاغذ مصرف نکنیم. این افراد از اساس نمیدانند که کاغذ کتاب کاری با محیط زیست ندارد. درختهای خاصی دارد و... ولی همین مدرنها نمیگویند زبالههای الکترونیکی چه بلایی بر سر محیطزیست میآورد. این افراد آثار و عوارضی برای کتاب کاغذی برمیشمارند که بیشتر از این آثار و عوارض را رسانههای نو دارند.
ما علاوه بر شبه ناشر و شبه مخاطب نظریهپردازنما هم داریم و متاسفانه حرف این نظریهپردازنماها هم تکرار میشود و در نهایت این حرفهای تکراری به بخشهای تصمیمگیری هم راه پیدا میکند. ناشران خصوصی و دولتی با از بین بردن حق مولف در حال تیشه زدن به ریشه تحقیق و پژوهش هستند و این جدیترین مواردی است که باید به آن توجه کرد. وقتی درباره کتاب چاپی سخن میگوییم آیا کسی که نظریهپردازنماست در عمرش لیتوگرافی یا چاپخانه رفته؟ آیا میداند صحافی چیست؟ فرق بین ته چسب و مفتول را میداند؟ ما باید با زمان پیش برویم این نکته باید به اقتضای جغرافیای ما باشد. آیا من هم بر اساس اقتضای جغرافیا سخن میگویم؟ آیا برای کتابربایی و از بین رفتن حق مولف در کشور علاجی وجود دارد؟
آیا کتابسازی باعث نمیشود که بسیاری از پژوهشگران جدی دلسرد شوند و دیگر دست به کارهای فاخر نزنند؟
زیرساخت آفرینش کتاب در ایران پدیدآورنده است. ناشران دولتی و خصوصی با از بین بردن حق مولف ریشه تحقیق و پژوهش را میزنند. چرا چون انبوهسازی بی رویه شده است. ما میدانیم چه کسی عمرش را در پژوهش گذاشته است. برای نمونه میدانیم چه کسانی در پژوهش موسیقی و تئاتر عمرشان را گذاشتهاند و کتابهایی در این زمینه چاپ کردهاند. برای اینکه پژوهشگر اصلی دیده نشود کتابهای تقلبی در این زمینه چاپ میشود و نام پژوهشگر اصلی دیده نمیشود و کتابسازیهایی در این زمینهها چاپ میشود. آنگاه میگویند در حوزه تیاتر و موسیقی 50 پژوهشگر داریم. این یک دروغ بزرگ است! ما همان یکی دو تن را داریم و 40 و 50 تن تئاتر و موسیقی برای آنها مقر نیست بلکه معبر است، توقفگاه نیست، گذرگاه است. اصلیترین معضل از بین رفتن حقوق پدیدآورنده است. شما دنبال کتاب فاخر میگردید و میبینید که هرسال دریغ از پارسال است. اگر ریشهیابی کنید میبینید که میدان و عرصه برای پدیدآورنده کتابهای اصلی تنگ شده است زیرا کتابهای تقلبی به سرعت آمده و جایگزین کار اصلی شده است. پژوهشگر اصلی با انبوهی از فیشها مانده و کتابهای تقلبی جایگزین اصلی شده است:
چو بیشه تهی ماند از نره شیر / شغال اندر آن بیشه آید دلیر
شما چه پیشنهادی در این زمینه دارید؟
اگر توقع داریم که کتاب فاخر بسیاری داشته باشیم چه زمینهای و جایگاهی برای پدیدآورنده کتابهای فاخر به وجود آوردیم. پژوهشگر کتابهای اصیل چه افقی و چشماندازی روبهروی خود دارد. چون کار اصلی زمانبر است. پژوهشگری که شش سال روی یک کتاب کار میکند سال 1404 چه افقی را میبیند که از همه لحظههای زندگیش بزند و به کار تحقیق و پژوهش بنشیند. تاریخ ایران نشان داده هر گاه گسستگی فرهنگی داشتیم سالهای بسیاری گذشته تا توانستهایم حفرهها را پر کنیم. اکنون صاحب پژوهشگرهایی هستیم که توانستهاند با پژوهشهایی گسستگیها را پر کنند تا به پیوستگی برسیم. نخستین نکته این است که آثار اصیل باشد و نباید خودمان را گول بزنیم.
اگر کمابیش گسستگیهای فرهنگی پُر شده است. چرا باز هم پژوهشگران ایرانی اختلافهایی با هم دارند و از کار جمعی کردن گریزان هستند؟
میگویند ما نمیتوانیم کار جمعی انجام دهیم. چرا نمیتوانیم انجام بدهیم چون کسی که کارش را بلد باشد سراغ کار جمعی نمیرود و فردی آن را انجام میدهد. اگر در یک کار جمعی 15 تن باشند فقط سه تن در کارشان وارد هستند و 12 تن بقیه تقریبن کار ویژهای انجام نمیدهند. گاهی سازمانی با 300 تن میخواهند فلان مجموعه و دانشنامهای را منتشر کند اما هنوز پس از سالها به حرف «ی» نرسیده است. ما باید به ریشهیابی مسایل و بازنگری دوره گذار بپردازیم و ببینیم کجا هستیم و کارها را چگونه ایستگاه به ایستگاه انجام دادیم بعد بگوییم که ما ملتی هستتیم که کار جمعی نمیکنیم.
به باور من ریشه اصلی ماجرا پدیدآورنده است. ما پدیدآورندگان اصیل را رها کردیم اگر تولیدی صورت گرفت نشر درستی هم صورت میگیرد. در این زمینه باید با ناشران هم صحبت کنیم و درد و مشکلات آنها را هم دریافت کرد. آیا بین 17 هزار پروانه نشر ناشران واقعی چندتا هستند و تمایر بین ناشران واقعی و غیرواقعی چیست؟ مانند 300 مجوزی که از روزنامه داریم چندتای آن روی کیوسک میآید؟ من باز به حرف نخستم میرسم که کتاب و نشر ایران دچار «شبه و نما» شده است.
آیا به نظر شما ناشرانی که بیشتر کتابسازی میکنند حذف شوند بهتر است؟
من به حذف نمیاندیشم، حذف توسعه و پیشرفت کشور را به عقب میاندازد. کتاب عامهپسند هم مشتری خودش را دارد، شاید کتابهای عامهپسند زمینهای باشد برای انتشار کتاب خوب تا کتاب بیشعوری را نخوانی به کتاب خردمندی نمیرسی اما بحث من این است که در آسیبشناسی هر کسی از منظر و حرفه خود سخن بگوید. شاید من مشکلات بیرونی ناشران را بدانم اما ناشران واقعی میتوانند به درستی درد امروز نشر را بگویند. پدیدآورندگی هم همین است که من میبینیم پژوهشگری که عمرش را در موسیقی گذاشته دیگر کاری نمیکند، من سعی میکنم که مشوق این پژوهشگر و محقق باشم که کارهایش منتشر شود اما میگوید اگر 10 سال بنشینم و پژوهش و تحقیق کنم آیا اگر امروز پژوهشهایم آماده بود به کدام ناشر باید کارم را بدهم؟
اولین کتابی که از نمایشگاه نظرتان را جلب کرد و خریداری کردید چه بود؟
کتاب «فرهنگ داستاننویسی افغانستان» نوشته محمدحسین محمدی.
چرا این کتاب را انتخاب کردید؟
من وقتی به نمایشگاه کتاب میآیم اول به غرفه ناشران همسایه میروم و کتابهای سرزمینهای فارسیزبان مثل افغانستان و تاجیکستان میبینم و سپس به غرفه ناشران شهرستانی سر میزنم چون آنها ویترین کتابفروشی در تهران ندارند ما به جز نمایشگاه راهی برای خریدن کتابهای ناشران شهرستانی نداریم. و در گام بعدی سراغ ناشرانی میروم که کتابفروشی ندارند و تنها جایی که کتابهایشان عرضه میشود نمایشگاه کتاب است.
اما باید به نکتهای درباره ناشران شهرستانی اشاره کنم. لطفا ناشران بدون شماره تلفن کتاب چاپ نکنند. کتابی در اردبیل چاپ شده بود و من خواستار آن کتاب شدم اما هیچ راه ارتباطی با ناشر نداشتم. بعضی احساس میکنند کتاب چاپ میکنند که کتاب چاپ بکنند! این مشکلات هم در ناشران شهرستانی وجود دارد. یک لیست از کتابهایی که پارسال منتشر شده در دست داریم اما هنوز نتوانستهایم کتاب را پیدا کنیم!
باخبر شدهایم که چند کتاب از شما بدون اجازه صوتی شدهاند؟
بله. ناشری که در گذشته چند کتاب از من چاپ کرده بود و به چند چاپ هم رسید برای بازچاپ کتابها نیز از من اجازهای نگرفت و اکنون کتاب را در یک شرکت فیلمسازی به شکل کتاب صوتی درآوردهاند و سه تا از کتابهای من را صوتی چاپ کردند و به من خبر ندادند.
لطفا نام کتابها را بگویید.
«خاطرات مطبوعات»، «خاطرات روزنامهنگارن زندانی» و «اولینهای مطبوعات» و اکنون که به نمایشگاه آمدهام میخواهم کتابهای صوتی خودم را بخرم. ناشر باید به قراردادی که با نویسنده میبندد پایبند باشد آیا من حق و حقوق کتابم را واگذار کردهام که ناشر دست به چنین کاری دست زده است.
روی جلد یکی از کتابهای صوتی در تارنمای جهان گستر که شما میگویید اینترنت دیدم که نوشته شده نویسنده: قاسمی، گوینده: فلانی. او نه تنها حقوق مادی من را از بین برده بلکه حقوق معنوی من را هم نادیده گرفته است زیرا نباید بنویسد گوینده و نویسنده خواننده تصور میکند من تحریر تقریر او را نوشتهام او حرف زده و من نوشتم. باید مینوشت نویسنده: قاسمی و با صدای فلانی! ما با پدیدههای نو هم آزمون و خطا داریم. میگویند تولید و پدیدآورنده اصلی کیست؟ آیا در پدیده نو باید حقوق پدیدآورنده پایمال شود. آیا قانونی برای این مساله وضع میشود یا نه زمانی این اتفاق میافتد که تخم تولید را در عرصه کتاب ملخ خورده است.
برای آخرین پرسش بگویید شما از بنیانگذاران مرکز کتابپژوهی ایران بودید، هدف از تاسیس چنین مرکزی چه بود؟
هدف ما از تاسیس مرکز کتابپژوهی ایران این بود یک اتاق فکر برای کتاب درست کنیم. ما به فرهنگستان کتاب نیازمندیم. اکنون که این فرهنگستان وجود ندارد میشود در مرکز کتابپژوهی وظایفی که برای فرهنگستان کتاب مدنظر داریم انجام دهند تا همه مشکلات و معضلات کتاب با عقل جمعی و علمی در آنجا بهسامان برسد.
نیت من از تاسیس مرکز کتابپژوهی این بود که همه پژوهشهای بنیادی و کاربردی کتاب در آن مرکز انجام شود و مرکز کتابپژوهی حافظ میراث کتاب ایرانی باشد و تمام منابع درباره کتاب را از آغاز تا تاسیس را شخصا جمع کردیم و امیدوارم دوستان نگذارند این مجموعه ناقص شود و کار را ادامه دهند.
نظر شما