وی پس از گذراندن دوران دبیرستان در شهر قم و اقامت کوتاهی نزد امام موسی صدر برای ادامه تحصیل راهی آلمان شد. دکتر طباطبایی در رشته شیمی با درجه تخصص در شیمی آلی در دانشگاه آخن و سپس در دانشگاه بوخوم به تحصیل در رشته بیوشیمی پرداخت. وی دوره دکتری خود را در رشته بیوشیمی، در شاخه آنزیمولوژی و ژنتیک در اوایل دهه هفتاد میلادی در دانشگاه بوخوم و زیر نظر پروفسور فلایدرر، استاد نامدار بیوشیمی آن دوران گذراند و در سن 32 سالگی استاد دانشگاه بوخوم شد.
وی همچنین در سال ۱۹۷۱ (۱۳۵۰) به عضویت جامعه پژوهشگران آلمان DFG درآمده و نتایج پژوهشهای او در مجله علمی FEBC، ارگان فدراسیون اروپایی بیوشیمیستها منتشر میشد.
ایرانیان و دانشجویانی که در آلمان از کلاسهای درس دکتر طباطبایی بهرهمند شدهاند، از بیان شیوا و شیوه روان تدریس او در تفهیم مباحث پیچیده شیمی آلی بهخوبی یاد میکنند. سخنرانیهای او در مراکز علمی، دانشگاهها و رسانهها و تأثیر آنها بر مخاطبین گواه بر امتیاز و حسن سخنوری او بود.
دکتر طباطبایی علاوه بر تلاشهای علمی و دانشگاهی و تألیف و ترجمه آثار برجسته، در متن مبارزات و فعالیتهای سیاسی دانشجویان مسلمان ایرانی در اروپا بود. از مبارزه در سازمان کنفدراسیون دانشجویان و محصلین ایرانی گرفته تا بنیانگذاری و عضویت وی در اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان در اروپا، آمریکا و کانادا و چند دوره دبیر روابط بینالملل آن سازمان و نیز عضویت در کادر سردبیری فصلنامه عقیدتی سیاسی: اسلام مکتب مبارز؛ ارگان انتشاراتی اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان در اروپا، آمریکا و کانادا و بالاخره مبارزه علیه استبداد داخلی و استیلای خارجی همگام با سیاسیون مذهبی پیروان حضرت آیتالله خمینی بنیانگذار کبیر جمهوری اسلامی، بخشهایی پر کار و پر تلاش در زندگی سیاسی وی به شمار میآید. همچنین او در مسائل لبنان با دایی بزرگوارش امام موسی صدر و مبارزین ارتباط داشت. با اوج گرفتن انقلاب اسلامی مردم ایران و خویشاوندی وی با خاندان امام خمینی (ره) و اعتماد و اطمینانی که معظمله به وی داشت، نقش او در ارتباط با انقلاب اسلامی پررنگتر و مؤثرتر شد. وی در دوازدهم بهمن ۱۳۵۷ه.ش. همراه امام خمینی (س) به ایران آمد.
معاونت سیاسی و اجتماعی وزارت کشور، معاونت سیاسی نخستوزیر، سخنگویی دولت، وزیر مشاور و سمت سرپرستی نخستوزیری دولت موقت از مسئولیتهایی است که وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی عهدهدار شده است.
وی در سال ۱۳۴۴ با دختر خاله خود «فاطمه صدرعاملی» (فارغالتحصیل رشته روانشناسی و نیز جامعهشناسی تعلیم و تربیت) ازدواج کرد که ثمره این ازدواج یک دختر و پسر به نامهای غزاله (پزشک و متخصص مغز و اعصاب، متولد ۱۳۵۲) و عدنان (دانشجوی حقوق و اقتصاد سیاسی، متولد ۱۳۵۷) است. سیدصادق طباطبایی سرانجام در ۲ اسفند ۱۳۹۳ به علت بیماری در دوسلدورف آلمان از دنیا رفت.
دکتر طباطبایی همچنین کتابهایی را نگاشته و ترجمه کرده است که از میان آنها میتوان به «طلوع ماهواره و افول فرهنگ» و «تکنوپولی» و «زندگی در عیش مردن در خوشی» و «زوال دوران کودکی» اشاره کرد. دکتر صادق طباطبایی مجموعه خاطرات سیاسی اجتماعی خود را در پنج جلد تدوین کرده است که سه جلد آن تا کنون توسط نشر عروج منتشر شدهاست که خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) به مناسبت سالروز درگذشت وی، آثارش را مرور کرده است.
سه جلد از مجموعه 5 جلدی خاطرات سیاسی اجتماعی دکترصادق طباطبایی با عناوین «جنبش دانشجویی ایران»، «لبنان، امام صدر و انقلاب فلسطین» و «شکلگیری انقلاب اسلامی ایران» منتشر شده است. جلد اول این مجموعه 5 جلدی، با عنوان «جنبش دانشجویی ایران» و با محوریت زندگینامه و جایگاه خانوادگی صادق طباطبایی در حوزه دین، اجتماع و سیاست، سیر تحصیلات او در آلمان، جنبش سیاسی اجتماعی انجمنهای اسلامی دانشجویان فارسی زبان در خارج از کشور و نقش مرحوم سیداحمد خمینی در شکلگیری انقلاب اسلامی تدوین شده است. این کتاب در شش فصل با عناوین سابقه خانوادگی و تحصیلات، فعالیتهای سیاسی، اجتماعی و دانشجویی، کنفدراسیون دانشجویان و محصلین ایرانی، بعد از 15 خرداد در ایران، اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان در اروپا و نقش فراموش شده، تنظیم شده است.
در صفحه 106 کتاب «جنبش دانشجویی ایران» آمده است: در یکی از سفرها که خدمت امام رسیدم و شرح فعالیتهای انجمنهای اسلامی دانشجویان را دادم، گفتم ما شدیداً در مضیقه مالی قرار داریم و هزینههای ما خیلی زیاد است و بیشتر مخارج ما مربوط به چاپ کتاب و جزوه میشود. امام گفتند که من تامین میکنم. در این زمینه با آقای دعایی صحبت کردم و از طریق بیروت پول برای ما حواله شد و با مساعدت امام توانستیم چاپخانهای تهیه کنیم.
دومین جلد از این مجموعه با عنوان «لبنان، امام صدر و انقلاب فلسطین»، در چهار فصل با عناوین سفر به لبنان، در لبنان، گفتوگو و نامههای دکتر چمران و اسناد و مدارک، تدوین شده است. این کتاب، دربرگیرنده خاطرات صادق طباطبایی از لبنان و امام موسی صدر، دکتر مصطفی چمران، انقلاب فلسطین و رابطه آنها با امام خمینی (ره) و انقلاب سال 1357 است. در آغاز کتاب «لبنان، امام صدر و انقلاب فلسطین»، مطلبی با عنوان «سفارش ماندگار» منتشر شده که شامل نصایح امام موسی صدر به صادق طباطبایی، هنگام عزیمتش به آلمان برای ادامه تحصیل است.
در بخشی از این کتاب میخوانیم: درس باید خواند؛ مرد اجتماع باید بود؛ در عین حال مرد دیندار هم میتوان بود! همه اینها با هم جمع میشوند. بلکه همه اینها یک راه است. آرامشی که در نتیجه نماز و رضایتی که در نتیجه روزه برای انسان حاصل میآید، نه تنها زحمت مختصری که در راه به پا داشتن این عبادات میکشد جبران میکند، بلکه آرامش، آسایش و نوری در قلب انسان پدید میآورد که توفیق وی را در هدفهای تحصیلی نیز تامین میکند.
در ادامه این کتاب، اسناد به جای مانده از ساواک درباره امام موسی صدر و رابطه او با امام خمینی (ره) و فعالیتهای انقلابی وی در لبنان منعکس شده است.
صادق طباطبایی، در جلد سوم خاطرات خود با نام «شکلگیری انقلاب اسلامی ایران» به بازگویی وقایع مربوط به روزهای آغازین پیروزی انقلاب و رفراندوم جمهوری اسلامی ایران در سال 1358 پرداخته است. این کتاب در دو فصل و با عناوین قلب ایران در قلب اروپا (امام در پاریس) و از پرواز انقلاب تا استقرار جمهوری اسلامی تنظیم شده است.
طباطبایی در توصیف احساسات مردم در زمان خروج شاه از ایران در این کتاب این چنین نوشته است: هنگامی که رادیو تهران، خبر خروج شاه را پخش کرد، جشنهای عمومی در سرتاسر تهران دامن گسترد. گروههای انقلابی بدون مانع از طرف نیروهای امنیتی و ارتش به خیابانها ریختند. مردم از رانندگان دعوت میکردند تا چراغ اتومبیلها را برای شرکت در شادی روشن کنند. [حتی] مینیبوسهای سفارت آمریکا که کارکنان سفارت را به خانه میبردند، قبلا "با عکسهای امام خمینی (ره) مجهز شده بودند.
سه جلد خاطرات صادق طباطبایی، دربرگیرنده بیش از 400 عکس شخصی و خانوادگی، تصاویر منتشر نشده از امام خمینی(ره)، مرحوم حاج احمد خمینی و تظاهرات دانشجویان مقیم خارج از کشور ضد رژیم پهلوی است.
پیش از این، صادق طباطبایی درباره محتوای مجلدات چهارم و پنجم خاطرات خود گفته بود: جلد چهارم این خاطرات از رفراندوم سال 1358 شروع و تا آغاز جنگ تحمیلی ادامه دارد و جلد پنجم، جنگ تحمیلی را دربرمیگیرد و تا سال 1368 و رحلت امام خمینی (ره) پیش میرود.
کتاب طلوع ماهواره، افول فرهنگ (چه باید کرد؟) بحثی است در موضوع شبیخون فرهنگی و میدانهای آن که بیشتر بر موضوع تلویزیون متمرکز گردیده است. این کتاب در 2 فصل تنظیم شده است. در فصل اول آن دکتر طباطبایی به آثار و زیانهای جبرانناپذیر ابزارهای رسانهای بر قوای ذهنی و سیستم عصبی انسان و اختلالهای فیزیولوژی و بیوشیمیایی بین دو بخش مستقل و جدا از هم چپ و راست مغز پرداخته است و آثار زیانبار رسانهها را بر قدرت تخیل و تعقل و حافظه، تداعی معانی و دیگر کنشهای مغزی از جمله مسائل عاطفی و احساسی را مورد بررسی قرار داده است. این فصل از کتاب به دلیل تخصصی بودن، حوصله و تمرکز ذهنی و تحمل بیشتر خواننده را طلب میکند.
در فصل دوم با عنوان «چه باید کرد؟» به بررسی راهکارهای فرهنگی فردی و جمعی مقابله با آثار سوء این رسانههای ارتباط جمعی و به اثرات هر کدام بر فرهنگ و معارف دینی جامعه خودمان پرداخته است. همچنین در این فصل راهکارهایی را ارائه مینماید تا از آثار زیانبار رسانهها در قوای ذهنی و عصبی بکاهد. به علاوه در این فصل، به نقد وضع موجود صدا و سیمای جمهوری اسلامی نیز پرداخته است.
نویسنده کتاب حاضر که برخی از آثار «نیل پستمن» را به فارسی ترجمه کرده است، در بحثهای مطرح شده در این کتاب بسیار متأثر از آثار اوست.
تکنوپولی که از ترکیب دو واژه «تکنولوژی» و «مونوپولی» ساخته شده است بیان کننده سلطه بلامنازع و حکومت تمام عیار «تکنولوژی بدون اخلاق» بر فرهنگ جوامع بشری است.
نویسنده در 10 فصل از این کتاب، شگردها و سازوکارها و رهیافتهای این فرهنگزدایی و دینستیزی را برشمرده و کوشیده است از زوایای گوناگون، جوانب تکنوپولی و انقیاد جامعه امریکا را –که وی آن را اولین قربانی تکنوپولی در جهان میشمارد– در برابر خدایی به نام تکنولوژی نشان دهد. تکنولوژی که قرار بود در خدمت انسان و برای سامان بخشیدن و تضمین زندگی بهتر و حل مشکلات معیشتی و اجتماعی و بهزیستی جامعه قرار گیرد، اینک دیو مخوف و بلایی مهلک شده است که کل بشریت و فرهنگ و تمدن انسانی را تهدید میکند. نویسنده در فصل یازدهم کتاب، راهحلهایی را به جوامعی که هنوز اسیر این دیو مستبد تاریخکش نشدهاند عرضه میدارد.
از آنجا که نویسنده به مناسبتی از ماجرای کتاب آیات شیطانی به گونهای انتقادی یاد کرده است، لذا مترجم در قالب فصلی جداگانه، این ماجرا را در چارچوب نظام تکنوپولی و شبیخون فرهنگی مورد بررسی و تحلیل قرار داده که به عنوان ضمیمه در انتهای این کتاب اضافه شده است.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
... انسانهایی که در یک جامعه فنسالار زندگی میکردند، میدانستند که علم و صنعت، بینشی به آنها اعطا نمیکند که به زندگی و حیات آنان جهت و هدف عطا کند و لذا به عقاید و آراء اجداد و گذشتگان خود پایبند باقی ماندند... این انسانها مانند مارک تواین بر این باور بودند که این ماشینها و ابزارهای صنعتی همچنان در استخدام بشر خواهند بود و هرگز به قدرت حاکم بدل نخواهند شد... ولی هرگز این طور نماند... با رشد تکنوکراسی، تکنیک برابر با انسان شد... بدین ترتیب بود که دو جهانبینی در کنار یکدیگر و در عین حال رو در روی یکدیگر قرار گرفتند... قدرت در برابر حقیقت... تکنولوژی در برابر سنت و فرهنگ؛ آن هم در یک میدان پر هیجان، متشنج و نابرابر...با رشد تکنوکراسی و ظهور تکنوپولی (انحصارگرایی تکنولوژی) یکی از این دو جهانبینی از صحنه حذف میگردد... امپراتوری تکنولوژی به حذف رقیب خود میپردازد. روشی را که برای از میدان به در کردن به کار میبرد، آلدوسهاکسلی در کتاب خود به نام «دنیای قشنگ نو» توصیف میکند... این امپراتور رقیب خود را از مشروعیت ساقط نمیکند، به او انگ بیخردی و جنون نمیزند و حتی از شهرت او نمیکاهد، بلکه او را نامرئی ساخته و بیتاثیر میکند... .
نویسنده در این کتاب به مقایسه مولفههای گوناگون فرهنگ در جامعه آمریکا در دو برهه قبل از عصر الکترونیک و بعد از عصر الکترونیک تا زمان ابر رسانهها و تلویزیون پرداخته و مورد بررسی قرار داده است.
مطالعه این کتاب برای خانوادههایی که دل در گرو اصالتهای فرهنگی، میهنی، اخلاقی و دینی داشتهاند و آینده سعادتمند و هدفداری را برای فرزندانشان آرزو میکنند، بسیار مفید است.
در بخش از این کتاب میخوانیم:
«لجام گسیختگی انسانی، فقدان شعور اجتماعی، انهدام مبانی خانواده، متلاشی شدن پیوندهای عاطفی … افول فرهنگ ملی و تضعیف قدرت انسان بر تعیین سرنوشت خود و جامعه خود، همه و همه معلول تسلیم بیقیدوشرط جامعه و فرد است به رسانهای به نام تلویزیون…»
«…اثر تخریبی تلویزیون در این نیست که ما را با مقولههای تفریحی سرگرم میکند. بلکه مشکل زمانی بروز میکند که تلویزیون تمامی مقولات علم، فلسفه، اخلاق، دین، سیاست، تاریخ، فرهنگ، و حتی خبر را در قالب سرگرمی و تفریح عرضه میکند…»
دکتر صادق طباطبائی به عنوان مترجم این اثر، در پیشگفتار کتاب، متن قابل توجهی نوشته است. از جمله این موضوع که: «هشدارهای نیل پستمن را در خطرات مهلک بهرهگیری از تلویزیون و کانالهای ماهوارهای، نمیتوان با انگ «واپسگرایی» و «تعصبات ضد غربی» نادیده انگاشت.»
دوران کودکی و طفولیت مرحلهای از زندگی یک انسان است که اقتضائات و ایجابات ویژه خود را دارد. اما امروزه کودک در حالی به تماشای برنامههای تلویزیون مینشیند که در برنامههای این جعبه جادو، تفاوتی میان کودک و بزرگسال وجود ندارد. خشونت، آدمربایی، سرقت، برهنگی، ناهنجاریهای اخلاقی و ... همگی پیوسته در معرض دید کودک و بزرگسال به طور یکسان قرار دارد. ثمره این وضع، اختلال و تزلزل دوران کودکی و عدم سپری شدن این مرحله از زندگی به صورت طبیعی خواهد بود.
نویسنده کتاب حاضر نیل پستمن، جامعهشناس آمریکایی است که معتقد است که صنعت چاپ و رسانههای نوشتاری موجب بیداری و مورد توجه قرار گرفتن مقوله «کودکی» در غرب شد. در مقابل، ظهور رسانههای تصویری باعث زوال و انقراض پر شتاب این دوران شده است. وی در این کتاب در صدد بررسی و موشکافی علل و ریشههای این مساله است.
این کتاب در دو فصل تنظیم شده است. در فصل نخست نویسنده کوشیده است تا زمینههای پیدایش و مورد توجه قرار گرفتن «دوران کودکی» را در غرب، پس از رنسانس و پیدایش صنعت چاپ مورد بررسی قرار دهد و در فصل دوم به بررسی شرایط و دلایلی که موجب به خطر افتادن «دوران کودکی» در زمان حاضر یعنی عصر رسانههای تصویری گردیده است،میپردازد.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
... سالهاست که دانشپژوهان و دانشمندان در صددند تأثیر مخرب این دانستنیها را بر روح و روان کودک ارزیابی کنند و پاسخی برای این سئوال بیابند: ارائه روزمره خشونت و قتل و کشتارها، تا چه حد روحیه کودک را برای انجام اعمال و حرکات خشونت بار تحریک و آماده میکند؟ گرچه این سئوال از اهمیت و اعتبار خاصی برخوردار است، ولی طرح آن، موجبات غفلت از یک نکته مهمتر را فراهم میسازد؛ و آن اینکه : تا چه حد و میزان نمایش حرکات و اعمال خشونتبار و کاربرد زور و قهر، به مثابه واقعیتهای زندگانی و جهان «آنطور که هست» باور و یقین کودک را به عقل و خردورزی بزرگترها متزلزل کرده و اعتماد به نظم و احترام به مقررات اجتماعی را در آنان کاهش داده و امید به آیندهای سالم و سعادتمند را از آنان میرباید؟ و تا چه حد اعتماد به نفس را در کودکان نسبت به خود و قدرت و تواناییشان در مواجهه با اعمال خشونتبار متزلزل ساخته، و نیز قدرت خویشتنداری و پارسایی و کنترل خویش را در زندگی آتی از آنان میرباید؟ ....
نظر شما