علاء بشیر در کتاب «خاطرات پزشک مخصوص صدام» قصد داشت تصویری نزدیکتر به واقعیت از برهه اسفبار تاریخ عراق را به نسل آینده منتقل کند با این امیدواری که روایت این رویدادها بتواند مانع تکرار فاجعهای شود که یک فرد بیمار و شکاک رقم زد.
علاء بشیر در کتاب «خاطرات پزشک مخصوص صدام» در 15 بخش قصد داشته تصویری نزدیکتر به واقعیت از برهه اسفبار تاریخ عراق را به نسل آینده منتقل کند با این امیدواری که روایت این رویدادها بتواند مانع تکرار فاجعهای شود که یک فرد بیمار و شکاک رقم زد. بشیر، بخشی از مسئولیت به قدرت رسیدن صدام و تداوم آن به مدت سه دهه را بر دوش ملت عراق میافکند، اما اعتراف میکند که او پس از پُر کردن دهها برگه و پاسخ دادن به صدها سوال، دیگر نمیتوانسته از پُست خود کنارهگیری کند. آخرین ملاقات پزشک با صدام، شش هفته پیش از جنگ و برای معاینه کمرش بوده است.
در این نوشتار، برشهایی از کتاب حاضر پیشروی علاقهمندان قرار گرفته است.
آغاز جنگ
«خبرگزاریهای رسمی اعلام کردند که تجاوزات پی در پی مرزی، حمله به ایران را به امری اجتنابناپذیر تبدیل کرده است؛ ولی ما تصور میکردیم که عوامل پنهان دیگری برای این آغاز غافلگیرانه جنگ وجود داشته باشد. با تاملی عمیق میتوان به آسانی فهمید خمینی و پیروانش، باعث هراس و وحشت صدام و اندک سنیان پیرامون او بودند؛ چون هرچه نباشد، بیشتر عراقیان شیعه بودند. مانند بنیادگرایانی که قدرت را در ایران بهدست گرفتند و هیچکس نمیدانست که انقلاب اسلامی ممکن است به عراق لائیک هم سرایت کند یا خیر. نزار خزرجی یکی از مهمترین فرماندهان نظامی صدام بود و در پایان جنگ با ایران که هشت سال به طول انجامید، به ریاست ستاد جنگ منصوب شد. نزار هرگز از من پنهان نمیکرد که رئیسجمهور، حمله به ایران را امری ضروری میداند برای اینکه از حمله ایران در آینده پیشگیری کند. «پیش از آنکه آیتالله و طرفدارانش بتوانند توان رزمی عظیم ایران را که به دلیل هرج و مرج پس از سقوط شاه و پاکسازیهای افسران میان یکدیگر، به شدت تضعیف شده بود، دوباره بهدست بیاورند، باید دست به حمله زد.» توصیه سازمان اطلاعات جنگی عراق به صدام، روشن بود.»
جنگ باخته
«صدام مرتبا به جبهه میرفت؛ نه به این معنا که لزوما پایش به جبهه میرسید. صدام همچون خویشاوندان نزدیکش بدبین بود. اگر گربه سیاهی را ناگهان در راه میدید، ممکن بود مسیر کاروان خودروهایش را تغییر دهد و دستور بازگشت به بغداد بدهد. حتی کیسهای پلاستیکی که در وسط خیابان صدا ایجاد میکرد، برای او بدشگون بود و باعث میشد بدون آنکه کاری را که قصد انجامش را داشت، عملی کند، از راهی که آمده بود برگردد.»
توصیه خزرجی مبنی بر عقبنشینی
«رئیس ستاد مشترک ارتش، نزار خزرجی نخستین سخنگو بود. او برای رئیسجمهور روشن ساخت که بهترین کار برای عراق، بیرون کشیدن فوری نیروهاست. گفت: «ما به کویت درس خوبی دادیم و ضرورتی ندارد که بیشتر از این در آنجا بمانیم. اوضاع روشن است. آنها حتی از نظر فنی نیز برتری قابلتوجهی بر ما دارند. بهعلاوه، راههای کمک و امدادرسانی به ما بسیار طولانی هستند. اگر در کویت بمانیم، تلفات سنگینی خواهیم داد.» صدام از دست سپهبد خزرجی دیوانه شد. «یعنی تو نمیخواهی بجنگی؟» «نه جناب رئیسجمهور! من سربازم و اوامر شما را اطاعت میکنم.» رئیسجمهور برخاست و بدون آنکه حرفی بزند، آنجا را ترک کرد. در صبح روز بعد، یکی از افسران، نامهای به او داد. صدام در نامه نوشته بود: «متاسفانه به اطلاع شما میرسانم که شما دیگر در سمت رئیس ستاد مشترک ارتش، عنصر نامطلوبی هستید. از تلاشهایی که در طول خدمت داشتید، سپاسگزارم. در آینده، بهعنوان مشاور در دفترم خواهید بود.» خزرجی اصلا از ماهیت پُست مشاور که قرار بود در آن خدمت کند، آگاه نبود. به همین خاطر، با رئیس دفتر رئیسجمهور تماس گرفت. «یعنی شما خانهنشین خواهید شد و هرگاه به توصیه شما نیاز داشتیم، با شما تماس میگیریم.»
نخستین چاپ کتاب «خاطرات پزشک مخصوص صدام» در 264 صفحه با شمارگان یکهزار نسخه به بهای 32 هزار تومان از سوی انتشارات الماس پارسیان روانه بازار نشر شده است.
نظر شما