محمود معتقدی، شاعر و منتقد ادبی، معتقد است صحبتهای شاملو درباره سهراب افراطی بود و بعدها نیز خود شاملو به همین موضوع پی برد و به همین دلیل نظرش را تغییر داد. به اعتقاد من شاملو در شرایط سیاسی آن روزها و در روزگاری که «ابراهیم در آتش» و «شکفتن در مه» را چاپ کرده بود، نمیتوانست با شاعری مثل سهراب هم نظر باشد و همین موارد باعث شده بود تا او آن دیدگاهها را نسبت به سهراب داشته باشد اما وقتی آبها از آسیاب افتاد شاملو هم به این نتیجه رسید که درباره حرفهای گذشته تجدید نظر کند.
سهراب شاعر دهه 30، 40 و 50 است. یعنی دوران اوج شعر سیاسی اما او دوست ندارد که از خون و خشونت صحبت کند. چطور چنین شاعری در میان شاعران نامدار سیاسی سر بیرون میآورد و مطرح میشود؟
توجه به سهراب، به تحولات سیاسی و اجتماعی جامعه برمیگردد که از انقلاب شروع میشود و به دهههای اخیر میرسد. شعرهای سهراب جنبههای زبانی و عرفانی دارد که در روزگاری طرفدار نداشته است؛ چراکه همانطور که شما گفتید، قبل از انقلاب بحثهای روز مسائل سیاسی بود و طبیعی است که در چنین شرایطی شعرهای سهراب دیده نشود. از طرفی میبینیم که حتی برخی به شعرهای سهراب واکنش نشان میدهند و شخصی مثل شاملو خطاب به او میگوید که «سر آدمهای بیگناهی را لب جوب میبرند و من دو قدم پایینتر بایستم و توصیه کنم که: «آب را گل نکنید!» تصورم این بود که یکیمان از مرحله پرت بودیم.» همین جمله شاملو نشان میدهد که شرایط پیش از انقلاب متفاوت بوده است و به اعتقاد من او قبل از انقلاب نتوانست مخاطب زیادی جذب کند.
پس شما معتقدید که سهراب بعد از انقلاب مطرح شد؟
بله! معتقدم که سهراب بعد از انقلاب مطرح شد. البته قبل از انقلاب هم نام او به زبان میآمد؛ چراکه اکثر کتابهای مهم او قبل از انقلاب چاپ شده است؛ اما دیده شدن ربطی به زمان چاپ آثار ندارد و به نظرم من سهراب بعد از انقلاب تازه توانست مخاطب جذب کند.
سهراب تقریبا از محافل مهم دور بود و در جمعها کمتر شرکت میکرد. آیا او از روبهرو شدن با انتقادها هراس داشت؟
سهراب فردی منزوی بود و بیشتر سرش به نقاشی و کارهای شخصی گرم بود و در عکسها میبینیم که در محافل بوده اما نه در محافل ادبی و بیشتر در گالریها حضور داشته است. شاید حرف شما درست بوده باشد و شاید هم او به این جمعها و به این حواشی توجهی نداشته است.
با توجه به چنین شرایطی چه ویژگی در قلم سهراب نهفته است که باعث جذب مخاطب میشود؟
جامعه در دهه 60 در فضای آزمون و خطا قرار داشت و جنگ و موضوعات انقلاب همه چیز را تحتالشعاع خودش قرار داده بود و یک فضای ایدئولوژیکی حاکم شده بود که کسی سراغ ادبیات غیرسیاسی نمیرفت؛ اما از دهه هفتاد به بعد جامعه از جنگ و انقلاب فاصله میگیرد و در آن زمان کسانی که از این اندیشهها فاصله میگیرند به سمت شعرهایی شبیه به شعر سهراب میآیند و یک جور آرامش و رهایی که در اندیشههای سهراب بود در آن دوره دیده میشود. از طرفی به دلیل آنکه شعرهای سهراب پر از تصویرهای آئینی و عرفانی است، رفتهرفته رسانهها به نام او توجه میکنند و شعرهای او در کتاب مدارس، مجلات، رادیو و تلویزیون میآید و همه این موارد دلایل خوبی است تا او مخاطب خودش را پیدا کند.
آیا شخصی مانند محمود معتقدی هم توانست با سهراب ارتباط برقرار کند؟
خود من هم تا قبل از دهه هفتاد چندان به سهراب سپهری فکر نمیکردم و راستش علاقهای هم نداشتم؛ چراکه معتقد بود سهراب شاعری است که دور از اجتماع خشمگین ماست اما به تدریج به این نتیجه رسیدم که داوریهای انجام شده درباره او اشتباه بوده است و او هم در شعرهایش پیامهای خاص خودش را منتقل میکرده و از دریچه دیگری به مسائل نگاه میکند. به نظرم جامعه امروز به دلیل دور شدن از فضاهای ایدئولوژیک به او روی خوش نشان داد و من نیز از این قاعده مستثنی نبودم.
چرا شاملو نظرش را نسبت به سهراب برگرداند؟ آیا او هم متوجه اشتباهش شد؟
به نظرم صحبتهای شاملو درباره سهراب افراطی بود و بعدها نیز خود شاملو به همین موضوع پی برد و به همین دلیل نظرش را تغییر داد. به اعتقاد من شاملو در شرایط سیاسی آن روزها و در روزگاری که «ابراهیم در آتش» و «شکفتن در مه» را چاپ کرده بود، نمیتوانست با شاعری مثل سهراب هم نظر باشد و همین موارد باعث شده بود تا او آن دیدگاهها را نسبت به سهراب داشته باشد؛ چراکه در آن خفقان هیچ جایگاهی را برای شعرهای لطیف سهراب قائل نبوده است. اما وقتی آبها از آسیاب افتاد شاملو هم به این نتیجه رسید که درباره حرفهای گذشته تجدید نظر کند.
شاید اگر امروز عدهای بنشینند و سهراب و شعرش را بررسی کنند نتوانند شعرهای او را با برخی از همنسلانش مقایسه کنند. حتی فرد تاثیرگذاری مانند محمدرضا شفیعیکدکنی در کتاب «موسیقی شعر» خیلی شفاف درباره سهراب نظر میدهد و معتقد است که او کار سختی انجام نداده است و از یک فرمول برای شعر سرودن استفاده کرده؛ با این تفاسیر چرا مترجمان آنقدر برای ترجمه آثار او اقبال نشان دادند و کتابهای او به بیشتر زبانها ترجمه شد؟
این هم به همان تحولات اجتماعی، فرهنگ و سیاسی جامعه برمیگردد؛ چراکه میبینیم با تغییر رویهها، نگاه به شاعران نیز تغییر میکند. ما باید توجه داشته باشیم که اگر نگاه ما جهانی است، زبان فارسی یک بنبست محسوب میشود؛ چراکه مخاطب آن خیلی محدود است اما میبینیم که در همین بنبست کتابهای صادق هدایت، گلشیری، دولتآبادی و شعر شاعران امروز نیز رفته رفته توسط کسانی که به آن طرف رفتهاند ترجمه میشود و سهراب نیز از این قاعده مستثنی نیست. شاید عدهای بگویند که به دلیل ساده بودن زبان شعرهای سهراب از او استقبال شده است؛ اما با یک بررسی ساده متوجه میشویم که بیشتر شعرهای سهراب توسط حافظان فرهنگی ترجمه شده است که از این خاک به آن طرف آبها رفتهاند. در کل این روزها استقبال برای ترجمه آثار ایرانی نسبت به ترجمه آثار عربی، چینی، کردی و ترکی خیلی کمتر است و ما باید برای ترجمه بیشتر آثار تلاش کنیم.
آیا نسل امروز مانند نسلهای پیش از خود توانسته با سهراب ارتباط برقرار کند؟
من امسال داور جایزه شاملو بودم و دیدم که از 170 کتابی که به دست ما رسید، تنها 20 درصد آثار توانستند به مرحله نهایی برسند و حداقل شرایط لازم را داشته باشند. 40 درصد آثار در میانه بودند و 40 درصد مابقی حتی شرایط اولیه را هم نداشتند. خروجی جریان شعر ما با همه افت و خیزهایی که دارد، کم است و بیشتر کتابها نیز با هزینه خود شاعران منتشر میشود. اینها را گفتم تا بگویم که کتاب شعر امروز چندان در توجه نیست و کتاب سهراب هم جزو همین کتابهای شعر محسوب میشود. در شرایط فعلی باید توجه داشته باشیم که شاید فروش کتابهای سهراب کم شده باشد اما نقل او در فضای مجازی بسیار است و ما این را با یک رصد ساده مشاهده میکنیم.
نظر شما