دوشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۷ - ۱۲:۳۳
دیالکتیکی در پست مدرن

سیدمحمد هادی‌موسوی در یادداشتی بر «پیشانی‌نوشت‌ها» اولین مجموعه داستان از «علیرضا جوانمرد» این اثر را هم دارای ویژگی‌های مدرن و هم پست‌مدرن می‌داند.

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)-سیدمحمد هادی‌موسوی: «پیشانی‌نوشت‌ها» اولین مجموعه داستان از علیرضا جوانمرد و توسط نشر اسم منتشر شده است. این مجموعه حتی در عنوان و صفحه‌آرایی اصرار بر معرفی خود به عنوان یک مجموعه «پست مدرن» دارد و احتمالا اکثر خوانندگان این مجموعه داستان بر این دیدگاه تاکید می‌نمایند.
در این یادداشت برآنیم در ابتدا از دیدگاه «پساساختارگرایی» به بررسی کلیات این کتاب پرداخته و سپس با منطق «ساختارگرایانه» به بررسی پارامترهای داستانی اثر بپردازیم. اگر با منطق «پساساختار گرایی» کتاب پیشانی نوشت ها را مطالعه کنیم خواهیم گفت  این مجموعه داستان هم یک اثر پست مدرن است و هم نیست!

با یک زاویه دید، تمام داستان‌های این مجموعه در پارادایم «پست مدرن» روایت شده است. خاطره‌نگاری، پارودی، متن تاریخی، متن ژورنالیستی و انواع دیگری از سبک‌های روایی در پارادایم پست مدرن، ابزارهای قصه گویی نویسنده در این مجموعه بوده‌اند. اما اگر بخواهیم با نگاه آکادمیک به این مجموعه نگاه کنیم شاید بهتر است در اطلاق «پست مدرن» بودن به مجموعه کمی تامل کنیم. بدین جهت لازم است، توضیح مختصری در خصوص  پست‌مدرنیسم و اثر آن در ادبیات ارائه کنیم.

 پست‌مدرنیسم برخلاف باور عده‌ای، سبک یا ژانر ادبی نیست بلکه یک روش فکری است که به جای کشف و احصای المان‌های ادبیات پست‌مدرنیستی در متن، می‌بایست به دنبال جهان‌بینی و منش فکری پست مدرن در لابه‌لای خطوط داستانی بود. حتی المان‌های داستانی پست‌مدرن را نیز بر مبنای تفکر پسامدرنی می‌توان به دو بخش تقسیم نمود. یکی المان‌هایی ذاتی که از تفکر پست‌مدرنیسم ناشی می‌شوند (مانند زمان‌پریشی، پلات گریزی و...)و دیگری المان‌های ظاهری(مانند اسکاذ، پیشانی‌نوشت، راوی غیرقابل اعتماد و...) که تکرار تجربه‌های موفق نویسندگان پست مدرن مشهور بوده و به مرور به عنوان یک المان پست‌مدرن معرفی شده‌اند.

اگر به پست‌مدرن به عنوان یک ایدئولوژی و اسلوب نگرش به جهان نگاه کنیم که در آن «عدم قطعیت»، «ساختار شکنی چارچوب‌ها»، «به چالش کشیدن فراروایت‌ها» و «نقد مدرنیسم» اسلوب فکری آن را تشکیل می‌دهد، نمی‌توان این مجموعه داستان را پست مدرن محسوب نمود. در اکثر داستان‌ها، دین، فرهنگ، خانواده، روایت‌های مذهبی و سنتی ارزش‌گذاری می‌شود، فراروایت‌ها (به جزیکی دو اثر) نه تنها به چالش کشیده نمی‌شوند بلکه تایید هم می شوند. عدم قطعیت در اکثر روایتها وجود ندارد و روایت راوی برای خواننده باور پذیر است. داستان‌ها ژانر غالب دارند، معجزه، عشق و وفاداری در شخصیت‌های فرهنگ‌های مختلف ارزش، تلقی می‌شود و غیره.
از دیگر سو اگر بخواهیم از منظر نمادهای داستان‌نویسی در پارادایم پست‌مدرن، این مجموعه داستان را بررسی کنیم، تقریبا در تمام داستان‌ها، المان‌های پست مدرن، قابل شناسایی است. اما اکثر این المان‌ها و نمادها از جنس المان‌های ظاهری هستند نه ذاتی. با این حال کمیت و کیفیت این المان‌ها در حدی است که نشان می‌دهد، نویسنده پست مدرنیسم را به خوبی می‌شناسد و گویی شیطنتی در کار بوده این حجم تناقض بین فرم و محتوا عامدانه است!

در داستان‌های این مجموعه، همان المان‌های ظاهری پست مدرن هم به درستی و با فهم دقیق از منطق فکری پست مدرنیسم استفاده شده و در برخی داستان‌ها نیز رگه‌های زیرکانه‌ای از پارادایم فکری پست‌مدرنیسم مشاهده می‌شود که پس از چندبارخوانی اثر می­‌شود آن را کشف نمود. این تناقض عامدانه در فرم و محتوای اثر را چگونه می‌توان توجیه نمود؟
جواب این پرسش را باید در منطق خود پست‌مدرنیسم جست‌وجو کرد. پست‌مدرنیسم در ذات خود ساختارشکنی را به عنوان اصل مهم و اساسی تلقی می‌نماید. شاید بتوان گفت، برعکس پارادایم‌های مدرنیسم و فمنیسم، پست مدرنیسم تنها پارادایم فکری و ادبی است که در آن «دیالکتیک» قابل تعریف است. در این مجموعه داستان نیز نویسنده، با زیرکی و عامدانه دست به ساختارشکنی در روایت‌های پست مدرن زده و به نوعی از «تز» پست مدرن به «سنتز» آن گرویده است. گرچه شاید این تلاش در داستان‌هایی (مانند "پایان معجزه آسا") به ساختار داستانی آسیب رسانده و روایت شسته و رفته و جذاب آن، خدشه دار شده باشد، اما در مجموع با درایت نویسنده، می‌توان ادعا نمود این مجموعه، یک اثر پست مدرن قابل بررسی و قابل بحث است که نمونه‌های داخلی آن کمتر به چشم می خورد.

جهت بررسی «ساختارگرایانه» ناگزیر هستیم فرض کنیم دیالکتیک اثر، منتفی بوده و به‌خاطر عدم تطابق زیاد فرم(پست مدرن) با محتوای آثار، از پست مدرن پنداشتن کتاب صرف نظر کنیم. در این شرایط نیز این مجموعه پیش روی ما، یک اثر خوب و قابل بررسی است.انتخاب ژانر و راوی بسیار هوشمندانه و در تطابق و تناسب با یکدیگر است. گرچه «اسکاذ» راوی در برخی موارد به روند داستان آسیب وارد می‌نماید. اما در داستان‌هایی که تطابق فرم و محتوای پست مدرن دارند (مانند "اسم همسرم...") راوی داستان کاملا هماهنگ با ژانر، روایت می‌نماید.
سبک‌های روایی و تنوع تکنیک‌های ادبی نیز یکی از شاخص‌های مهم این اثر است. نویسنده با انتخاب سبک‌های مختلف و بهره‌گیری از تکنیک‌های متنوع، سلایق مختلف را به چالش دعوت کرده و تقریبا در تمام موارد از این چالش با موفقیت خارج می‌شود.
از نظر پلات بندی، اکثر داستان‌ها پلات مشخص و پیش رونده‌ای دارند. نیروهای تخریب‌گر و دو قطبی‌های پیش برنده داستانی به خوبی به استخدام نویسنده در آمده‌اند. نکته مهم آن است که تقابل‌های عینی در داستان‌های حادثه‌ای و تقابل‌های ذهنی در داستان‌های مدرن مورد استفاده قرار گرفته که تطابق خوبی بین فرم و محتوا برقرار می‌نماید. به همین دلیل، دلالت‌مندی و وحدت ارگانیک داستان نیز حفظ شده و خواننده کمتر دچار سردرگمی و توقف در داستان می‌شود.

زمان‌مندی داستان‌ها متناسب با سبک روایی و ژانرها، انتخاب شده است. زمان‌بندی نیز هماهنگ با پلات و راوی است. گرچه بیشتر داستان‌ها، تنش و نقطه اوج داستانی شاخصی ندارند اما ریتم و تمپو داستان‌ها متناسب با پلات و رخداد، افزایش و کاهش می‌یابد.
شخصیت‌سازی‌ها، در تناسب با ژانرها و راوی هاست لکن شخصیت‌پردازیِ شخصیت‌های داستانی کمرنگ است. به جز یکی دو داستان (مانند "روایت مرگ استاد")، شخصیت‌های داستانی، مولفه‌های منحصر به فرد کمی دارند و چندان پرداخته نمی‌شوند.
موقعیت‌های زمانی و مکانی داستان‌ها بدیع و جذاب هستند. از موقعیت‌های تکراری حذر و مکان رخداد به مکان‌های بدیع (قبر، ICU، اتاق کاردیوگرافی، جاده، پاریس و...) منتقل شده‌اند.

توصیفات صحنه و روایت هم در جهت طولی(پلات)  و هم در جهت عرضی(فضا سازی)، کارکرد دارند. امکان بازسازی و شبیه‌سازی صحنه­ روایت در اکثر داستان‌ها فراهم می‌شود و از این حیث، خواننده به راحتی می‌تواند با اثر ارتباط برقرار نماید. محور معنایی داستان، تاکید بر «عشق» و «مرگ» است. گویی تنها پدیده‌هایی که در دنیا کار خود را درست انجام می‌دهند این دو بن مایه هستند. تاکید نویسنده بر بازآفرینی دو پدیده در تمام داستان‌ها، مشهود است. علاوه بر این، موتیف‌های داستانی مانند «موی بلند»، «شیرینی»، «قدیس» و «تعهد» در داستانها خود نمایی می­‌کنند.

به طور کلی، نسبت توصیف به روایت در داستان‌ها یکسان است گرچه در داستان‌های ذهنی، به درستی توصیف بر روایت فزونی دارد. گفت‌وگوها اما به قوت المان‌های داستانی نیست. در برخی داستانها (مانند "مرگ شوخی بردار نیست") گفتگوها کاملا دینامیک، پیش برنده و در خدمت پلات است لکن در برخی دیگر، دیالوگ ها این خصوصیت را ندارند. از دیگر سو نویسنده جهت ارائه برخی اطلاعات داستانی، به جای توصیف و نشان دادن، می‌توانست از پتانسیل دیالوگ استفاده نماید.

در کل اگر اصرار بر پست‌مدرن بودن مجموعه نداشته باشیم، مطابقت خوبی بین فرم و محتوای اثر وجود دارد اما اگر با عینک پست‌مدرنیسم(فارغ از دیالکتیک فرض نمودن آن) به این مجموعه بنگریم باید گفت مطابقت بین فرم و محتوا کمرنگ است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها