گفتوگو با ابراهیم گلهدار زاده درباره حاجیفیروز
حاجیفیروز تجلی یک اسطوره است که نوید سرسبزی میدهد
ابراهیم گلهدارزاده با اشاره به اینکه حاجیفیروز تجلی یک اسطوره گیاهی است که از سرزمین تاریکی آمده و نوید سرسبزی را به زمین میدهد، گفت: حاجی فیروز میتواند از باقیماندههای «کوسهبرنشین» یا «میرنوروزی» باشد. اینها نمایشهایی هستند که ماقبل نوروز اجرا میشوند.
پیشینه تاریخی حاجیفیروز به کجا میرسد؟
حاجیفیروز یکی از بازماندههای عصری است که معلوم نیست دقیقا به ماقبل آریاییها میرسد یا برمیگردد به دورهای که تلفیق باورهای بومی ایرانی ـ آریایی است یا مطلقا آریایی. هیچ سند دقیقی در این زمینه وجود ندارد. این سنت یا آئین به زمانی برمیگردد که پیش از دوره نوشتار است و به همین دلیل کشف تاریخ دقیق آن دشواریهایی دارد که هنوز به صورت روشن و قطعی مشخص نشده است. حاجیفیروز تجلی یک اسطوره گیاهی است که از سرزمین تاریکی آمده و نوید سرسبزی را به زمین میدهد.
نشانهشناسی صورت سیاه و لباس سرخ حاجی فیروز چیست؟
صورتش سیاه است چو از زیر زمین و سرزمین تاریکی میآید و پیراهن سرخ میپوشد که بهرنگ آتش خورشید است. بههرحال میشود رنگها را تفسیر و توصیف کرد اما کشف ریشه قطعی کار پیچیدهای است.
کمی درباره ساز مورد استفاده او بگویید؟
حاجیفیروز از سازهای کوبهای که از کهنترین سازها هستند استفاده میکند. این نکته را در نظر بگیرید که انسانها اولینبار از سازهای کوبهای استفاده کردند. نکته بعدی رقص و شادمانی اوست که گویی از غم سنگینی رهایی پیدا کرده و اولین کسی است که از بهپایان رسیدن سرما و غم زمستان باخبرشده و با رقص و پایکوبی به خیابان آمده و مدام همه را به سربلندی و شادی دعوت میکند. او نقطه پایان غم و تیرگی و سرما و نیستی است و نمایانگر سنتی چندین هزار ساله در ایران.
البته این آئین در طول تاریخ خلاصه و خلاصهتر و ساده و سادهتر شده است. اما حضورش همچنان گواه بر این است که این آئین پیشتر شاخ و برگ فراوانی داشته است. کمااینکه در اوستا در مورد اساطیر و اسطورههای ایرانی به وضوح و گستردگی درباره جدال بین ظلمت و نور و هستی و نیستی آمده است. از سوی دیگر، اوستا زیربنای فهم ایرانیان باستان است و طبیعی است که به هر آئین ایرانی اثر گذاشته است. جلوههایی از سیاهی و سفیدی و مرگ و هستی که همه مبنایی دوگانه دارد از آموزههای اوستایی آمده است.
آیا حاجیفیروز همان عمو نوروز است؟
ابدا. حاجی فیروز وجهی از شما طلب میکند برای نوید آمدن عید. یعنی حاجی فیروز در روزهای پیش از نوروز میآید. حاجیفیروز را بعد از نوروز هرگز نباید دید. این رسم مربوط به روزهای پیش از عید است. او بعد از دادن خبر نوروز یک صدقه و هدیه یا بلاگردان از شما میگیرد تا مرگ را از شما دور کند و سیاهی و آشوب آخر سال شما را نگیرد. اما عمو نوروز از 19 بهمن آغاز به نبرد با تاریکی میکند و هربار یکی از سربازان او در راه پیروزی نور کشته میشود از 19 بهمن تا نوروز 40 روز است و در این چله هر روز یک سرباز در نبرد با تاریکی از بین میرود تا نور و گرما پیروز شود. و بعد از گذشتن چله، عمو نوروز، پیروز و ظفردهنده است. هدیه میدهد و شادی میآورد. عدهای خاستگاه عمونوروز و بابانوئل را یکی میدانند و معتقدند باورهایی که در مورد این دو است بسیار به هم شبیه هستند اما حاجیفیروز بلاگردانی است که هدیه میگیرد. البته در مورد بابانوئل و عمو نوروز این نکته قابل ذکر است که چون فرهنگ شرق و غرب با هم تفاوتهای اساسی دارند این تفاوتها بر اسطورههای هر فرهنگ تاثیر میگذارد حتی اگر در نکاتی به هم شبیه باشند.
حاجیفیروز از چه سنت نمایشی برآمده است؟
میتواند از باقیماندههای «کوسهبرنشین» یا «میرنوروزی» باشد. اینها نمایشهایی هستند که ماقبل نوروز اجرا میشوند. این جمله هم معروف است؛ بیش از 5 روز نیست حکم میرنوروزی! که «خمسه مسترقه» نامیده میشود. یعنی 5 روز دزدیدهشده از حاکم که میرنوروزی در آن 5 روز پادشاهی میکند. همان 5 روز پایان سال که روزهای آشوب است. ایرانیها معتقد بودند که سال 365 روز است و 5 روز آخر جزء روزهای سال نیست.
پایگاه اساطیری حاجیفیروز چیست؟
مهرداد بهار خاستگاه آن اسطوره را تموز میداند. تموز در دنیای بینالنهرین به معنای تابستان است و نام یک اسطوره بینالنهرینی است که بر این دوره نیستی، بیبارانی و بیآبی دلالت میکند. تموز اسطورهای است که وقتی درون خاک فرو میرود و به زمین بازمیگردد، بهار آغاز میشود و گیاهان مجددا به حیاتشان ادامه میدهند. به همین خاطر جلوهای از سیاهی بر سر صورتش نشسته است. آقای بهار بهدرستی حاجیفیروز را در یک مفهومی وابسته و با شباهت به تموز میداند. سیاوش هم در ایران چنین است. او هم سرگذشتش، یکپارچه وابسته به حیات و مرگ گیاهان است. وقتی که کشته میشود و بدنش به سیاهی خاک برمیگردد، از خون سیاوش گیاهی میروید که وابستگی دارد با همان نیستی و وجود زندگی و حیات گیاهی پس از مرگ. اینها موضوعات پیچیدهای هستند که در هم تنیده شدهاند و در جغرافیاها و اقلیمهای مختلف رنگهای متفاوتی به خود گرفتهاند اما همگی مبنای واحدی دارند.
شعرهایی که حاجیفیروز میخواند به چه میزان از ادبیات فولکلور مایه گرفتهاند؟
حاجیفیروز نشانههای زیادی از ادبیات فولکلور را در شعرهای خودش گردآورده است. او مخاطب را «ارباب» خطاب میکند یعنی که من از جهان پستتر آمدهام. چون از سرزمین مردهها و تاریکی آمده و شما را به خندیدن دعوت میکند. در دنیای تاریکی و دوران نیستی، انسان همواره غمگین است. یکی از جلوههای هنر ایران در دوره ایلام اول که از انتزاعیترین نقوش باقیمانده است، نقش یک بز است. بز نشانهای از نبرد است و در هنر اساطیر ایران و در نقوش ایرانی اشعار بسیار زیادی به آن اشاره شده است.
حاجیفیروز هم در شعرش اشاره به بز میکند و میگوید: «ارباب خودم بزبز قندی، ارباب خودم چرا نمیخندی» و در واقع مخاطب را به خندیدن و سربلندی دعوت میکند. موضوع اشعار حاجیفیروز این است که آئینهای وابسته به سنت شفاهی ایران را در خودش گردآورده و در عین حال از کتیبهها و نقشبرجستهها هم بهطور طبیعی سود برده و کوشیده است تا همه اینها را در خودش حفظ کند. مردم این آئینها را گاهی بدون آگاهی از معانی ژرفشان اجرا میکنند. در حالیکه این آئینها در نشانههایش مفاهیمی را در طول تاریخ با خودشان حمل میکنند و در تمام دنیا سنتهای شفاهی طی پژوهشهای دقیق وارد فضای دانشگاهی میشوند تا پیش از مرگشان در دانشگاهها به حیات علمی خود ادامه دهند. متاسفانه این کاری است که در کشور ما کمتر انجام میشود.
نظرات