پرویز اجلالی، استاد بازنشسته جامعهشناسی دانشگاه علامه طباطبایی که این روزها میخواهد روی کتابی درباره «جامعهشناسی ایران» کار کند، درباره ایجاد جامعهشناسی بومی- اسلامی گفت: وقتی هنوز جامعهشناسی موجود را نفهمیدهایم نباید صحبت از ساختن جامعهشناسی جدید کرد.
مطلع شدم که روی کتاب جامعهشناسی سینما در ایران کار میکنید لطفا در این باره توضیح دهید.
کتاب «جامعهشناسی سینما در ایران» مجموعه مقالات و تحقیقاتی است که در این زمینه کار کردهام و قرار است در قالب کتابی منتشر شود. اما به غیر از این اثر، کتابی از اریک اولین رایت با عنوان «فهم طبقه» در دست ترجمه دارم. این کتاب درباره تحلیل طبقاتی است. چراکه اروین رایت از جامعهشناسان مارکسگرای قدیمی دانشگاه آمریکاست. یعنی به تعبیری مارکسگرای دانشگاهی است تا مارکس گرایسیاسی. این کتاب سال گذشته در آمریکا منتشر شده که اتفاقی به دست من رسیده است. بحثهای خیلی خوبی از مفهوم طبقه با اصلاحاتی که مناسب شرایط امروز است بهکاربرده که میتوانیم از آن استفاده کنیم.
همچنین کتاب دیگری درباره «برنامهریزی منطقهای» دارم، چون آنچه درباره برنامهریزی منطقهای گفته میشود همه از نظر تئوری قدیمی است. یک سری مقالات جدید هم ترجمه کردهام که به سازمان برنامه دادم اما متوجه شدم که شاید تا 10 سال دیگر هم با این روند چاپ نشود، از آنها پس گرفتم منتظرم چند مقاله دیگر به آن اضافه کنم و به یکی از ناشران خصوصی بدهم و آنها را چاپ کنم. متأسفانه هنوز فرصت نشده که آنها را کامل کنم. اما این روزها بیشتر روی مقالهای کار میکنم که آن را در کنفرانس اردیبهشتماه که توسط انجمن بینالملل جامعهشناسی برگزار شد، ارائه کردم. این مقاله به زبان انگلیسی در نشریه انجمن بینالمللی جامعهشناسی و بعداً به زبان فارسی چاپ خواهد شد. اما بههرحال کتابی خواهم داشت.
کتابی را هم در ذهن دارم که خیلی سال است روی آن فکر میکنم و دوست دارم آن را بنویسم. آنهم تفکراتی است که درباره ایران دارم، در واقع چیزی به نام «جامعهشناسی ایران» است.
آن سه کتاب تا چه تاریخی منتشر میشوند و به نمایشگاه کتاب سال آینده میرسند؟
فکر نمیکنم. چون همانطور که گفتم مقاله انجمن بینالمللی جامعهشناسی را تا 9 دی باید آماده کنم و بعد هم برای یک کنفرانس در اسفندماه، باید به گرجستان بروم که باید مقاله آن را هم آماده کنم. آنهم یک کار پژوهشی است که با چند تا از دانشجویانم روی آن کار میکنم. فکر میکنم تا عید بتوانم همین دو مقاله یعنی؛ همان مقالهای که در نشریه انجمن جامعهشناسی بینالمللی چاپ میشود و دیگری را هم که درباره تغییرات زبانی زبان فارسی است که برای کنفرانس گرجستان آماده میکنم، به چاپ برسانم.
مقالهای که برای انجمن بینالمللی جامعهشناسی در دستور کار دارید درباره چیست؟
جامعهشناسی بومی و جهانی
یعنی به تفاوت این دو پرداختهاید؟
بحث این است که این دو اساساً چه رابطهای باهم دارند و اصلاً جامعهشناسی بومی به چه معناست. در آن کنفرانس روی اینها بحثهای خیلی زیادی مطرح بود. در ایران هم هست، البته در ایران بیشتر بحث روی جامعهشناسی اسلامی ـ ایرانی مطرح است. در این زمینههاست که اصولاً این نوع جامعهشناسی به چه معناست و چه رابطهای با جامعهشناسی جهانی دارد؟
اعتقادی به جامعهشناسی بومی ندارید؟
من اعتقادی به جامعهشناسی دیگر ندارم، یعنی چون ما ایرانی هستیم، باید یک جامعهشناسی دیگری بسازیم. اما معتقدم که در جامعهشناسی میتوانیم تئوریهایی داشته باشیم که ایرانی باشد. یعنی بر اساس تاریخ و مسائل خودمان نظریهپردازی کنیم. اما لازم نیست که برای این کار یک جامعهشناسی جدید درست کنیم. جامعهشناسی مانند یک بازار است که در درون آن مکاتب مختلفی وجود دارد. اگر لازم باشد ما میتوانیم یک مکتب ایرانی بسازیم. یعنی اگر ما واقعاً نظریههای دنیای جامعهشناسی را که یک امری جهانی است، بفهمیم و به کار ببریم و ببینیم که باید تغییر کند، آن را تغییر میدهیم. اما مسئله این است که ما اصلاً آنها را نفهمیدهایم و به کار نبردهایم.
به نظرم اگر ما میخواهیم چیزی دیگر بسازیم، به خاطر این است که آن چیزهای اصلی را بلد نیستیم. کشور ما و بعضی از کشورهای درحال توسعه میگویند که ما یک جامعهشناسی دیگری میخواهیم و این جامعهشناسی به درد ما نمیخورد. درحالیکه اگر شما همان جامعهشناسی را درست بفهمید و به کار ببرید آن موقع است که یاد میگیرید که چیز جدیدی بسازید. چون ابتدا باید همین جامعهشناسی موجود را یاد بگیریم و به کار ببریم، بعد چیز جدید بسازیم. وقتی همین را بلد نیستیم و نمیتوانیم آن را درست آموزش بدهیم و ترجمههای عجیب و غریب از آن میکنیم که معنی ندارد و مردم نمیفهمند که چه میگویید. چگونه میخواهید جامعهشناسی جدید بسازید.
دانستن زبان انگلیسی برای خواندن متون جامعهشناسی چقدر ضرورت دارد؟
واقعیت این است که بسیاری از استادان و دانشجویان ما در خواندن متون جامعهشناسی مشکل دارند. یعنی انگلیسیشان اینقدر خوب نیست که بتوانند متون را بفهمند. این از ترجمهها بهخوبی روشن است. من متون فارسی موجود را که میخوانم نمیفهمم، به خاطر این است که انگلیسی را خوب بلد نیستند و در نهایت ترجمه ناقص میشود. دانشجویان هم به دلیل اینکه تاریخ بلد نیستند، وقتیکه بحث جامعهشناسی را برایشان ارائه میکنید آن را نمیفهمند.
بنابراین مشکل بلد نبودن زبان انگلیسی، تاریخ و زبان فارسی و... همه اینها جمع میشود که یک جامعهشناسی سطحی را میسازد. شما در تلگرام مشاهده میکنید که بحثهایی مطرح میشود که واقعاً عامیانه است، اصلاً جامعهشناس نباید اینگونه بحث کند. مثلاً دعوا کنند روی اینکه آزادی خوب است یا نه، یعنی دعواهایی سیاسی که در روزنامهها متداول است، برای جامعهشناسی باید حلشده باشد. در کل جامعهشناسی ما بسیار ضعیف است.
ما در غرب افرادی مانند سی رایت میلز یا پارسونز یا مکاتبی مانند مکتب شیکاگو و ... را وقتی میبینیم، اولاً بر اساس دیدگاه جامعهشناسانه جهانی است، درعینحال به مسائل منطقه خودشان بر اساس ساختار شهر یا کشور خودشان یک نوع جامعهشناسی ارائه میکنند و در واقع کاربرد دارد. اما در اینجا متأسفانه همانطور که گفتید، جامعهشناسی بومی یا به تعبیری اسلامی را وقتی مطرح میکنند، در نهایت میگویند که دورکیم، وبر و... اشتباه کرده است. درحالیکه به تعبیر شما وبر را هنوز نفهمیده، میگوید باید او را کنار بگذاریم و ابن خلدون را جایگزین آن کنیم. نظرتان در این زمینهها چیست؟
باید معنی جامعهشناسی اسلامی یا جامعهشناسی بومی روشن و مشخص باشد. بعضی وقتها این مفاهیم ایدئولوژیک میشود. فرق ایدئولوژیک با علم در این است که ایدئولوژی اصول و عقایدی است که معلوم است. بنابراین جوابهایش هم معلوم است. یعنی شما پرسش دارید ایدئولوژی میگوید که درستش این است. یعنی ایدئولوژی پاسخ میدهد. درصورتیکه علم پاسخ نمیدهد و بیشتر پرسش مطرح میکند، گاهی پاسخهای نسبی میدهد در نهایت میگوید که شاید درست باشد. وقتی ایدئولوژی با علم قاطی میشود، مشکل ایجاد میشود. گرایش به اینکه ما یک جامعهشناسی داشته باشیم که اسلامی یا ملی باشد ممکن است که از سیاست یا ایدئولوژی بیاید. علم وقتیکه ایدئولوژی شود، بیفایده میشود و اثر خودش را از دست میدهد. چون میگوید که اصولی داریم که بلدیم، پس بلدیم و درنهایت همیشه آنها را مانند قرونوسطی تکرار کنیم.
اساساً انقلاب علمی از آنجایی شروع شد که ما سؤال بکنیم. ما شک کنیم و بخواهیم مسائل اجتماعی را بفهمیم. ما درباره اصول و عقاید صحبت نمیکنیم، تئوریهای جامعهشناسی اصول و عقاید یا ایدئولوژی یا مکاتب نیستند، اینها اندیشههایی برای پژوهش هستند و درنهایت پرسش تولید میکنند. اما وقتی شما از ابتدا محدود میکنید، آن زمان دیگر شما نمیتوانید دانش داشته باشید. بعد اینکه دانش در هر دوره تاریخی دست یک گروه بوده است و فروتنی چیز خوبی است، خالیبندی خصلت سیاستمداران است نه دانشمندان. مثلاً ما در علوم بههیچوجه نسبت به اروپائیان جلو نیستیم، در یکی دو حوزه شاید پیشرفتهایی کرده باشیم، اما درمجموع از نظر توانمندی دانش و نهادهای آموزشی پیشرفته، با کشورهای توسعهیافته صنعتی قابلمقایسه نیستیم.
ابتدا باید آنقدر فروتنی داشته باشیم که این را بفهمیم و بعد کار کنیم تا به آن برسیم. اما اگر نخواهیم آن را بفهمیم و حالا چون عقبیم، برای اینکه روی آنها را کم کنیم، چیز تازهای باید دربیاوریم. اینگونه موفق نمیشویم. بلکه باید کارکنیم. موفق هم میشویم چون توانمندیم چرا که مردم ایران با فرهنگ هستند و در جاهایی که حرکت میکنند بهسرعت پیشرفت میکنند. مثلاً درزمینههای بایوتکنولوژی، مهندسی، اتمی و ... کارهای خوبی شده است، در زمینه مسائل اجتماعی هم ایدههای خوب هست. اما بههرحال سختتر از حوزههای دیگر است. در همه دنیا هم اینگونه بوده که اول علوم فیزیکی رشد کردند و بعد علوم اجتماعی رشد کردند. در ایران هم اینگونه است. در نهایت ما باید فضا را بازکنیم و جدی بگیریم، بخوانیم و بچههای نخبه را به این رشتهها سوق بدهیم، درس جدی از دانشجویان بخواهیم، زبان یاد بگیرند و...
تدریس به زبان انگلیسی در آموزش و پرورش ایران با کشورهای اروپایی را چگونه میبینید؟
کسی که زبان انگلیسی بلد نیست، هیچوقت نمیتواند جامعهشناس شود. همانطور که کسی اگر عربی بلد نباشد نمیتواند آخوند شود. متأسفانه در دانشگاههای ما انگلیسی درس نمیدهند، حتی فارسی را خوب تدریس نمیکنند و اصلاً نمیتوانند فارسی بنویسند و بخوانند. با این وضعیت چگونه میتوان انتظار داشت که جامعهشناسی داشته باشیم؟ ما به یک رستاخیز علمی نیاز داریم که سیاست اجازه نمیدهد. یعنی در شرایطی هستیم که تحریمها و مسائل دیگری وجود دارد و مانع میشوند. در کل به نظرم جوامع در یک دوره فعالاند، اما در یک دوره نیستند. اما چون تعداد دانشجو خیلی زیاد شده، سطح فکر مردم بالا رفته و وسایل ارتباطجمعی هم تسهیل شده و در اختیارشان هست، انتظار دارم که یک رنسانس دربگیرد. منتها از پائین، بالاییها اصلاً نمیتوانند اداره کنند.
احساس میکنم که نسل جدید توانمندیهای بیشتری خواهد داشت، برای نمونه دانشجویان جدید زبان انگلیسی را بهتر بلدند البته به نظرم کامپیوتری است. تا اینکه آموزشوپرورش آن را یاد داده باشد. مشکل در همینجاست که این چیزها را مدرسه یاد نمیدهد درصورتیکه در همه جای دنیا مدرسه این موارد را یاد میدهد. در کشورهای اروپایی و آمریکایی تاریخ و زبان ملی خودشان در مدرسه بسیار مهم است. متأسفانه در کشور ما تنها چیزی که مهم نیست تاریخ و ادبیات است. در ایران تاریخ و ادبیات به تعلیمات دینی تبدیل شده است.
نظرات