محمدرحیم اخوت نویسنده و منتقدادبی میگوید: اگر منتقد نداشته باشیم، ادبیات تکان نمیخورد و از پیشرفت باز می ماند. نقدهای ضعیف و یادداشتهای سطحی امروز نتیجه خوب نخواندن کتابهاست.
نقش نقد ادبی در رشد ادبیات معاصر یک ملت چیست و به نظر شما فقدان منتقدانی همانند بلینسکی که نقش موثری در جریان ادبی روسیه داشت و به نوعی خطدهنده به نویسندگان آن دوره محسوب می شد، چه لطمهای به ادبیات امروز ما زده است؟
بدیهی است که اگر منتقد نداشته باشیم، ادبیات تکان نمیخورد و از پیشرفت باز میماند. نقدهای ضعیف و یادداشتهای سطحی امروز نتیجه خوب نخواندن کتابهاست. منتقدانی را میشناسم که با خواندن یک یا دوپاراگراف کتاب یا نهایتا بیست صفحه اول به نوشتن یادداشت و نقد می پردازند، که این امر به شدت آسیبزننده است. درست است که گاه با خواندن چند صفحه اول یک اثر میتوان قدرت و ارزش ادبی یک اثر را تا حدی ارزیابی کرد اما این مساله در نقد طور دیگری است. نقد بنیان ادبیات هر دوره را بنا میکند.
نقش تحصیلات آکادمیک در پرورش منتقدان کاربلد تا کجاست و اصولا منبع و سرچشمه رشد یک منتقد ادبی خوب چه باید باشد؟
با منتقدانی که خروجی دانشگاه هستند، آشنایی ندارم و چیز دندانگیری از بازتاب این تحصیلات در منتقدان امروز نمیبینم. برای یک منتقد خوب بودن باید کتابخواندن را جدی گرفت و کتابهای قابل خواند. روش نقد خودم به این صورت بود که کتاب را برای نقد به دست نمیگرفتم و خواندنم از روی علاقه بود. برخی کتابها آنقدر فکرم را به خود مشغول میکرد که مرا پای میز نقد نوشتن میکشاند. برای نوشتن نقد هم کتابهای تجزیهتحلیل متن میخواندم و منابع مطالعاتیام همانی بود که در دسترس همگان بود.
شما به عنوان نویسندهای که برگزیده جوایز ادبی چون یلدا و مهرگان هستید، نقش این جوایز را در پیشرفت یک نویسنده تا چه حدی میدانید و در حال حاضر تا چه حد در جریان این جوایز قرار دارید و آنها را دنبال میکنید؟
در حال حاضر این جوایز را دنبال نمیکنم و از نحوه برگزاری آنها هم بیاطلاعم. در زمانی که من برگزیده جایزه ادبی یلدا شدم، دبیر جایزه مرحوم مدیا کاشیگر بود. من آن زمان با توجه به علاقهای که به مدیا داشتم از رفتن به محل برگزاری جایزه سرباز زدم. این نرفتن به دلیل نخواستن جایزه نبود. بلکه شخصا شرکت در چنین مراسمی را یک نوع خودنمایی میدانستم. خودنمایی که ناشر و نویسنده و تمام دستاندرکاران آن جایزه در آن شریکند.
حتی در جشنواره مهرگان حضور کریم امامی که آنقدر شیفتهاش هستم نیز مرا ترغیب به رفتن نکرد و در آن جایزه هم حضور نداشتم. به نظرم نشروادبیات ما به سمت بازار خریدوفروش میغلتد و ضمن اینکه من با فروش و بازار هم مخالفتی ندارم اما کلا این جشنوارهها را محلی برای خودنمایی میبینم. به ندرت جوایزی به وجود میآید که هدف اصلی آن ادبیات است و نگاه به ادبیات در اغلب این جوایز کمرنگ است. البته شاید من به غلط چنین احساسی دارم اما به نظرم هر چه جلوتر می رویم از اصالت این جوایز کاسته میشود.
در ادبیات معاصر امروز آثار چه نویسندگان و مترجمانی را دنبال میکنید و تا چه حد به جریان ادبیات معاصر امروز اشراف دارید؟
من آدم پراکندهخوانی هستم از قدیم هم همین عادت را داشتم و امروز به علت ضعف بینایی که دارم این عادتم بیشتر هم شده است. یکی از دلایل عقب افتادن من از همه چیز به خصوص ادبیات معاصر امروز همین ضعف بینایی و پراکندهخوانی است. آثار نویسندگانی را دنبال میکنم که نثر آنها مورد علاقهام باشد. به نظرم نام موحد روی هر کتاب، سندی است برای خواندن آن. در ترجمه هم حرف اول را مترجم برایم میزند. مترجم فقط کسی نیست که زبان دوم بلد باشد. مترجمانی مانند ابوالحسن نجفی و عبدالله کوثری مترجمانی هستند که با متنی که ترجمه میکنند، آشنایی کامل دارند. مترجم باید به موضوعی که ترجمه میکند، اشراف کامل داشته باشد و مترجمانی به این شکل انگشتشمارند. به نظرم امروزه کلا جریان کتابخوانی کند شده و دلایل آن وجود وسایل ارتباطجمعی است. البته تکنولوژی چیز بدی نیست اما انحصار فعالیت فرهنگی به آنها خوب نیست. اتومبیل راندن عیب نیست اما اینکه ما پیادهروی را بر خود حرام کنیم هم چیز خوبی نیست.
عدهای معتقدند دلیل روی برگرداندن مردم جامعه از کتاب و پایین بودن آمار مطالعه همسو نبودن موضوع کتابها با نیاز جامعه است. به نظر شما نویسنده باید از نیاز جامعه بنویسد یا علاقه خود را در اولویت قرار دهد؟
علاقه اگر اصیل و عمیق باشد با نیاز جامعه همسو است. من نیاز جامعه را از علاقه شخص نویسنده و مترجم تفکیک نمیکنم. اما در کل نیاز جامعه را به کتابهای تست کنکور و کتب دانشگاهی هم درک نمی کنم و این تیراژ چندهزارتایی را برای این کتب را در نتیجه نیاز نمیبینم. نیاز جامعه همان چیزی است که از قلم نویسنده میگذرد و به رشته تحریر درمیآید.
تجربه جنگ اصفهان و جلسات داستانخوانی گلشیری چه تاثیری در نویسندگی شما داشت و به طور کلی نظرتان درباره کلاسهای داستاننویسی چیست؟
ما هفتهای یکبار در جلسات داستانخوانی گلشیری که در اصفهان برگزار میشد، شرکت میکردیم. این جلسات کلاس داستاننویسی نبود. بیشتر داستانخوانی بود. این جلسات در محلی که مالک آن مهندس رضا شادزی بود، برگزار میشد. شادزی معمار و نقاش بود و دستی به هنر داشت. در آن آپارتمان چند اتاقهاش پرشورترین جلسات داستانخوانی برگزار میشد. جلساتی که سرپرست آن هوشنگ گلشیری بود. درباره کلاس داستاننویسی هم بارها با گلشیری بحث کرده بودم. از شعر مثال میآوردم و میگفتم به نظرتان میشود با کلاس کسی شاعر شود اما گلشیری عقاید و نظرات خاص خودش را داشت. به نظر من نمیشود داستاننویس تربیت کرد. اما تحصیل داستان و شعر مسلما چیز بیحاصلی نیست.
برنامه روزانه شما برای مطالعه و خواندن و نوشتن به چه شکل است و چه زمانی را صرف نوشتن میکنید؟ اولویت با خواندن است یا نوشتن؟
ساعت و زمان دقیقی برای خواندن و نوشتن ندارم. اما بازه زمانی مطالعهام در شب است. از نوجوانی عادت داشتم شبها مطالعه کنم. اوایل به این دلیل که چشمهایم سنگین شوند اما کم کم علاقه به مطالعه در من شدت گرفت و خواب از سرم میپراند. صرفا به دلیل سرگرمی مطالعه نمیکنم و تفکر نقادانهام را همیشه سطربهسطر با خودم دارم.
سبک نوشتن شما چگونه است و فکر میکنید کدام نویسنده بیشترین تاثیر را در نوشتن شما داشته است و تقلید از سبک نوشتن یک نویسنده تا چه حد مجاز است؟
تعداد زیادی نویسنده و مترجم بودند که برآیند کلی آثارشان مرا تحت تاثیر قرار داد. به نظرم یک نویسنده اگر بخواهد اصیل باشد نباید نثر مقلدانهای داشته باشد. در عین حال که تحتتاثیر برخی نثرها قرار میگرفتم اما هیچوقت شیوه نگارششان را تقلید نمیکردم. نویسندگانی مانند ابراهیم گلستان، مترجمانی مانند نجف دریابندری، محمد قاضی و ابوالحسن نجفی و شاعرانی مانند محمد حقوقی و ضیاء موحد همگی در نثر من تاثیرگذار بودند.
وضعیت فعلی آثار شما در بازار چگونه است و چه کار جدیدی در دست نوشتن دارید؟
رمان «نامها و سایهها» تا به حال چهاربار تجدیدچاپ شده و داستان بلندی به نام «پینوشت خاموشی» که سال قبل از من منتشر شد، جدیدترین کار من است. این کتاب را نشر آگاه در سال 1395 منتشر کرده است. این کتاب رنگوبویی نوستالژیك و تاریخی هم دارد و به خاطره و مكانی در دور پیوند میخورد. این کتاب آمیزهای از نثر و شعر است و به نوعی علاقه من به این دو شاخه هنری هم در این کتاب نمود پیدا میکند.
رمانی هم در دست نوشتن داشتم که حدود 150 صفحه از آن را هم نوشتم اما فعلا نیمهکاره رهایش کردهام و در حال حاضر مشغول نوشتن یادداشتهای روزانهام هستم.
نظر شما