محمود حسینیزاد راههای جهانشمول کردن ادبیات را پیشنهاد داد:
همگام با ادبیات جهانی بخوانیم و بنویسیم
محمود حسینیزاد معتقد است: باید کارهای قابل عرضه و قابل ترجمه نوشته شود و ما همگام با ادبیات جهانی بخوانیم و بنویسیم و از لحاظ تکینک و زبان خود را با ادبیات جهان همگام کنیم و تکنیک و محتوایی را عرضه کنیم که جهانشمول باشد.
28 اکتبر روز ادبیات ایران در جشنواره کنراد شد، اتفاقی که دستاوردهای مهمی برای ادبیات ما داشت. در این جشنواره شما و خانم گلی ترقی به عنوان نماینده ادبیات ایران حضور داشتید. این حضور به نوعی مقدمات انتشار دو اثر ایرانی «خواب زمستانی» و کتابی از خودتان را به زبان لهستانی را فراهم آورد. مقدمات این معرفی چگونه فراهم شد و چگونه اثر شما به بازار کتاب لهستان راه پیدا کرد؟
جشنواره کنراد دستاوردهای خوبی داشت و من و خانم ترقی به همراه افشین شحنهتبار در آن شرکت داشتیم. به نظر من ناشران خصوصی در زمینه ترجمه آثار فارسی خوب عمل میکنند و بیشتر کارهایی که در این زمینه انجام میشود در نتیجه تلاشها و ارتباطات شخصی خود نویسنده است. سابقه آشنایی من با مترجم کتابم؛ «درتا سواپا» به چند سال پیش برمیگردد. ایشان خواننده کتابهای من بودند و بدون اینکه من باخبر باشم داستانی از من ترجمه کرده و در یکی از نشریات لهستانی به چاپ رسانده بود. اسم این داستان، «اگر با من آمده بودی» است و مجموعه داستانی که از من به لهستانی ترجمه شده نیز همین نام را دارد. این داستان باب آشنایی من با خانم سوآپا شد. ایشان از لهستان با من تماس گرفت و به دعوت من به ایران آمد. درتا سواپا از نویسندگان دیگر هم آثاری ترجمه کرده و اشراف خوبی به زبان فارسی دارد. کتاب «خواب زمستانی» نوشته گلی ترقی را همین مترجم مدتها پیش به فارسی ترجمه کرده بود. درباره معرفی آثار فارسی هم به نظرم بخش خصوصی بهتر عمل میکند و نمونهاش انتشارات «شمعومه» به مدیریت افشین شحنهتبار است. در پی آشنایی من و خانم سوآپا، انتشارات «شمع و مه» مقدمات معرفی ناشر و چاپ این دو اثر را فراهم کرد. به نظر من معرفی و ترجمه آثار فارسی به شکلی که این انتشارات کار میکند، خیلی ارزشمند است.
بحث دیگری که بعد از ترجمه کتابها به زبان مقصد پیش میآید، چگونگی معرفی و تبلیغات برای کتاب است. چون بدون معرفی کافی، کتاب دیده نمیشود و در نهایت نتیجه فرهنگی قابل توجهی به دست نمیآید. نظیر اتفاقی که برای مجموعه داستان منتخب «پل فیروزه» در لهستان افتاد و عدم تبلیغات به موفقیت این کتاب لطمه زد. ناشر کتاب شما در لهستان برنامه ویژهای برای معرفی کتاب دارد؟
ناشر کتاب من همان ناشری است که «خواب زمستانی» از گلی ترقی را منتشر کرده است. از برنامهریزی این ناشر برای این کتاب راضی هستم و با اینکه ناشر جوانی هم هست در مراسم رونمایی و معرفی کتاب خانم ترقی به خوبی عمل کرد و سالن رونمایی پر از جمعیت بود. همچنین گفتوگویی که با من و خانم ترقی انجام شد، با برنامهریزی همین ناشر انجام گرفت و به تبلیغات و معرفی کتابم خوشبین هستم.
کار ترجمه این کتاب مدتی است که به پایان رسیده و قرار بود در نمایشگاه کتاب کراکوف امسال از آن رونمایی شود. اما به دلیل مشکلاتی که پیش آمد این کتاب به نمایشگاه نرسید و در نشریه نمایشگاه یک معرفی اجمالی از داستانهای این کتاب صورت گرفت. قرار است این کتاب به نمایشگاه کتاب ورشو برسد و در آنجا به معرفی کامل این کتاب پرداخته شود.
نکته مهمی که در معرفی و ترجمه آثار از هر زبانی به زبان دیگر وجود دارد، جذابیتهای اثر مبدا برای مردم مقصد است. مترجم کتاب شما چه معیارهایی برای انتخاب اثر شما برای ترجمه در نظر داشت و معیار انتخاب درتا سواپا که مترجم کتاب « خواب زمستانی» نیز هست، برای انتخاب داستانهای شما ، چه بوده است؟
درتا سواپا مترجم خوبی است و به زبان فارسی اشراف کامل دارد. سلیقه خوبی هم در انتخاب آثار برای ترجمه دارد. این را برای این نمیگویم که اثر خودم را تایید کنم. کتاب «خواب زمستانی» هم سلیقه ایشان است. این کتاب مدتها پیش توسط ایشان ترجمه شده است و یکی از کتابهای خوب ادبیات معاصر فارسی است. دروتا سوآپا تسلط بسیار خوبی روی زبان فارسی و قلم بسیار خوبی در هر دو زبان دارد. کلا هر مترجمی در انتخاب آثار برای ترجمه، سلیقه شخصی خود را هم در نظر میگیرد. سوآپا از چند سال قبل هم خواننده داستانهای من بود و این مجموعه را به اتفاق هم گلچین کردیم.
این مجموعه به نام یکی از داستانهای همین مجموعه «اگر با من آمده بودی» نام دارد. حدود پانزده داستان کوتاه در این مجموعه است که از بین کتابها و مجموعه داستانهایی که قبلا از من منتشر شده، انتخاب شده است. این داستانها از سهگانه «سایه ترسناک شب»، «آسمان کیپ ابر» و «این برف کی آمده» گلچین شده است و قرار است به زودی در لهستان منتشر شود. این مجموعه داستان در نمایشگاه آتی شهر ورشو معرفی خواهد شد.
بعضی مسائل هست که در قابل ترجمه بودن یک کتاب، اثر سوء میگذارد. به عنوان مثال بومیسازی زبان داستان و به کارگیری لهجهای خاص در زبان رمان یا داستان، فرآیند ترجمه را به نحوی مختل میکند. بعضی از آثار فاخر فارسی به شدت بومیاند و به نظر میرسد در ترجمه با مشکل روبهرو خواهند شد. به نظر شما اثر بازدارنده این عوامل و مواردی نظیر این میتواند اثر را به سمت غیرقابل ترجمه بودن ببرد یا خیر؟
به نظر من هر چیزی قابل ترجمه است. ما کتابهای زیادی از ملتهایی مانند آمریکای لاتین و کشورهای دورافتاده دیگر هم به فارسی ترجمه کردهایم. به نظر من بومیسازی زبان در انتقال زبان و روند ترجمه اشکال ایجاد میکند اما در وهله اول باید به معرفی ادبیات خودمان بپردازیم. باید کارهای قابل عرضه و قابل ترجمه نوشته شود و همگام با ادبیات جهانی بخوانیم و بنویسیم. باید از لحاظ تکینک و زبان خود را با ادبیات جهان همگام کنیم و تکنیک و محتوایی را عرضه کنیم که جهانشمول باشد. من خودم به عنوان یک مترجم در آثاری که برای ترجمه انتخاب میکنم، زبان اثر را حتما در نظر میگیرم و سعی میکنم با مطالعه کتاب به درک درستی از جنس زبان برسم. سعی میکنم کتابی برای ترجمه انتخاب کنم تا از لحاظ تکنیک و بیان به جامعه ادبی ما نزدیک باشد و مانند خیلی از مترجمان دیگر سلیقه شخصی خودم را هم در انتخاب اثر در نظر میگیرم. البته یک دوست انگلیسی دارم که از آلمانی به انگلیسی ترجمه میکند و از او برای معرفی کتاب مشورت و پیشنهاد میگیرم.
یکی از مهمترین دغدغههای هر مترجم،معرفی نویسندگان خوب و مطرح جهان به جامعه ادبی کشور خودش است. به عنوان مترجمی که معرف نویسندگان و آثار زیادی به جامعه ادبی ایران بودهاید، دوست دارید آثار کدام نویسندگان آلمانی را به زبان فارسی برگردانید و فکر میکنید کدامیک از نویسندگان مطرح آلمانی در ایران کمتر شناخته شدهاند؟
نویسندگان آلمانی زیادی وجود دارند که هنوز به خوبی در ایران مطرح نشدهاند. آلمان نویسندگان مطرح زیادی دارد. یکی از این نویسندگان « لوتس زایلر» است که در سال 2014 جایزه کتاب سال آلمان را برد.
در حال حاضر ترجمه جدیدی در دست ندارم و در حال خواندن و انتخاب هستم. دو کتاب دارم که به زودی از نشرهای افق و آگه منتشر میشوند. یکی از آنها کتابی از «یودیت هرمان» و دیگری ترجمهای قدیمی از «برتولت برشت» است.
نظر شما