محمدرضا ناجیان اصل مدری نشر رسا گفت: رمان «بامداد خمار» از طریق خواهر نویسنده که همسایه ما بود به من پیشنهاد شد با اینکه می دانستم پرفروش هم بود اما نپذیرفتم. در ثانی به دنبال کارهایی بودم و کاری را دوست داشتیم انجام دهیم که دیگران به سمت آن نمیروند.
نصرالله حدادی در آغاز بخش دوم نشست تاریخ شفاهی در گفتوگو محمدرضا ناجیان اصل گفت: رویکرد انتشارات رسا در ابتدا کتب تاریخی و تاریخ معاصر بود و بعدها عمدتاً دو شاخه مدیریت و روانشناسی روی آورد. رویکرد این موسسه و آقای ناجیان اصل آشنایی مردم با تاریخ بود و بعداً به سمت انتشار کتابهای مدیریت و روانشناسی رفتند.
در ادمه این نشست محمدرضا ناجیان اصل مدیر نشر رسا گفت: عده ای به کتاب به دید کاسبی نگاه میکنند و برای کاسبها درآمد خوبی هم دارد. اما من پیش از این در مصاحبه با مجلهای گفتهام که هیچ گاه من در عمرم به مولفی نگفتهام که کتاب را برای عواید مالی چاپ میکنم. برایم مهم بود کار مفیدی برای جامعه انجام دهم، هرگز دنبال کتاب عامهپسند پرفروش نبودهام. برای نمونه رمان «بامداد خمار» خواهر نویسنده - که همسایه ما بود- به من پیشنهاد انتشار این کتاب را داد و با اینکه پیشبینی میکردم اثر پرفروش شودولی چون دوست نداشتم نپذیرفتم. همچنین دنبال انتشار آثاری بودم که دیگران به سمت عرضه آن آثار نمیرفتند. اوایل انقلاب کتابهای تاریخ معاصر را چاپ میکردیم و کار هرکسی نبود.
روایت چاپ کتاب خاطره احسان نراقی
این ناشر افزود: برای نمونه خاطرهای احسان نراقی را در آن زمان چاپ کردیم و انتشار آن ماجرای جالبی داشت. آن زمان من در انتشارات امیرکبیر بودم. احسان نراقی پیش من آمد و گفت من در دوره زندان دچار مشکلهای زیادی شدم آیا حاضرید خاطرهایم را چاپ کنید؟ پرسیدم در امیرکبیر یا نشر رسا میخواهید چاپ شود. او اختیار را به من سپرد. همکاری در امیرکبیر هم به این شرط انجام شد که کارم در نشر رسا منتفی نشود. به احسان نراقی گفتم اگر جرات دارید بنویسید، من هم جرأت چاپ آن را دارم. در زمان جنگ فضای ملتهب آن دوره گفتن و نوشتن از زندان اوین و برخوردهای آن دوران کار راحتی نبود اما من پذیرفتم. زمان گذشت از احسان نراقی خبری نشد تا اینکه در سال 1367 شنیدم این اثر در فرانسه منتشر شده است. یکی از دوستان به من این موضوع را اطلاع داد و پیشنهاد کرد، آن را ترجمه و منتشر کنم. دست به کار شدیم و آماده کردیم و به ارشاد بردیم تا مجوز آن را بگیریم گفتند که امکان ندارد این را چاپ کنیم و شما چطور جرأت کردید این را به ارشاد بیاورید! در توضیح گفتم من با مسائل امنیتی آشنا هستم چاپ این کتاب به نفع جهموری اسلامی است و اتفاقاً اگر چاپ نشود، میگویند آزادی وجود ندارد. حسن چاپ شدن کتاب خاطرههای احسان نراقی در این است؛ اگر جایی خلاف فته است؛ فرصت نقد و اصلاح آن فراهم میشود. مسئولان وقت ارشاد را با استدلالهایم متقاعد کردم تا کتاب بدون هیچ سانسوری چاپ شود و همینطور هم شد.
چاپ و مکاتبههای بنیصدر و شهید رجایی
او متذکر شد: چهل سال از فعالیت ما گذشت و در این چهل سال همیشه همین رویکرد را داشتهایم. کتاب مکاتبات بنیصدر با شهید رجایی را هم چاپ کردیم و این اثر را مرحوم کیومرث صابری جمعآوری کرده بود، بعد خواندن آن را با علاقه چاپ کردیم. آن روزها به مرحوم شهید رجایی تهمتهای زیادی زده بودند و این اسناد در این زمینه روشنگر بسیاری از موضوعهای بود. کتاب شهید مهدی عراقی هم چاپ کردیم. شهید عراقی شخصیت عجیبی داشت. ساواک میزان نفوذ ایشان را میدانست، بیشترین تلاش را برای تحت نظر گرفتن شهید عراقی صورت میداد. وقت کتاب خاطرات ایشان را سه نفر از دوستانشان آوردند به شرطی که پذیرفتم که پسرشان آن را تایید کند. آیتالله هاشمی رفسنجانی هم تاکید داشتند، تا کتاب خاطرات شهید عراقی چاپ شود. کتاب بسیار تاثیرگذاری بود. وقتی چاپ شد ما را تهدید کردند، دفتر نشر را آتش میزنیم. ما نه تنها کتاب را چاپ کردیم، بلکه برای توزیع آن هم در یکی از مراسمهایی مسجد ارک، وانت گرفتیم و به آنجا بردیم و توصیه کردم به هر قیمتی شده باید آنها را بفروشیم حال با تخفیف و یا هدیه دادن اما تنها چند جلد از آنها فروش رفت.
این ناشر پیشکسوت در پاسخ به سوال نصرالله حدادی که پرسید، شماری از نویسندههای خاص همیشه با شما کار میکردند، چگونه آنها را حفظ کردید، آیا حق تالیف خوبی میدادید؟ توضیح داد: هرگز روابط من با مولفها بر مبنای پول نبود. روابط ما به هیچوجه تحت تاثیر مسائل مالی نبود. به دلیل قیمتگذاری ارزان کتابهایم، همیشه حق تالیف کمتری به نسبت دیگر ناشرها هم به مولفها پرداخت کردم.
او به تلاشهای مافیای تودهایها برای فروش نرفتن برخی از آثار این ناشر اشاره کرد و گفت: برای فروش برخی کتابهایمان در بازار مشکل داشتیم. «هیچکس جرات ندارد آن را توطئه بنامد» از کتابهایی بود که فروش نمیرفت و دوسال کسی آن را نمیخرید؛علت آن هم حزب توده بود که در شکلگیری و ایجاد کتابفروشیها و... زیادی نقش داشت و به همین دلیل بسیاری از افراد تحت تاثیر تودهایها، این کتاب که علیه کمونیسم بود تا دو سال کسی فروش نرفت، تا اینکه بعدها بسیار استقبال شد و تا چاپ دهم هم منتشر شد. چاپ کردن چنین کتابهایی ریسک بالایی داشت.
وی همچنین به مرور خاطرهایی از انتشار کتاب «ژنرال هایزر» پرداخت و گفت: این کتاب یکصد و هشت مورد حذفی داشت. من هم عادت به حذف ندارم و موارد حذف شده در کتابهای ما بسیار انگشت شمار است و تا جایی که امکان داشته چیزی را حذف نکردیم. آن نامه ارشاد را هنوز هم دارم نامه را بردم و گفتند بررس کتاب هاشم آغاجری است. استدلالهایم را برای حذف نکردن پذیرفت و پذیرفت با توضیحی در مقدمه و توضیحهایی مربوط به بخشهایی اجازه چاپ بدهند. همزمان با چاپ این کتاب موسسه اطلاعات هم همین کتاب را با ترجمه دیگری چاپ کرد اما با حذف و تعدیل بسیار که خوشبختانه کتاب ما با استنقبال خوبی روبرو شد.
او تصریح کرد: «تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم »نوشته جعفر شهری پیش از انقلاب توسط امیرکبیر منتشر شده بود اما بعدها آن را جمع کردند و حتی نویسنده هم چیزی از این کتاب را نداشت آن وقت که در موسسه امیرکبیر بودم، به پیشنهاد آقای حدادی ده جلد از آن را تکثیر کردیم و برای دیدار با نویسنده همراهمان بردیم. از این موضوع بسیار شگفت زده شد و پیشنهاد داد تا پنج هزار صفحهای محتوایی را که آماده کرده بود، برایشان چاپ کنم. شهری گفت ناشران زیادی منتظر این کتاب هستند حتی بعضی از آنها چک سفید امضاء دادهاند اما میخواهم این را شما چاپ کنید. حتی پیشنهاد داد لزومی ندارد حق تالیف را یکجا بدهید و اما در آن دوره وضعیت مالی مناسبی نداشتیم پیشنهاد ایشان ماهیپانزده هزار تومان بود اما در نهایت به هفت هزار و پانصدتومان رضایت دادند. کار انتشار این کتاب بسیار سخت بود حق نداشتیم کلمهای را در کتاب تغییردهیم و سختگیری بسیاری داشت حروفچینی و آمادهسازی کتاب دو سال طول کشید.
نظر شما