شنبه ۵ فروردین ۱۳۹۶ - ۱۰:۰۰
​یادداشتی بر رمان «کافه‌ی خیابان گوته»

رضا فکری، نویسنده در یادداشتی به بررسی کتاب «کافه‌ی خیابان گوته»، اثر برگزیده جایزه ادبی حبیب پرداخته است.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، کتاب «کافه‌ی خیابان گوته»، نوشته حمیدرضا شاه‌آبادی امسال به‌عنوان اثر برگزیده بخش آزاد جایزه ادبی شهید حبیب غنی‌پور معرفی شد. این کتاب در 256 صفحه و به بهای 13 هزار و 500 هزار تومان توسط نشر افق منتشر شده است. در این راستا رضا فکری، نویسنده در قالب یادداشتی به بررسی این اثر پرداخته است.
 
 یادداشت رضا فکری به شرح زیر است:

 «خانواده‌های خوشبخت کمابیش شبیه یکدیگرند، اما هر خانواده‌ی نگون‌بخت به نوعی نگون‌بخت است». این جمله‌ی آغازین رمان «کافه‌ی خیابان گوته» است که حمیدرضا شاه‌آبادی آن را از ابتدای رمان آنا کارنینای تولستوی وام گرفته است. آغازی که قرار خود را با مخاطبش می‌گذارد که بناست شوربختی شخصیتی به نام «کیانوش مستوفی» را به تصویر بکشد، مرد گمنامی که کافه‌ی کوچکی در خیابان گوته دارد. پس از این مقدمه‌ی کوتاه است که رمان به سرعت گشوده می‌شود و نویسنده لابه‌لای ترسیم فضایی گروتسک که با تصویر پیرمردی طناب‌پیچ و شکنجه‌شده و آش‌ولاش گره می‌خورد، مخاطب را به گذشته‌ی کیانوش پرتاب می‌کند و اوضاع گذشته‌ی ویران او را شرح می‌دهد. نویسنده رفته رفته این شخصیت را در جایگاه نمایندگی چپ‌هایی قرار می‌دهد که سرخوردگی را در همه‌ی ادوار حضور تاریخی‌شان در ایران تجربه کرده‌اند. درواقع شاه‌آبادی از منظر این شخصیتِ مغموم و از زیر و بالا کردن خاندان متصل به اوست که روایتی از شکل‌گیری جنبش‌های چپ در ایران ارائه می‌کند و به زندگی خُرده‌پاهای این گروه می‌پردازد. آن‌هایی که اغلب صادقانه برای آرمان‌هایشان ایستادگی کردند و در این راه تاوان‌های بسیار سنگینی هم دادند. او در این نور انداختن به رده‌های پایین‌تر گروه‌های چپ، وقایع و حوادثی از گذشته را به شیوه‌ی واقعیت آمیخته با خیال، بر می‌سازد. به این شیوه که نعل به نعل رویدادهای تاریخی را وارد داستان نمی‌کند و مطلقا اصراری بر انطباق تاریخی واقعه‌های داستانی‌اش ندارد. او گاهی در این دست بُردن‌های تاریخی‌اش، زمان وقوع رخدادها را جا به جا می‌کند و نام‌هایشان را تغییر می‌دهد و گاهی مکان‌های مشخص تاریخی را در مقاطع دیگری بازسازی می‌کند. نویسنده همین‌طور فصل پایانی و گره‌گشایی کتاب را هم بدل می‌کند به فصل عدم قطعیت کتاب و پرسش‌های طرح شده‌ی رمان را با پاسخی قطعی خاتمه نمی‌دهد و با طرح پرسش‌هایی دیگر باز می‌گذارد. عدم قطعیتی که مخاطب را به دوباره‌خوانی متن و به دنبال کردن رد پاها و نشانه‌هایی که نویسنده در متن قرار داده دعوت می‌کند.
و اما چپ‌ها در رمان شاه‌آبادی در چند دوره و به شکلی نقیضه و طنزآمیز بررسی می‌شوند. اول چپ‌های دوره‌ی پهلوی دوم هستند. چپ‌هایی که خود از بخش‌های بورژوای جامعه سر برآورده‌اند و در سیستم حکومت دارای ارتباطات فراوانی هستند و در بزنگاه‌ها و برای فرار از تنگناها از این نفوذ استفاده می‌کنند. کسانی که عنوان کمونیست را یدک می‌کشند در حالی که خود رنجی نکشیده‌اند و شاید برای پس زدن همین پیشینه‌ی اشرافی است که شعارهای برابری سر می‌دهند و از زیربنا بودن اقتصاد حرف می‌زنند و در خانه‌ای اجاره‌ای بدون کولر و پنکه زندگی می‌کنند. آن‌ها مدام نگران این موضوع هستند که مبادا احساس بورژوازی کنند و در این راه معتقدند مهندس‌ها هم باید دوشادوش کارگرها کار کنند و حتا پا را از این هم فراتر می‌گذارند و برخی از ترجمه‌های ادبی را به دلیل زبان رومانتیک مترجم پس می‌زنند و نثر پرصلابت و انقلابی را بیشتر می‌پسندند. آن‌ها درگیر نوعی از مبارزه هستند که سر و شکلی دم دستی دارد، مثل وقتی که کودهای حیوانی را به دوشان‌تپه می‌برند تا شاه از بوی بد آن آزرده شود.
بررسی این تاریخ به زمان‌هایی دورتر هم می‌رسد. به ماجرای مورگان شوستر و اولتیماتوم روس‌ها و پای حیدر عمو اوغلی (از اولین بلشویک‌های ایران) هم به میان می‌آید و حضور بلشویک‌هایی که فقط و فقط از گذر چاه‌های نفت است که خلق‌های محروم را نجات می‌دهند. نویسنده به شکل‌گیری جنبش پرولتاریای ایران هم اشاره می‌کند که قرار است با حرکت کارگران به سمت منزل امین‌الضرب شکل بگیرد و با عطسه‌ی بی‌موقع یک کارگر در نطفه خفه می‌شود و همچنین حمله‌ی چماق‌داران قوام به اعضای حزب بلشویک که آن‌ها به جای مقابله و حمله‌ی متقابل، با هم شروع به بحث نظری می‌کنند هم از جمله‌ی موارد طرح‌شده‌ی طنزآمیز در رمان است.
و در نهایت دوره‌ی مهاجرت و تبعید اجباری این گروه‌ها به بلوک شرق اروپا هم از نظر نویسنده دور نمانده است. وقتی که کارگرها در آلمان شرقی جاده می‌سازند و سرود می‌خوانند. آن‌ها وقتی مصالحی برای جاده‌سازی هم ندارند باز سرود می‌خوانند و حتا وقتی دیوار برلین هم فرو می‌ریزد این‌ها باز هم به خواندن‌شان ادامه می‌دهند و این سرود خواندن آن‌قدر مهم است که کارگرها به محض گرفتگی صدایشان به آشپزخانه فرستاده می‌شوند. این‌ها چپ‌هایی هستند که اگرچه خود در مهد تمدن و مدرنیته زندگی می‌کنند اما به نوعی مکتب لیبرال دموکراسی را (که فوکویاما در سال 1989 و پس از سقوط مارکسيسم-لنينيسم ارائه کرد) به سخره می‌گیرند و چپ‌های اروپا را کسانی می‌دانند که در لجن‌زار سرمایه‌داری به دنبال سوسیالیزم هستند. همه‌ی این‌ها که گفته شد اغلب از زمینه‌ی طنزی بهره گرفته که گزندگی بسیاری در خود دارد و سرتاسر انتقاد و گلایه از رد پاهایی است که توده در تاریخ ایران به جا گذاشته است. اگرچه که کوشش بسیار نویسنده بر این است که کار در همین سطح طنز بماند و به هجو نکشد اما ناگفته پیداست که هنگام نقل تاریخ گروهی که دادن انعام به یک پیشخدمت را یک حرکتی بورژوامابانه می‌دانستند و تمام ماهیت و هویت‌شان را در ضدیت با بورژوازی می‌دیدند، نمی‌شود طنز محض را در نظر گرفت.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها