گزارش ایبنا از همایش «بیمها و امیدها»/ 2
شریعتی: راستگونه نمیاندیشیم و از فضیلت ایرانی تهی شدیم/ مصلح: کتیبه داریوش گویای بزرگترین بیم ایرانیان است
احسان شریعتی در همایش «بیمها و امیدها» گفت: فضیلت ایرانی این است که راست بگو، اما ما در ایران کمتر راست میگوییم و کمتر به مسایل زیستی خودمان راستگونه میاندیشیم، گویی از این فضیلت ایرانی تهی شدیم یا حتی پارادوکسی در آن وجود داشته است که چنین شده است. علیاصغر مصلح نیز بیان کرد: کتیبهای که در تخت جمشید منصوب به داریوش است گویای بزرگترین بیمها و امیدهای ایرانیان است. در این کتیبه آمده که بیم ما همیشه از دشمنان، خشکسالی و دروغ بوده است.
پرسش کردن شجاعت میخواهد
احسان شریعتی گفت: اهل فلسفه باید با هم دوست باشند و به قول هایدگر نزاع عاشقانه داشته باشند و روی وجوه مشترک حرف بزنند. همانطور که کانت میگوید روشنگری با خوداندیشی آغاز میشود. وقتی میتوانیم بیندیشیم که به جمله نیچه که میگوید کویر میروید، تنها به نهیلیسم اکتفا نکنیم. در واقع به ریشه شرقی نهیلیسیم بپردازیم. ما باید کویراندیشی و نهیلیسم شرقی را به عنوان موضوع کار برای اندیشیدن داشته باشیم و از همینجاست که فلسفه آغاز میشود. از سوی دیگر باید بدانیم که خودمان را نقد کنیم چون در جهان زیستی هستیم که در قرون وسطی است و وارد دوران تجدد نشدیم. این دوران گذار با پایهریزی غلط در سده گذشته در کل پروژه توسعه از مشروطه به بعد ما را به اینجا رسانده است.
وی با طرح این سوال که وضعیت سوال فلسفی در زمانه ما چگونه است، افزود: غربیها معتقدند پرسش فلسفی از آنهاست پس این سوال پیش میآید که فلسفه در شرق و اسلام چگونه بوده و اکنون چه وضعیتی دارد؟ فلسفه در دوران مدرن و ایران کنونی چه وضعی دارد؟
شریعتی با بیان اینکه فلسفه با حیرت شروع میشود، افزود: به قول هایدگر آنچه که تاسف برانگیز است این است که چرا پرسش نیست و نمیپرسیم؟ در اینجا شریعتی میگوید ترس، طمع و جهل مافیایی دارد و نمیگذارند این پرسشها مطرح شود. با این وجود همین که امروز ما اهالی فلسفه میتوانیم سوال کنیم خودش موهبتی است. نیروی آگاه در جامعه ما مسئولیت دارد و ما باید بدانیم که مقام فیلسوف به عنوان دوستدار آگاهی چیست؟
این مدرس فلسفه ادامه داد: اگر بتوانیم به سه موضوع دشمن، خشکسالی و دورغ به صورت فلسفی بیندیشیم رو به جلو حرکت کردیم. از سوی دیگر وضعیت محلی ما باید با وضعیت جهانی تطابق داده شود به طور مثال در کشور ما انقلاب شده است و به عنوان یک مدل برای جهان اسلام محل توجه هستیم بنابراین وضعیت اندیشه و فلسفه در ایران میتواند بسیار مهم باشد. ما اکنون متفکر نداریم و باید روی این موضوع کار کنیم.
شریعتی افزود: ما بیم این داریم که چرا به مسایل اساسی خودمان مانند خشکسالی نمیاندیشیم. به طور مثال باید ببینیم دین در این باره چه اندیشهای دارد و در صورت لزوم آن را نقد کنیم، چون نوسازی دینی در جهان اسلام و ایران به حاشیه رفته و باید به آن توجه کرد. متاسفانه اکنون از محتوای دینی هر روز خالیتر میشویم و رویکرد صفویه به مساله فرهنگ و تفکر انتقادی تاکنون ادامه داشته است و باید از نظر فلسفی مورد پرسش واقع شود.
وی در پایان یادآور شد: فلسفه و حتی فضیلت ایرانی این است که راست بگو، اما ما در ایران کمتر راست میگوییم و کمتر به مسایل زیستی خودمان راستگونه میاندیشیم، گویی از این فضیلت ایرانی تهی شدیم یا حتی پارادوکسی در آن وجود داشته است که چنین شده است. شاید اخلاقی کردن امور و اهریمن پنداری موجب شده که نوعی از اخلاق پدید آید که موانعی را برای ما به وجود آورد. این گونه پرسش کردن شجاعت میخواهد هر چند اینکه اندیشیدن چیست نیز خود سوال دیگری است.
ایرانیان همیشه از دروغ ترسیدهاند
علیاصغر مصلح، استاد فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی در این همایش سخنرانی خود را درباره «بیمها و امیدهای تاریخی ایرانیان» ارائه کرد و گفت: کنش و فرهنگ هر قومی از بیمها و امیدهایی تشکیل شده و نکتهای که امروز با آن روبهرو هستیم و منشا چالش و خشونتهای زیادی شده، بیمها و امیدهای اقوام مختلف است.
وی ادامه داد: بیمها و امیدهای یک قوم انتزاعی و ذهنی نیستند بلکه عینی هستند. برای نزدیک شدن به بیمها و امیدهای یک قوم باید به آثاری که آن بیمها و امیدها را تولید میکنند پرداخت و آنها را شناخت.
وی با اشاره به بیمها و امیدهایی که در فرهنگ ایرانی موجودند اظهار کرد: کتیبهای که در تخت جمشید منصوب به داریوش است گویای بزرگترین بیمها و امیدهای ایرانیان است. در این کتیبه آمده که بیم ما همیشه از دشمنان، خشکسالی و دروغ بوده است. ایران به دلیل قرار گرفتن در منطقه ویژه همیشه در تهدید دشمن بوده است. از سوی دیگر، اقلیم ایران است که در یک منطقه کویری و خشک واقع شده و همیشه مهمترین معضل ایرانیان، آب بوده بنابراین مهمترین بیم ایرانیان، بیم خشکسالی بوده است.
مصلح درباره بیم دروغ نیز توضیح داد: ایرانیان شاید به دلیل اینکه آیینشان، راستی و درستی بوده همیشه از دروغ ترسیدهاند. هگل میگوید که توجه به تعارض و دوگانگی و تاریکی و روشنایی کشف ایرانیان است و دین ایرانیان دین خیر و شر است و همیشه خواستهاند اهل راستی باشند. شاید یکی از خصوصیات فرهنگی ایرانیان همین است.
این استاد فلسفه افزود: نیچه میگوید علت اینکه نام زرتشت را برگزیدهام این است که زرتشت کاشف شر بوده است. در تاریخ تفکر این تقابل کار ما ایرانیان است که روی آن کم کار شده و نیاز به کار پژوهشی بیشتری دارد. به نظر میرسد که فهم ما از دشمن و راستی یک ویژگی به ایرانیان داده است که ما ایرانیان تقابل اندیش باشیم.
مصلح با تاکید بر اینکه میتوان یکی از پارههای فرهنگی ایرانیان را با توجه به این سه خاستگاه بیم و امید مورد تحلیل قرار داد، یادآور شد: سوال این است اما این سه خاستگاه امروزه در چه وضعیتی هستند؟ به نظر میرسد که ما ایرانیان در مواجهه با مدرنیسم دچار پریشانی شدهایم و تصور ما از دشمن خشکسالی و آب دچار تغییر شده است. همه میگویند که شما در سرزمینی زندگی میکنید که در ۱۰ سال آینده خشک است اما نمیدانم به چه امید داریم که به نظر من فقط پریشانی است. اما در مرحله سوم اگر بخواهیم همچنان در تقابل خیر و شر بیندیشیم و خودمان را خیر و دیگران را شر بدانیم شاید این جوابگو نباشد. بنابراین به نظر میرسد ما ایرانیان به لحاظ خرد جمعی آن خاستگاههای بیم و امیدمان دچار خلاء و آشفتگی است.
متافیزیکی شدن جهان و بشر بی پناه
بیژن عبدالکریمی، استاد فلسفه دانشگاه آزاد اسلامی نیز در ادامه این مراسم با اشاره به اینکه در یک چشمانداز جهانی و یک نگاه معتقد است بشر دو تجربه بنیادین را پشت سر گذاشته گفت: تجربه بنیادین نخست گذر از جامع سنتی بود که روشناییهای عظیمی برای بشر ظهور کرد اما این روششناسی به تئولوژیسم و پاپیسم در قرون وسطا منجر شد که نتیجه آن تجربه نهیلیسمی بود.
وی افزود: تجربه بنیادین دیگر عصر روشنگری و اتفاقات بعد از آن بود که نیستگرایی تجربه دوم آن در جهان غرب بود. در عصر کنونی همه پایگاههای متافیزیک تئولوژیک از بین رفته است.
عبدالکریمی درباره بیمها و امیدهای خود نیز سخن گفت و افزود: یک بیم من، متافیزیکی شدن جهان است یعنی در دوران ما همه نظامهای ارزشی، تئولوژیک شدهاند و بستر نظام اندیشگیاش از بین رفته است. دوم اینکه بشر کنونی بی مأوا و بی خانمان شده است.
وی گفت: موج سوم نهیلیسم با پیشرفت تکنولوژی صورت گرفته و در هیچ دورهای شاهد آن نبودیم و ریشهایتر و بنیادیتر از قبل است. انسان روزگار ما آنچنان اسیر زندگی روزمره شده که حتی فقدان آزادی را احساس نمیکند به این ترتیب همه جهانیان به قلمرو نوعی بی تفاوتی پا گذاشتهاند و نهیلیسم خود را به صورت بیتفاوت با هر چیزی که اصیل است نمایان میکنند.
این استاد دانشگاه با بیان اینکه در عصر ما فرهنگ به خطر افتاده و ما با خرده فرهنگها مواجه نیستیم، اظهار کرد: در همه جهان، جان فرهنگ به جسم فرهنگ تبدیل شده است. فرهنگ به معنای تلاش برای گذشتن از خویش در روزگار ما دیده نمیشود و به شیء لوکس تبدیل شده است. در واقع امروز ما با خطر مرگ انسان روبهرو هستیم. ما با انسانی مواجهایم که حاضر نیست خودش را به خطر بیاندازد.
عبدالکریمی در پایان گفت: روزگار ما را میتوان روزگار پایان رسیدن یک آغاز و آغاز یک پایان نامید. ما در وضعیتی زندگی میکنیم که تمامی بتهای قبیله من شکستهاند و تابوهایمان را از دست دادیم. فروپاشی همه بتها میتواند ظهوربخش امور نامتعین باشد. در ذات تفکر حقیقی نامتعین خود را میتواند نشان بدهد.
کرامت انسان در فقدان اخلاق ذبح میشود
شهین اعوانی، عضو هیئت علمی موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران نیز دیگر سخنران این مراسم بود. وی با طرح این سوال که از چه چیزی میترسد و به چه امید دارد، گفت: این مطلبی است که کانت مطرح میکند و من نیز با توجه به بعد اخلاقی کانت، مسئله را با وضع روزگار خودمان پیوند میدهم. ما در دورهای زندگی میکنیم که عدالت بیش از هر چیز اهمیت دارد و از فقدان آن رنج میبریم. این احوال روزگار ما است.
وی ادامه داد: آیا با این همه کشتهشدگان که هر روزه شاهد آن هستیم چرا بازخورد ما در سطح جهان یکسان نیست؟ مسلمان در قالب داعش و اسلام افراطی، دیگر مسلمانان را که به مسلمانی قبول ندارد و حتی به قصد قربت الی الله مسلمانان دیگر را سر میبرند. شاید برای اکثر انسانها که در عصر ما زندگی میکنند، جان دادن دیگری چندان اهمیتی ندارد بلکه مهم این است که ما در امنیت باشیم.
اعوانی افزود: به یاد میآوریم که کانت در پاسخ به پرسش روشنگری چیست، میگوید روشنگری آن است که روشنگری و استقلال خودمان را داشته باشیم. ما در جهان کنونی بسیاری چیزها را از بشر گرفتهایم بدون آنکه چیزی جایگزین آن کنیم اما سوال این است که چه چیزی میتوانیم جایگزین آن کنیم. در غرب برای رهایی معقول از این قضیه قانون طوری مطرح میشود که مشخص نیست قانون بیرونی یا درونی است اما در جوامعی مانند جوامع ما که قوانین به خوبی اجرای نمیشوند تنها نجاتدهنده اخلاق، دین تلقی میشود در نتیجه اگر در دوگانه دین و سیاست، سیاست غالب شود در این بازی، دین از بین میرود.
این استاد فلسفه با بیان اینکه کرامت انسان در فقدان اخلاق ذبح میشود، اظهار کرد: این وضعیت کنونی جهان ماست و مشکل این است که انسان طبقهبندی شده است اما به چه چیزی میتوانیم امیدوار باشیم. تا آنجا که به انسان مربوط میشود و تکالیفی که کمال خود شخص و سعادت دیگران در آن باشد یعنی نگاه ما به انسان و انسانیت یکسان باشد و مشخصه انسان اخلاقی عادل این است که نه فریب بدهد و نه فریب بخورد.
نظر شما