
در نشست «ادبیات معاصر ایران: طنز ادبی و جامعهشناسی زبان» مطرح شد:
مجابی: ۴۰ سال صرف کردم تا بدانم شوخیهای ایرانیان در آثار مکتوب چه بوده است / بهارلو: شعر ما نسبت به نثر، به زبان زنده مردم نزدیکتر بوده است
در نشست موسسه پرسش، «جواد مجابی» درباره تعریف طنز و تاریخ آن در ادبیات مکتوب ایران سخن گفت و «محمد بهارلو» درباره جامعهشناسی زبان و کارکرد آن در آثار نخستین نویسندگان ادبی ایران سخن گفت.
وی در تعریف طنز گفت: طنز بینش انتقادی شوخیانه تردیدبرانگیزی است نسبت به وضعیت بشری. طنز نوعی بینش است و نه یک رسانه. پس طنز یک ابر رسانه است که در ادبیات و حتی معماری جایگاه دارد. این بینش حتماً باید جنبه انتقادی داشته باشد، که برای اشتباه نشدن با امور جدی، کلمه «شوخیانه» را برای آن برگزیدهام.
وی در بررسی تاریخ طنز در ایران گفت: اعراب، با حمله به ایران، ادبیات و طنز خود را نیز به این سرزمین وارد کردند. طنزی که در امپراتوری آنان شکلگرفته بود، طنزی بیابانی بود که در مقابلههای قبیلهای صورت یافته بود. این سبک از طنز، کمکم بر طنز فاخر ایرانی اثر گذاشت و شعرای ما را به رجزخوانی نسبت به یکدیگر واداشت. یعنی با همان الگوی عربی، بهنوعی برای یکدیگر رجزخوانی کردند.
وی در ادامه گفت: در زمان رودکی طنز از متون نثر به شعر وارد شد. برای نمونه رودکی در یک هجو میگوید:
آن خر پدرت به دشت خاشاک زدی
مامات دف دو رویه چالاک زدی
آن بر در گورها تبارک گفتی
وین بر در خانهها تبوراک زدی
وی در ادامه گفت: سوزی سمرقندی مطالب طنزی دارد که حتی نمیتوان آنها را برای جمع خواند. هجو یکی از ابزار شعری و اقسام ادبی است که در قرن ۳ و ۴ و ۵ در نظم و نثر ادامه مییابد. البته در نظم بیشتر نمایان میشود. زیرا شاعران از آن برای رقابت با دیگران و خوشمزگی و... استفاده میکنند.
در نظر سنایی طنز یک بینش انتقادی است
وی درباره طنز در آثار سنایی گفت: در قرن ۶ سنایی به طبقات بالاتری از طنز دست مییابد. او غزل عاشقانه را به زیبایی بیان میکند و عرفان را از نثر به نظم تبدیل میکند. عطار و مولوی همگی با استفاده از کار سنایی شکل منظوم شعر عرفانی را به کار میبرند. در نظر سنایی طنز یک بینش انتقادی است. او شاید نخستین کسی است که نقد اجتماعی را با شوخی بیان میکند. تمثیلهای طنزآمیز سنایی بعدتر در داستان دیوانگان عطار مطرح میشود. انتقاد به پادشاه، قضات، روزگار و طبیعت، از زمینههایی است که آن را بهنقد و طنز میکشاند.
وی گفت: بعد از سنایی، عطار درمییابد که کار سنایی بسیار خطرناک بوده است. زیرا چونوچرا کردن در کار حضرت احدیت، بسیار دشوار است. به همین دلیل برای بیان انتقادات خود از دیوانگان استفاده میکند، زیرا بر دیوانه حرجی نیست.
مجابی ادامه داد: مولوی با اشرافی که بر جامعه خود دارد، داستانهای خاص زیادی بیان میکند که از آنها برای «هزل تعلیمی» استفاده میکند؛ به عبارتی، بیانی ناخوشایند برای نتیجهگیریهای خوب.
وی گفت: کسانی که عطار و مولوی را بهخوبی میشناسند، این بخش از آثار او را بهعنوان رکاکت در نظر گرفتهاند و نه نقد اجتماعی.
سعدی نخستین کسی است که طنز را از شعر به نثر میآورد
وی در ادامه بررسی روند تاریخ طنز در ایران گفت: سعدی نخستین کسی است که طنز را از شعر به نثر میآورد. برخی از طنزهای سعدی لفظی یا ملایم و ظریف است و برخی دیگر سیاه. منظورم از طنز سیاه، طنزی است که در آن فاجعه روابط بشری در خانواده را مطرح میکند. مثلاً سعدی از مردی حکایت میکند که میگوید: برای به دنیا آمدن پسرم نذر فلان درخت کردم. و بعد پسر میگوید: آن درخت کجاست که برای مرگ پدرم نذر آن کنم؟
عبید از کلام سعدی فصاحت زدایی کرد
وی درباره عبید گفت: اگر سعدی طنز را به نثر وارد نمیکرد و چنین رشدی را در مسیر طنز ایجاد نمیکرد، عبید نمیتوانست به این مرحله برسد. عبید از کلام سعدی فصاحت زدایی کرد. او به دلیل داشتن ریشهای عربی، به طنز عربی نیز آگاهی داشت و زبان سلیس و روان طنز عربی را در آثار خود به کاربرد. برخی از آثار عبید بهنوعی ترجمه است که گویی از زبان عربی به فارسی سلیس و روان تبدیلشده است. عبید بهطور کامل و تماموقت به کار طنز پرداخته است.
وی در ادامه گفت: در بررسی تاریخ طنز، پس از عبید شخص مهم دیگری نداریم تا از او یاد کنیم زیرا ادبیات بهطورکلی رو به افول میرود. البته این سؤال مطرح میشود که با رفتن بزرگان ادبی، چه کسانی جایگزین آنها شدهاند؟ دکتر یارشاطر در جواب این پرسش میگوید: نقاشان و مینیاتوریستها جایگزین شدهاند. زیرا تا پیش از آن، نوعی ممنوعیت برای تصویرگری وجود داشت و با حذف آن تحریمها، عرصه نقاشی و مینیاتور باز شد. با دقت در نگارگریهای ایرانی میتوان تمام مشخصات افکار، پوشش و حتی نوع باغ آرایی ایرانیان را در آن برهه از تاریخ شناخت.
وی گفت: پس از عبید بیشتر با طنز گویان مقلد مواجهیم که گرچه به گمان خود کتابهایی جدی نوشتهاند، ولی ما امروز از خواندن آنها به خنده میافتیم. این کتابهای جدی، امروز بهطور غیرمستقیم، طنزآمیز بهحساب میآیند.
وی گفت: در دوران مشروطه شخص درجهیکی مانند یغمای جندقی، به فردی عاصی و طغیانگر تبدیل میشود. کتاب او مملو از نقد احوال مردم روزگارش است که حتی گاهی بهنقد اجتماعی میرسد. یغما بیان ادبی فاخری دارد که به همه افراد، از ریزودرشت، آنچنان بدوبیراه میگوید که حتی بازگویی آن در جمع امکانپذیر نیست.
وی با اشاره به دهخدا گفت: پس از یغما، مهمترین چهره، دهخدا است. جغرافیای مطرحشده در شعر سنایی بسیار گسترده بود ولی کسی نتوانست پس از او، آن را گستردهتر کند. البته، افرادی مانند عبید و دهخدا به آن عمق دادند. در دورههای بعدتر، هدایت خیلی درخشان کار کرد و طنز اجتماعی را بسیار پیش برد. بهرام صادقی نیز در طنز ادبی، آثار مهمی دارد. ولی بهرام صادقی هنوز جایگاه خود را آنچنانکه باید در نگاه افراد مدرن نیافته است. او با کلماتی شیرین طنز را به بیانی ساختاری رسانده است.
شعر ما نسبت به نثر، بهمراتب به زبان زنده مردم نزدیکتر بوده است
سخنران دوم این نشست، محمد بهارلو بود. او در سخنرانی خود با عنوان «جامعهشناسی زبان» گفت: من در این بحث میخواهم در این باب که جامعهشناسی زبان چه کارکردهایی در حوزه ادبیات داستانی در نخستین داستاننویسان ادبی ایران یعنی هدایت و جمالزاده و چوبک و بزرگ علوی داشته، سخن بگویم. جامعهشناسی زبان درباره جامعه و هنجار فرهنگی جامعه و بازتاب جامعه در زبان بحث میکند. حوزه جامعهشناسی زبان حتی در بحث زبانشناسی نیز بحث تازهای است که بیش از ۵۰ سال از تأسیس آن در فرنگ نمیگذرد.
بهارلو بحث را با خواندن دو نامه ناپلئون بناپارت به فتحعلی شاه و جواب او به ناپلئون آغاز کرد تا نشان دهد که حدود ۲۱۰ سال پیش، افراد دربار و حکومت ایران از چه زبانی استفاده میکردهاند. نامه ناپلئون صریح و روشن و کوتاه و خبری و مستقیم است و نامه فتحعلی شاه مملو از انشاء و سجع و موازنه و تعقید.
وی گفت: شعر ما نسبت به نثر، بهمراتب به زبان زنده مردم نزدیکتر بوده است. برای نمونه گرچه حدود ۴۰۰ مثل از سعدی در میان مردم رایج است، ولی بوستان نسبت به گلستان به زبان مردم نزدیکتر است. آنچه در نسلهای اولیه ما مانند نثر دوره سامانی و تاریخ طبری و بلعمی وجود دارد، در دورههای بعد به نوعی به «مترادف بافی» (به قول ملکالشعرای بهار) تبدیل میشود و زبان حالت سیلان و مرسل بودن خود را از دست میدهد.
وی با اشاره به تفاوت زبان نوشتان و گفتار گفت: زبان گفتار، طبیعیترین، زایاترین و ملموسترین نوع زبان است. زبان گفتار نسبت به نوشتار، قدمت بیشتری دارد. زیرا کتابت پس از گفتار ایجاد شد و صرفاً در اختیار دستگاههای قدرت و حکمرانی بود و بهندرت از این سیستم خارج میشد.
وی در ادامه گفت: در دوران مشروطه طرف خطاب نویسنده عوض میشود و دیگر خطاب او دربار و حکمران و صاحبان سرمایه و قدرت نیست. زیرا قصد نویسنده و روزنامهنگار، شورانگیزی و ایجاد حوادثی به نفع توده مردم است. پس نویسنده باید از زبانی استفاده کند که مخاطبش حرف او را متوجه شود. البته نویسندگان این دوره نیز ملاحظاتی به خاطر محدودیتهای نشر داشتهاند.
بهارلو پس از خواندن دو قطعه از مطالب مرحوم دهخدا در چرند و پرند، گفت: یکی از کسانی که حتماً روی آثار جمالزاده و هدایت تأثیر مستقیم یا غیر مستقیم داشت، دهخدا و قطعات چرند و پرند است. اگرچه هیچ یک از این دو بزرگوار این تأثیرپذیری خود را بیان نکردهاند، ولی میدانیم که هر دو روابط بسیار نزدیکی با دهخدا داشتهاند.
وی درباره جمالزاده گفت: جمالزاده نخستین کسی است که به معنای متعارف غربی، داستان کوتاه نوشته است. البته او 6 داستان «یکی بود، یکی نبود» را 6 حکایت مینامد. گرچه حکایت را به تأسی از تِم ادبیات کلاسیک فارسی به کار میرود. جمالزاده این 6 حکایت را در برلین نوشته است. زیرا او در پانزده سالگی به توصیه پدر ابتدا به لبنان، و سپس به برلین میرود. و اگر تشویق آقای قزوینی نبود، او به نویسندگی روی نمیآورد.
وی درباره هدایت گفت: اگر جمالزاده پیشوای نثر فارسی و داستاننویسی است، هدایت بناکننده نثر مدرن فارسی است. تمام داستانهای جمالزاده یک سبک واحد دارند: جملههای بلند و تو در تو، اهمیت زیاد به ضربالمثلها و استفاده فراوان از کلمات مترادف. هدایت سبک واحدی ندارد. هر داستان هدایت از حیث سبک، روایتپردازی، مضمون تا حدودی با دیگری متفاوت است. برای نمونه، «سه قطره خون» از جنس «سگ ولگرد» نیست. در داستانهای هدایت تنوع زبان و آرایههای زبانی مطرح است.
وی بابیان این سؤال که «آیا اصطلاح نویسنده صاحب سبک مساله مثبتی است یا خیر؟» گفت: هدایت نشان میدهد که سبک از پیش نمیآید، بلکه از پی میآید. پس از انتخاب مضمون داستان، سبک بیان آن در ذهن شکل میگیرد. سبکهای داستانی هدایت از یکدیگر متفاوتاند. وقتی میگوییم شخصی صاحب سبک است، گویی داستان هویتش را از اصل داستان نمیگیرد، بلکه از نویسنده میگیرد.
بهارلو پس از خواندن چند نمونه از آثار هدایت، درباره بزرگ علوی گفت: بزرگ علوی، شخصیتهایی را وارد صحنه ادبیات میکند، که تا پیش از آن در ادبیات جایگاهی نداشتند، مانند: سیاسیها، تبعیدیها و شهدای سیاسی. طبیعتاً ترمینولوژی این افراد با افراد معمولی جامعه متفاوت است. ولی بزرگ علوی، ویژگی سبکی و زبانی ندارد. برای او تم و مایه داستان، مهمتر از زبان آن است.
وی درباره چوبک گفت: صادق چوبک یکی از نخستین کسانی است که بهطور حرفهای و پیوسته در رمان لهجه را مطرح میکند. برای نمونه، در رمان «تنگسیر» چوبک آدمهای گوناگون لهجهدار را معرفی میکند. در داستان چوبک، گاهی با شکستن کلمات و نوشتن به زبان زنده، خواندن کتاب را دشوار میکند.
نشست «ادبیات معاصر ایران: طنز ادبی و جامعهشناسی زبان» در ادامه سمینارهای آزاد موسسه مطالعات سیاسی-اقتصادی پرسش با عنوان «پنجشنبههای پرسش» عصر، پنجشنبه ۱۱ دیماه، ساعت ۱۷ با حضور محمد بهارلو و جواد مجابی برگزار شد.
نظر شما