سه‌شنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۳ - ۰۶:۲۹
ضرورت ترجمه‌پژوهی قرآنی

مقاله ترجمه‌پژوهی قرآنی به قلم حسین عبدالرؤف؛ را استاد بهاءالدین خرمشاهی ترجمه کرده و در اختیار ایبنا قرار داده است.

خبرگزاری کتاب ایران( ایبنا)- ترجمه: بهاءالدین خرمشاهی: کلمه تفسیر(exegesis) در مطالعات قرآنی به معنای روشن‌سازی معنا/ معانی قرآن است که به مدد آن، گفتمان قرآنی برای خوانندگان دسترس پذیرتر و دریافتنی‌گردد.
 
خود کلمه تفسیر، از قرآن کریم برگرفته شده است: «و لا یأتونک بمثل الا جئناک بالحق و احسن تفسیرا: [کافران] برای تو هیچ مثلی نیاورند، مگر آنکه [جوابی] حق و خوش بیان‌تر برایت بیاوریم.» (سوره فرقان، آیة33)

نیاز به تفسیر قرآن از نیاز مبرم جامعه اسلامی به ویژه مسلمانان غیر عرب، یا غیرعرب‌زبان نشأت گرفته است. این نیاز از همان صدر اول و زمان نزول بخش بخش وحی الهی رخ نمود و در میان احادیث نبوی احادیث تفسیری هم ملاحظه می‌شود و سیوطی نمونه‌هایی از آنها را در کتاب مشهور خویش «اتقان» آورده است. سپس رواج بیشتر آنان از عهد امیرالمومنین علی(ع) پیش آمده است.

آثار تفسیری مفسران مسلمان اغلب به این شیوه است که ابتدا آیه یا گروهی از آیات قرآن نقل می‌شود (و اکثر با حروف درشت و متمایز از متن تفسیر) سپس تفسیر آن یا آنها در میان می‌آید به یک تقسیم‌بندی می‌توان گفت که در تاریخ تفسیر از عصر قدیم تا جدید شش نوع(مقوله) تفسیری سابقه و رواج داشته است و هنوز هم رایج است:

1ـ تفسیرهای زبانی/ادبی
این گونه تفسیرها عمدتاً به مسائل دستور زبانی، تجزیه و تحلیل نحوی وبلاغی گفتمان قرآنی می پردازند. مفسران زبان پژوه معمولاً به نمونه‌هایی از شعر و نثر قدیم/ و عصر قبل از نزول قرآن استناد می‌کنند. زمخشری نمونه برجسته‌ای از مفسران زبان پژوه است.

2ـ تفسیرهای فلسفی و عقلی
این گونه تفسیرها به شرح و گاه جرح آرا و اقوال حکما می‌پردازند، و شیوة مولفان آنها عقلی ـ استدلالی است. فخر‌الدین رازی/ امام فخر، نمونه‌ای شایان از این دسته از مفسران است.

3ـ تفسیرهای تاریخی
توجه اصلی این گونه تفاسیر/مفسران به شرح تمثیل‌ها و بیان قصص امتهای پیشین است که در قرآن کریم فراوان هست. دو تفسیر بزرگ عهد قدیم در این زمینه، یکی تفسیر ثعالبی است و دیگر تفسیر خازن.

4ـ تفسیر مأثور/ روایی
این گونه تفسیر، تفسیر قرآن به قرآن [به مصداق انّ ‌القرآن یفسر بعضه بعضا] و نیز به حدیث است. مراد از تفسیر قرآن به قرآن این است که در موارد بسیاری ابهام یا اجمال عبارت یا آیه‌ای با روشنگری و تفصیل آیه یا آیاتی دیگر برطرف می‌شود. در مورد حدیث هم واضح است که فی‌المثل اجمالی که در مورد عبادات و معاملات و احکام فقهی دیگر در قرآن هست، به مدد احادیث تفسیری یا احادیث احکام روشن می‌گردد. از جمله بزرگترین مفسران این شیوه طبری، ابن جوزی، سیوطی و شنقیطی‌اند.

5. تفسیر فقهی
این گونه تفسیر توجه و تأکید بر آیات احکام(فقه القرآن)، و شرح و بررسی آرای فقهای مذاهب اسلامی دارد. قرطبی نمونة نمایان از مفسران فقه‌پژوه است.

6. تفسیر به رأی
تفسیر به رأی، تفسیر به اجتهاد هم نامیده می‌شود. در این شیوة تفسیری، مفسّر مشکلات را به اجتهاد و استنباط علمی خود شرح می‌دهد. همین است که بعضی از علمای اسلامی به این گونه تفسیر اعتراض دارند، چرا که ممکن است چنین مفسری، معنای متن قرآنی را تابع ذهنیت یا ذهنیات خود سازد. مفسران متکی بر آرا و اجتهاد شخصی، معمولاً سبک و سیاق و همانندیهای بین آیات را هم به حساب می‌آورند؛ یعنی بیشتر به معنای مراد و مفهومی توجه دارند، تا صرفاً معانی منطوقی و تصریف و اعراب الفاظ قرآن. برجسته‌ترین مفسران این شیوه محلی(جلال‌الدین که تفسیر مشترک او با جلال‌الدین سیوطی«جلالین» نام دارد)، سیوطی، بیضاوی و فخر‌الدین رازی هستند.

مکاتب تفسیری
در یک تقسیم‌بندی کلی، سه مکتب عمدة تفسیری وجود دارد (قرطبی،1997، ج1 ص6؛ ذهبی در التفسیر و المفسرون، ج1، ص107 به بعد).
1- مکتب مکی، به رهبری عبدالله بن عباس
2- مکتب مدنی، به رهبری ابی بن کعب
3- مکتب عراقی، به رهبری عبدالله بن مسعود

مفسران بزرگ
در اینجا معرفی‌های کوتاهی از بعضی مفسران بزرگ به میان می‌آوریم، که تفسیرشان معمولاً مورد مراجعه و استناد مترجمان زبانهای گوناگون است. این معرفی‌ها را بر وفق تاریخ زندگی مفسران عرضه می‌داریم:
1ـ طبری، ابوجعفر محمدبن جریر بن یزید(224-310ق). تفسیر30 جلدی او جامع‌البیان فی تأویل القرآن نام دارد. او گرایش به برجسته‌سازی جنبه‌های معنایی و هاله‌های معنایی الفاظ و عبارات قرآنی، با رهیافت بلاغی و تحلیل‌های نحوی و استناد فراوان به اشعار شعرای کهن و قبل از اسلام و دیدگاه‌ها و آرا و انظار نحویان دارد. شیوه کلی او در تفسیر، چنان که اشاره شد، مأثور یا روایی است.

2ـ بغوی، ابو محمد حسین بن مسعود. به لقب «الفرّاء البغوی» هم شهرت دارد. تفسیر چهار جلدی او معالم‌التنزیل نام دارد. او گرایش به ساده‌نویسی و مختصرگویی دارد. به مسائل فقهی هم می‌پردازد، و به رئوس موارد اختلاف فقها و مذاهب فقهی، بدون تفصیل و واکاوی اشاره دارد. همچنین به بحث و تحلیل‌های موشکافانة بلاغی یا نحوی و تأثیر آنها در ژرفنای معانی آیات و عبارات قرآنی نمی‌پردازد. شیوه تفسیری او هم مأثور یا روایی است.

3ـ زمخشری، محمود بن عمربن محمد(467-538 ق). تفسیر چهار جلدی او کشّاف نام دارد. او زبان‌پژوه و استاد ادبیّت و عربیّت است؛ یعنی هم ادیب و هم نحوی بزرگی است. او در تفسیرش ارزشهای زیبایی شناختی گفتمان قرآن را به دقت نشان می‌دهد و تجزیه و تحلیل‌هایی بلاغی و نحوی جذّابی از قرآن عرضه می‌دارد، و این شیوه را نمایانگر اعجاز زبانی و ادبی قرآن می‌داند. این تفسیر از تطویل و اطناب خالی است، و جزو تفسیرهای زبانی/ ادبی است.

4ـ ابن عطیه، ابو محمد عبدالخالق بن غالب (480-541ق). تفسیر چهارده جلدی او [چاپ 6 جلدی هم دارد] المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز برگزیده و تحریر عالمانه ارزشمندی از تفاسیر برجسته، به زبان عربی روشن و روان است. او هنگام بحث از مسائل معنایی/ معنا شناختی قرآن به ظرایف نحوی اشاره دارد. همچنین برای حل نکات دشوار، نمونه‌ها و شواهدی از ادب قدیم عرضه می‌دارد. شیوه این تفسیر آمیزه‌ای از زبانی/ ادبی، اجتهادی و مأثور است.

5ـ ابن جوزی، ابوالفرج جمال‌الدین عبدالرحمن بن علی(508ـ597ق)، که تفسیر9 جلدی او زادالمسیر فی علم التفسیر نام دارد. او در سراسر این اثر به آراو انظار فقها، متکلمان و محدثان به اختصار می‌پردازد، ولی به ترجیح اقوال اهتمام خاصی ندارد. به اشعار کهن و اقوال قرآن پژوهان پیشین نظیر ابن قتیبه و فرّاء استناد می‌نماید. تفسیر او از نوع مأثور/ روایی است.

6ـ قرطبی، ابو عبدالله محمد بن احمد انصاری(درگذشته 671ق)، که تفسیر20جلدی‌اش «الجامع لأحکام القرآن»، یکی از مفصل‌ترین تفسیرهای قدماست. مدار و محور اثر او بر مباحث فقهی است و آرا و انظار فقیهان را در هر مورد نقل می‌کند و شرح می‌دهد. شیوه تفسیری او فقهی و روایی است و به اشعار عهد قدیم هم استناد می‌کند.

7ـ ابن کثیر، عمادالدین ابوالفداء اسماعیل بن عمر (700ـ774ق)، که تفسیرش «تفسیر القرآن العظیم نام دارد و در 7 [و بعضی چاپها در 4] جلد به طبع رسیده است، و شیوه آن «مأثور / روایی» است و به تفصیل به مباحث فقهی قرآنی می‌پردازد و خوانندگان را برای مطالعه و آگاهی بیشتر، به آثار فقهی ارجاع می‌دهد. دو مشخصه دیگر تفسیر او این است که تجزیه و تحلیل‌های صرفی و نحوی در بر ندارد، و به نقل شعر کهن هم نمی‌پردازد.

8ـ محلی، جلال‌الدین محمد بن احمد (791ـ864ق)، و همچنین جلال‌الدین سیوطی (849ـ911ق)، مشترکاً تفسیری نوشته‌اند که با توجه به نام هر دو که جلال‌الدین است، «جلالین» نام دارد، که اثری موجز و خو‌ش‌تدوین و ساده و خوشخوان و سهل‌المراجعه است، و به صورت قطع کوچک هم به چاپ رسیده است. مؤلفان اشارات کوتاه به مسائل دستور زبانی آیات و عبارات و کلمات قرآنی دارند. بدون استناد به اشعار کهن. شیوه تفسیری آنان اجتهادی یا تفسیر به رأی اعتدالی است، یا در اغلب موارد آمیزه‌ای از شیوه‌های دیگر تفسیری است.

9ـ آلوسی، شهاب‌الدین محمد بن عبدالله (1217ـ1270 ق)، که تفسیر 15 جلدی‌اش «روح‌المعانی» نام دارد و مبتنی بر آرا و انظار صوفیانه است. همچنین می‌توان آن را خلاصه‌ای سنجیده از تفسیرهای پیشین دانست و اشارات دقیق به مطالب فقهی دارد. تفسیر او گزارش نحوی نسبتاً کاملی از ساختار آیات و عبارات قرآنی است با استشهادهای فراوان به شعر کهن و امثال و حکم پیشینیان. روح‌المعانی آمیزه‌ای از سه شیوه تفسیری زبانی/ادبی، مأثوری/روایی و فقهی است.

10ـ قطب، سید (درگذشتة 1387ق/ 1966م). تفسیر 6 جلدی‌اش «فی‌ ظلال القرآن» خلاصه تفصیلی از هر سوره قرآن به دست می‌دهد و سپس با استفاده از سبک ادبی عالی هنرمندانه‌ای، تفسیر کامل بخش به بخش عرضه می‌دارد. او به شیوه ساده‌ای به مطالب فقهی می‌پردازد، و گاهگاه نظر خود را درباره بعضی از این گونه مسائل مطرح می‌سازد. همچنین تفاوت و یا اختلاف نظرهای فقیهان را در زمینه این مسائل به اختصار یاد می‌کند. شیوه نگارش پرشور و هموار آن، آن را برای خوانندگان امروزین جذاب ساخته است. قطب به مسائل نحوی یا شعر کهن نمی‌پردازد؛ اما خوانندگان را به ظرافتهای زبانی/ ادبی قرآن توجه می‌دهد. حاصل آنکه این تفسیر متجددانه کم‌نظیری است که سبک و سیاق ادبی دارد، و در عین حال به نقل و نقد تفسیرهای مأثور/ روایی نیز مایل است.

11ـ شنقیطی، محمد‌الأمین بن محمد المختار (1320ـ1393ق)، که تفسیر 10 جلدی او أضواءالبیان فی ایضاح القرآن بالقرآن نام دارد، و شیوه آن مأثور/ روایی است. مؤلف گرایش بسیاری به نقل و نقد مباحث فقهی با استناد به احادیث دارد؛ ولی تحلیل‌های زبانی/ ادبی او غالباً کوتاه است. همچنین استشهادهایی به شعر کهن دارد.

ماحصل و مرور
ترجمه قرآن خدمت بزرگی به فرهنگهای بشری، و گستراننده گفتگو و تفاهم بین آنهاست. ما این دستاورد(های) ارجمند را می‌ستاییم و قدر می‌دانیم؛ چرا که از ظریف‌ترین و دشوارترین وظایف فرهنگی و دینی است. حاصل این وظیفه یا خدمت را باید ارزیابی کرد. به تعبیر دیگر، فرآیند ترجمه باید مبتنی بر این واقعیت باشد که برآیند (خروجی) ترجمه، به نوعی بازگفت معانی نهفته قرآن است، و نه جانشینی برای متن مقدس اصلی است. این نکته حیاتی است که بین قرآن و ترجمه قرآن، یا قرآن مترجم، فرقی فارق وجود دارد. گوت می‌گوید: «ترجمه قرآن، نقل قول غیرمستقیمی است که شباهتی دور و نزدیک به مراد‌الله دارد.»
از آنجا که مفهوم ترجمه آرمانی/کمال مطلوب یا کامل، تصور فریبنده‌ای بیش نیست، مفهوم معادل‌یابی سراسری، صرفاً در حد «تقریب» است. بنابراین در مورد ترجمه قرآن باید گفت که ترجمه وولگات [=تحریر عام، ترجمه قرن چهارم میلادی کتاب مقدس از عبری به لاتین] مانندی برای آن نداریم که بتواند کمابیش جانشین متن اصلی شود. ترجمه قرآن به هر زبانی که انجام گیرد، به فهم اجمالی قرآن مدد می‌رساند، ولی جانشین آن نیست. با توجه به ویژگیهای زبانی [=زبان‌شناختی]، بلاغی، و آوایی قرآن، و مطالعه آرا و انظار صاحب‌نظران ترجمه ـ که جای‌جای نقل کرده‌ایم ـ بحث ما درباره حد و حدود معین ترجمه‌پذیری قرآن موجه می‌نماید.

قائل شدن به تفاوت بین ترجمه قرآن، و ترجمه کتاب مقدس [عهدین]، به نظر بسیاری از صاحب‌نظران امری معقول و تاریخی و تجربی است. موراتا و چیتیک می‌گویند این تفاوت‌گذاری، روندی طبیعی در دیدگاه مسلمانان است که اختلاف صدوهشتاد درجه‌ای با نظرگاه مسیحیان دارد؛ زیرا بر وفق نگرش مسیحیان، کتاب مقدس، کتاب مقدس است و فرقی نمی‌کند که به چه زبان باشد؛ اما از نظر مسلمانان کلام‌الله وحیانی، در زبان عربی تبلور و تشخص یافته و آن شکل و شمایل، همان‌قدر سرشتی و ضروری است که معانی نهفته در آن شکل و شیوه.

بدین‌سان واضح است که فقط قرآن عربی، قرآن است و ترجمه‌ها صرفاً تعبیر و ترجمه‌اند که تمامت هنر زبانی/ادبی آن را نمی‌توانند بازتابند یا بازآفرینی کنند. موراتا و چیتیک با کلیت آنچه در این کتاب آورده‌ایم، همنگر هستند و برآنند که ترجمه قرآن جای خود قرآن را نمی‌گیرد، بلکه بازتاب غیر کاملی از معانی و مضامین آن است. می‌گویند فی‌المثل قرآن کریم دهها بار به انگلیسی ترجمه شده است. هر ترجمه فهم و برداشت هر مترجمی را از آن متن مقدس نشان می‌دهد و هر یک با دیگری هم فرق دارند، چه رسد با قرآن. یک متن مقدس یا کلام الهی داریم، ولی چندین و چند ترجمه و بازنمود از آن و دهها و صدها خواننده.

رابینسون نظرهای مشابهی ابراز داشته. او نیز بر آن است که ترجمه‌های قرآن همانند و همارا نیست و مترجمان هر یک، یک کلمه یا عبارت عربی قرآنی را به چندین شکل و شیوه ترجمه می‌کنند. و این تعدد و اختلافها خوانندگان را از درک محسنات زبانی و ادبی و وحدت ساختاری هر سوره از قرآن باز می‌دارد. او تصریح دارد که وقتی قرآن در فرایند ترجمه قرار می‌گیرد، بسی حسن و هنرهایش از دست می‌رود. به نظر او هیچ یک از ترجمه‌ها کمال مطلوب یا حتی رضایت‌بخش نیست. از سوی دیگر گلدنبرگ (Goldenberg) اظهار شگفتی می‌کند که اگر ترجمه کلام بشری دشوار است، چگونه مترجمی می‌تواند کلام الهی را به ترجمه درآورد؟ او می‌گوید: در حیرتم چگونه کسی تواند کلامی را که دلالتهای ضمنی و فحواهای باریک زبانی/ ادبی در زبانی دارد، و در زبان دیگر وجود ندارد، برگرداند. در یک کلام می‌توان گفت که مترجم ضایع‌کننده متن است!
اروینگ (Irving) این گفته مرا که ترجمه قرآن فقط تماس ساده‌ای با معانی چند لایه‌ای یا چند بطنی قرآنی دارد، تأیید می‌کند و می‌گوید هر ترجمه دقیقی هم در واقع تفسیری است که به زبان مقصد نگاشته شده. همچنین بر آن است که ترجمه قرآن عملاً و از نظر زبانی و ادبی ناممکن است.

اکبر به درستی می‌گوید هیچ ترجمه‌ای، هر قدر هم که عالی و استادانه انجام گرفته باشد، هرگز نمی‌تواند جای متن اصلی قرآن را بگیرد؛ زیرا بازآفرینی زبان بی‌همتا، جذّاب و سبک و سیاق شکوهمند و بس عاطفی و آتشین و بلاغت شگرف قرآن ناممکن است. به نظر او انتقال دقیق سایه‌ها و‌هاله‌های معنایی که در کلمات عربی قرآن هست، به انگلیسی یا هر زبان دیگری بسیار دشوار است. او به همین دلیل طرفدار کاربرد یادداشت‌های روشنگر در حواشی ترجمه قرآن است.

باسورث و ریچاردسون (Bosworth ، Richardson) می‌گویند: ریچارد بل در کوشش عالی و علمی‌اش برای ترجمه قرآن، متن آن را آیه به آیه وارسی کرد و طول هر آیه را سنجید و آواها و سجع‌ها و هماوایی و ظرایف دیگر را مورد مداقّه قرار داد و سرانجام به این نتیجه رسید که ساختار قرآن از آنچه تاکنون باور داشته‌ایم، دشوارتر است.

آربری (Arberry) اذعان دارد که اغلب مسلمانان که می‌گویند قرآن ترجمه‌ناپذیر است،‌ حق دارند؛ زیرا بلاغت و وزن ویژه قرآن چندان اصیل و نیرومند و عاطفی و اثرگذار است که هر ترجمه‌ای کپیه‌برداری ضعیفی از شکوه درخشان اصل، بیشتر نیست. خود آربری مشق و کوشش بیهوده‌ای می‌کند که ترجمه‌ای مقفّی/ مسجع از قرآن به دست دهد که «تقلیدی از ساختارهای بلاغی و موزون قرآن باشد»؛ بی توجه به این واقعیت که این وزن گونه‌ها و سجعها (یا فواصل) از یک سو ظرافتهای ویژه و تقلید ناپذیر قرآن است، و از سوی دیگر فرهنگمند است؛ یعنی در فرهنگ و زبان دیگر تقلید و تکرار ناپذیر است. او اذعان می‌کند که نتیجه‌ای که به دست آورده، چندان چنگی به دل نمی‌زند. از بد حادثه در ترجمه او شماره گذاری آیات هر سوره، با شماره گذاری آنها در چاپ‌های معیارین قرآن در جهان اسلام، همخوانی ندارد. گفتنی است که در تجدید طبع این ترجمه در قم، انتشارات انصاریان، دو نقیصه چاپی این ترجمه ارزشمند برطرف شده است: نخست اینکه متن مصحف شریف همسو و هم‌صفحه با ترجمه آمده، و دیگر آنکه شماره‌گذاری آیات، دقیق و استاندارد شده است.

ریچارد بل به نداشتن دانش پیشرفته از عربی، تا چه رسد از قرآن‌پژوهی و تفسیرشناسی اذعان دارد؛ لذا در کار ترجمه‌اش از قرآن از همکارش گوردون (Gordon) مدد گرفته تا دقت و صحت ترجمه‌اش را بالا ببرد و تعریف معیارین ترجمه/ مترجم در حق او صادق نیست. به قول راجر. تی. بل: مترجم باکفایت کسی است که «خواننده ـ نویسنده دوزبانی است و هر دو زبان را نیکو می‌داند.» ریچارد بل درصدد دستیابی به شیوایی ادبی نیست، بلکه «بیشتر می‌کوشد تا حدی که تفاوت ساختارهای دو زبان اجازه می‌دهد، به عربی قرآنی نزدیک شود.» همچنین می‌کوشد ساختار جمله‌هایش در زبان مقصد (انگلیسی) به نحوی باشد که با سجع و فواصل پایانی اغلب آیات/ جملات قرآنی همخوانی و همسویی داشته باشد؛ اما کوششهای او « درهم ریختگی‌های ناموفق به بار آورده که به نحو یکدست و همارا و سازوار پیش نرفته است. همچنین اذعان دارد که «در اغلب جملات و پاراگرافها ساختار نحوی دشوار از آب درآمده است.» ولش (Velch) نظرش این است که ترجمه بل از قرآن کریم، فقط اندکی از حظّ هنری برخاسته از بلاغت و نظم آهنگین شکوه و تعالی قرآن را به خواننده می‌دهد.

ترنر(Turner) نیز اذعان می‌کند که در ترجمه‌اش کوشیده که به معادله پایاپای با قرآن نزدیک شود و نتوانسته است و در هر ترجمه‌ای از قرآن این موفقیت ناممکن است. آنچه بیشتر خواسته این بوده که به برگردان معانی آیات، در سبک انگلیسی روشن و خوشخوان، و در عین حال حفظ یکدستی و یکپارچگی متن اصلی موفق شود. در نهایت ترجمه او تلفیقی از ترجمه و تفسیر است که در آن معانی آیات را به نحوی گسترش داده است تا بخشی از لایه‌های معنایی را آشکار سازد.

آنچه گاهگاه در ترجمه ترنر غایب است، همان «حفظ یکپارچگی متن اصلی» است. ترجمه او گاهی خیلی لفّاظانه و پر از تعبیرات تفسیری می‌شود، و حتی اطلاعاتی عرضه می‌دارد که اضافی است و در متن قرآن وجود ندارد. از جمله: الرجال قوامون علی النساء بما فضل الله بعضهم علی بعض و بما انفقوا من اموالهم(نساء،34) که این گونه تفسیرآمیز، و گاه بی ارتباط ترجمه شده است.

ترجمه فارسی این ترجمه تفسیرآمیز و غیردقیق ترنر از این قرار است:

«مردان حامیان زنان خویشند؛ زیرا آنان از نظر قوای جسمانی و توانشهای فکری و عقلانی و مهارتهای اجتماعی (از زنان) برترند. پزشک مرد، از پزشک زن برتر است، همچنین کارگر مرد از کارگر زن بهتر است، و به همین ترتیب!»

برای آنکه حاشیه‌روی و اضافات و اطناب غیرلازم این ترجمه بهتر معلوم شود، ترجمه فارسی همین بخش از آیه را که ترنر ترجمه کرده است، عرضه می‌داریم: «مردان باید بر زنان مسلط باشند، چرا که خداوند بعضی از انسانها را بر بعضی دیگر برتری بخشیده است، و نیز از آن روی که مردان از اموال خویش (برای زنان) خرج می‌کنند...» (اوایل آیه 34، سوره نساء)

می‌توان این ترجمه دارای اطناب و اطلاعات اضافی در زبان را با ترجمه‌های انگلیسی پاکیزه و بدون ریخت و پاش مترجمانی چون عبدالله یوسف علی، پیکتال، آربری و در عصر جدیدتر ترجمه‌های پروفسور عبدالحلیم و استاد علی‌قلی قرایی مقایسه کنید و ملاحظه کنید تفاوت از کجاست تا به کجا.

از آنجا که غایت قصوی و هدف اعلای ترجمه قرآن،‌ بازرسانی پیام وحیانی قرآن است، پیشنهاد و توصیه می‌کنیم که در پیش گرفتن راهبرد ترجمه اطلاع‌رسان از سوی مترجمان هر زبانی، برای مخاطبان ترجمه/ زبان مقصد که معانی را به آنان انتقال می‌دهد، بر کاربرد نثر کهن‌گرایانه (آرکائیک) که کلمات و عبارات کهن و دور از ذهنش حجاب درک و دریافت مخاطب یا خوانندة‌ امروزین می‌شود ترجیح دارد.

ترجمه‌های تحت‌اللفظی یا کلمه به کلمه از قرآن کریم،‌ به جای کوشش در بهینه‌سازسی جذابیت درون سازة زبانی/ ادبی آن،‌ سبک و سیاق متکلّفانة‌ کسالت‌بار،‌ با حداقل روانی و خوشخوانی به خوانندگان زبان ترجمه [=زبان مقصد] تحویل می‌دهد.

در هر حال‌ مترجمان قرآن باید این واقعیت را در ذهن داشته باشند که قطع نظر از اینکه واژگان ترجمة‌ ما چه اندازه تحت‌اللفظی است،‌ همارایی و هماهنگی و خوشاهنگی و خوشاوایی بافت هوشربای قرآن که قلب خوانندگان زبان اصلی را تکان می‌دهد،‌ هرگز قابل بازیابی یا بازسازی در هیچ زبان و ترجمه‌ای نیست.

بارن‌ول (Barnwell) در مورد مسائل مربوط به ترجمه کتاب مقدس به زبانهای آفریقایی،‌ می‌گوید که هدف اصلی مترجمان عمدتاً ترجمة‌ معانی آن است. این نخستین شرط و اولویت امانتداری است که معانی دقیق پیام و کلام اصلی به زبانی برگردانده شود. اصلی‌ترین و کلی‌ترین هدف از ترجمه این است که مردم/ مخاطبان پیام را دریابند. و چنان که کراراً گفته شد،‌ترجمه‌ای که به این هدف نرسیده باشد،‌ کوششی بیهوده است.

مترجمان قرآن نیازمند به داشتن علم و آگاهی از نظریه‌های ترجمه هستند و از سوی دیگر این واقعیت هم در اوج اهمیت است که باید در مورد ریزه‌‌کاری‌های متن،‌ دانش تفسیری داشته باشند. آنها پیش از آغاز این وظیفة‌ علمی حساس،‌باسد ماهیت محصول نهایی کوشش خود را تعیین و تعریف کنند؛ یعنی آیا ترجمه‌شان می‌خواهد متن ـ مدار1 باشد، یا مخاطب مدار.2

در صورتی که شقّ دوم مورد نظر باشد،‌ مترجم قرآن باید ترجمه‌ای پر اطلاع و پر نکته3 به دست دهد که همان روانی و خوشخوانی متن اصلی را داشته باشد؛ یعنی همان جاذبه و جان و جوهر را که متن اصلی دارد [در سطح هنری پایین‌تر؛ ولی از همان گوهر] داشته باشد. تا سرانجام چنان شود که ترجمه در زبان مقصد،‌ به همان شیوة‌ متن اصلی برای مخاطبان متن اصلی،‌ در مخاطبان خود اثر بگذارد و بر دل آنها بنشیند. از سوی دیگر،‌ این امر هم حائز اهمیت است که مترجم به توازن متعالی بین آزادی و امانتداری نسبت به متن اصلی دست یابد. رسیدن به چنین تعادلی به راستی دشوار است؛‌ زیرا تفاوتهای «بین‌زبانی» و «دستوری ـ بلاغی» و اجتماعی ـ فرهنگی بین زبان عربی قرآن و زبان امروزین [و حتی دیروزین] انگلیسی وجود دارد.
بنابر این ترجمه‌های ما، در هر زبانی از قرآن حداکثر معادلة‌ زبانی و بلاغی (rhetorical ) طبیعی، ولی تقریبی با گفتمان قرآنی از نظر شکل،‌ محتوا و تأثیر بر مخاطب دارد. برای افزایش‌دادن حداکثریِ اطلاع‌رسانی ترجمه‌ها و بالابردن درک و دریافت مخاطبان در زبان مقصد،‌ آوردن پانوشتها یا افزوده‌های تفسیری درون متنی برای خوانندگان ترجمه‌ها ضرورت دارد تا پیش‌زمینه‌های گوناگون زبانی،‌ ادبی/ بلاغی و اجتماعی ـ فرهنگی گفتمان قرآنی را روشن سازد.

ترجمه،‌ عملِ بازگفت و عبارت‌پردازی مجدد است که در طی آن، ‌دگرگون‌سازی محتوا و مضامین متن اصلی،‌ فرآورد فرعی ناگریزی است. در این فرآیند متن ترجمه/مقصد متنی تقریبی است. بنابراین نمی‌توان حق معنا و مطلب متن اصلی را با فشرده‌سازی اثرها،‌ التفاتها و اطلاع‌بخشی‌های آن در همه جا،‌ به اندازه‌ای که آرمانی است،‌ ادا کنیم. با این روند،‌ حق‌ مخاطبان ترجمه/زبان مقصد را هم برآورده نساخته‌ایم؛‌چرا که پیام(های) متن اصلی/ مرجع را تمام و کمال به آنان منتقل نکرده‌ایم. می‌توان گفت ترجمه همواره کاری ناتمام است. از سوی دیگر پیداست که در ترجمة قرآن، ‌نظر به یکتایی این متن از لحاظ زبانی و ساختارهای بلاغی که مترجمان را به نوعی سانسور ناخواسته می‌کشاند، جنبة‌ عرفانی قرآن اولین ارزشی است که از دست می‌رود. حسن ختام را باید از قرآن وام گرفت: «ان هو الاّ ذکر للعالمین: این جز پندی برای جهانیان نیست.» (صاد، 87)

پی‌نوشتها:
1. text – orientend
2. target audience – oriented 3.informative
*ترجمان وحی

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها