پارسا در گفتوگو با خبرگزاري كتاب ايران(ايبنا)، بيان كرد: اين کتاب، شامل مقدمهای از «ریچارد کرنی» درباره سیر فکری و فلسفه ترجمه ریکور و سپس سه مقاله از خود ریکور است.
وي با اشاره به نظرات كرني در اين مقدمه گفت: به اعتقاد ریچارد کرنی، مقوله ترجمه را که همواره در نوشتههای ریکور مضمونی محوری بوده است، میتوان در پیوند با نفس تفکر فلسفی او در نظر گرفت كه هميشه در پی یافتن پیوندی میان دو رویکرد کلی تفکر قارهای و آنگلوساکسون بوده است.
پارسا ادامه داد: ریکور یکی از مهمترین متفکران قرن بیستم قلمداد ميشود كه به نظريهپردازي در حوزههای گوناگونی نظير هرمنوتیک، اگزیستانسیالیسم، پدیدارشناسی و روانکاوی پرداخته و به ويژه برداشت مستقل خود را از هرمنوتیک فلسفی بسط داده است.
وي درباره تاثير اين ديدگاه ريكور در نظريهپردازيهايش درباره ترجمه گفت: از نظر او، فلسفه تا جایی که معانی نهفته در پس معانی آشکار را قرائت کند، هرمنوتیکی محسوب ميشود و کار هرمنوتیک این است که نشان دهد چگونه «وجود» به بیان راه میگشاید. بنابراین، ميتوان گفت كه در سطح سوژه انسانی نیز وجود انسانی تنها زمانی به یک «خود» بدل میشود و توان دست یافتن به حقیقت آن را کسب میکند که از الگوی دکارتی «کوگیتو» به عنوان «ارباب و خداوندگار معنا» گذر کند. این، همان معنای اودیسه هرمنوتیکی ریکور است و نشان میدهد که او فرآیند کسب معنا را برخلاف مارتین هایدگر، فرآیندی غیرمستقیم میداند که تنها پس از طی کردن کژراهههای متعدد هرمنوتیکی تحقق مییابد.
به گفته اين مترجم، ریکور مباحث خود را در زمینه فلسفه ترجمه، از دو منظر یا پارادایم زبانشناختی و هستیشناختی مطرح میکند. پارادایم زبانشناختی که به حقیقت تکثر و تعدد زبانی اشاره دارد، چگونگی ارتباط یافتن واژهها با معانی در یک زبان یا میان چند زبان را بررسی میکند. پارادایم هستیشناختی نيز که حاکی از بنیادیترین تجربه ترجمه بشری است، به تبادل افقهای معنایی میان دو فرد انسانی و حتی تجربه ترجمه درونی که در قالب سخن گفتن با خود ظاهر میشود، میپردازد.
پارسا درباره اصليترين مباحث مطرح شده در كتاب گفت: ریکور در مقاله نخست این اثر با عنوان «ترجمه به مثابه چالش و منشا سعادت» با استفاده از مفهوم فرویدی «عمل» و «درگیر شدن» از دشواریهایی سخن میگوید که مترجم در کار خطیر انتقال معانی، به عنوان گونهای سوگواری یا شرطبندی با آنها مواجه است. مترجم طی عمل پارادوکسیکال «خدمت به دو ارباب» (تعبیری که ریکور از فرانتس "روزنتس ویگ" وام میگیرد) به عرصه جانکاهی قدم میگذارد که البته با تمام یاسها و ناامیدیها، در نهایت، سعادت گذر کردن از سمپتومهای دايمی زبانشناختی را ممكن میسازد.
وي افزود: ریکور در مقاله دوم كتاب با عنوان «پارادایم ترجمه» همین مباحث را به شکلی مبسوط و با استفاده از نمونههای تاریخی متعدد و نظریات گوناگون پی میگیرد. در این جا، او با استفاده از اسطوره کتاب مقدس یعنی اسطوره بابل، نشان میدهد که افقهای معنایی متعدد تنها «پس از بابل» تحقق مییابند. این تلقی از زبان که با ایده «والتر بنیامین» نیز قرابتهایی دارد، بر لزوم تلقی تکثر زبانی به عنوان شرط پیشینی فهم پیشرونده بشر تاکید میکند. با این همه، ریکور در فصل پایانی کتاب با عنوان «یک قطعه: ترجمه امر ترجمهناپذیر» بر تناقضي تمرکز میکند که هم در منشا ترجمه وجود دارد و هم یکی از پیامدهای ترجمه است، يعني امر ترجمهناپذیری که شاید به اعتقاد من، قابل قیاس با امکان ناممکن «دازاین» در فلسفه هایدگر است.
پارسا با قابل توجه دانستن اين اثر، آن را منبع خوبي براي آشنايي با آراي ريكور درباره ترجمه دانست و گفت: اين كتاب، به خوبی برداشتها و تفکر او را به تصویر میکشد. اين برداشتها را ميتوان هم بازتابی از فلسفه به مثابه ترجمه دانست و هم فلسفه ترجمه. بنابراين، بايد آن را فراتر از نظریه ترجمه دانست كه در حکم مدخلی برای فهم بهتر کل پروژه فکری پل ریکور به كار ميآيد.
كتاب «در باب ترجمه» به زودي از سوي نشر رخدادنو منتشر ميشود.
شنبه ۱۶ مهر ۱۳۹۰ - ۰۹:۵۱
نظر شما