دوشنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۰ - ۱۰:۴۸
«آواز ديوها» شنيده می‌شود

«آواز ديوها» داستان دهقان فقيري را روايت مي‌كند كه فقر و نداري را از پدرش به ارث برده اما نمي‌خواهد فقرش را براي پسرش باقي بگذارد؛ بنابراين دست به دامن مزرعه‌ي ديوها مي‌شود.

ايبنا نوجوان: كتاب «آواز ديوها» كه به‌تازگي با ترجمه‌ي «محمود گودرزي» منتشر شده، اثر «ناصر خمير» نويسنده و هنرمند تونسي است.

او در اين كتاب، روايت‌گر زندگي دهقان فقيري است كه «وقتي ناهار مي‌خورد مي‌دانست كه شام نخواهد خورد و وقتي شام مي‌خورد مطمئن بود كه ناهاري برايش نمي‌ماند.»

او فقر را از پدرش به ارث برده بود اما نمي‌خواست اين ارثيه را براي تنها پسرش به‌جا بگذارد، براي همين هم مدت‌ها برابر مزرعه‌ي ديو‌ها مي‌ايستاد و آرزو مي‌كرد كه مي‌توانست در آن زمين كشاورزي كند «آه، كاش مي‌توانستم به حرف دلم گوش بدهم. آن‌وقت مي‌رفتم و در مزرعه‌ي ديوها كشاورزي مي‌كردم»
اما هيچ‌وقت به حرف دل خود گوش نمي‌داد؛ چون مي‌ترسيد، چرا كه «ديوها دوست ندارند كسي به مزرعه‌شان دست بزند و يا حتي بدون كفش از روي آن رد شود. زيرا هر گاه كسي دل به دريا مي‌زد و به آن‌جا مي‌رفت، ديوها او را به جيرجيرك، ملخ و گاهي هم اگر هوا باراني بود به قورباغه تبديل مي‌كردند

اما بالاخره روزي رسيد كه دهقان دل به دريا زد و با خود گفت «من مي‌خواهم مزرعه‌ي ديوها را بكارم!»
براي همين‌ هم ابتدا خار و ني و علف‌هاي هرز مزرعه را از بين برد و برخلاف تصورش ديوها نه تنها او را به جيرجيرك يا ملخ تبديل نكردند؛ بلكه پنج ديو به كمكش هم آمدند و طولي نكشيد كه در برابر چشمان متعجب مردم، گندم‌هاي مزرعه‌ي ديوها شروع به رشد كردند!

«دهقان هر روز صبح تا شب لب مزرعه‌اش مي‌نشست و با حيرت جوانه زدن دانه‌ها و بزرگ شدن ساقه‌ها را تماشا مي‌كرد. وقتي كه ساقه‌هاي طلايي گندم تا كمرش رسيد، ديد كه پرندگان جنگل مجاور، دسته دسته مي‌آيند و گندم‌هايش را مي‌خورند.
دهقان دوان دوان به خانه رفت و با دايره‌اش برگشت. همين كه اولين ضربه را به دايره زد، صدايي از دل زمين بلند شد و گفت: «داري چه كار مي‌كني؟»
دهقان جواب داد: سر و صدا مي‌كنم تا پرنده‌ها را فراري بدهم.
صدا به او گفت: صبر كن، الان كمك مي‌رسد.
سپس هشتاد ديو با اندامي شفاف و دايره به دست از زير زمين بيرون آمدند و با هم آنقدر سر و صدا راه انداختند كه تمام پرنده‌ها فرار كردند

اما بهتر است شما هم بدانيد كه نمي‌توان روي كمك ديوها خيلي حساب كرد چون ممكن است حتي در خوردن ساقه‌ي گندم هم به شما كمك كنند: «دوازده هزار و هشت‌صد ديو با اندامي شفاف بيرون آمدند و با چنان ولعي به خوردن و بلعيدن گندم‌ها پرداختند كه بعد از دو ساعت يك دانه گندم هم در مزرعه باقي نماند

سرنوشت عجيب و غريب دهقان فقير و خانواده‌اش و بلايي كه ديوها بر سر آن‌ها مي‌آورند در «آواز ديوها» خواندني است.
اين كتاب اثر «ناصر خمير» نويسنده و هنرمند تونسي است.
او سال 1948 در تونس به دنيا آمد و از كودكي با ادبيات و قصه‌هاي عربي و قصه‌هاي هزار و يك شب آشنا شد و تحت‌تاثير آن‌ها قرار گرفت به‌طوري‌كه خود را فرزند داستان‌هاي هزار و يك شب مي‌داند.
او «آواز ديوها» را نيز بر اساس يكي از داستان‌هاي بومي نوشته است.

«آواز ديوها» را «محمود گودرزي» ترجمه كرده و انتشارات مكتب تهران آن را با قيمت3600 تومان منتشر كرده است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها