علي آقا غفار،نويسنده و روزنامه نگار:خواندي با همه وجودت، وقتي فرمود: بخوان! چه معصومانه، چقدر عاشقانه و چه خالصانه خواندي. خدا دوستت داشت از همان اول، بسيار زودتر از لحظه اي كه تنها، در دامان "آمنه" آرام گرفتي.
چه معصومانه، چقدر عاشقانه و چه خالصانه خواندي.
خدا دوستت داشت از همان اول، بسيار زودتر از لحظه اي كه تنها، در دامان "آمنه" آرام گرفتي.
ابر و خورشيد و آسمان هم دوستت داشتند،
ابري كه سايه سار سرت بود در صحرايي كه مفتخر به حضور مسافر كارواني چون تو شد؛
خورشيدي كه بعدها، در شعب ابوطالب، از نور حضور تو و از بي رحمي خود، خجل بود و غروب زود هنگام خويش را انتظار مي كشيد هر روز؛
و آسمان، دوستت داشت كه هر شب، دامان پر ستاره اش را بر سرت مي گستراند تا نواي نيايش تو، بي هيچ واسطه اي به مالك آسمان برسد.
صاحب خلق عظيم شدي و اخلاق نيكو را پروراندي.
فقر را ديده بودي و قربانيان بي گناه را، دختركاني كه بي هيچ گناه، كشته مي شدند.
جهل را با همه وجودت، آن وجود نازنين و بي مانند، حس كرده بودي، جهل پرستش سنگ و چوب و زر را.
آرامشت، تسكين همه نا آرامي ها بود و لبخندت براي كودكان يتيم، طعم حضور پرمهر يك پدر.
علي را پروردي، فاطمه، همه وجودت شد و عطر تن حسن و حسين، هر روز تو را به معراج برد و آورد.
آزادگي را آوردي، ايستادي، زخم خوردي، حمزه ات را پرپر ديدي و..
نيايش تو، فوران نور بود از خاك به آسمان و عروجت، رشد يك بشر تا بام آسمان، بشري مثل ما.
تو، امين بودي، امين ماندي و امين خواهي ماند.
تو، خواندي وقتي فرمود: بخوان!
تو خواندي به نام پروردگارت و اين گونه شد كه قلم و آنچه مي نويسد،
سوگندي الهي شد و قلم و اهل قلم، صاحب كرامت شدند و سرفراز.
اي محمد(ص) اي گل سرسبد آفرينش، اگر برگزيده نشده بودي ، هنوز دختركاني بي گناه... هنوز سنگ و چوب و زر... هوز فقر و اسارت و...
چقدر عاشقانه خواندي وقتي فرمود : بخوان!
تو خواندي با همه وجودت و...
سجده هاي ما، چقدر حقيرند در شكر اين نعمت.
نظر شما