شنبه ۴ تیر ۱۳۹۰ - ۱۸:۰۶
وام‌دار مولانا هستم

هيوا مسيح، متولد ۱۳۴۴ شاعري پركار است. او در شعرهايش سعي مي‌كند با تلفيق احساسات گوناگون به خلق معنا و زيبايي دست يابد. آخرين كارهاي او با عنوان «كتاب انسان» و «كتاب علت‌هاي عشق» توسط نشر امرود منتشر شد. از مجموعه كتابهاي «دفتر دانايي» دو مجموعه او يعني كتابهاي خيام و شمس تبريزي به بازار عرضه شده است و كتاب ابوالحسن خرقاني وي...

خبرگزاري كتاب ايران(ايبنا)فرشاد شيرزادي: هيوا مسيح، متولد ۱۳۴۴ شاعري پركار است. او در شعرهايش سعي مي‌كند با تلفيق احساسات گوناگون به خلق معنا و زيبايي دست يابد. آخرين كارهاي او با عنوان «كتاب انسان» و «كتاب علت‌هاي عشق» توسط نشر امرود منتشر شد. از مجموعه كتابهاي «دفتر دانايي» دو مجموعه او يعني كتابهاي خيام و شمس تبريزي به بازار عرضه شده است و كتاب ابوالحسن خرقاني وي نيز زير چاپ است. به زودي كتابهاي مسيح و از جمله «شباني كه دستهاي خدا را مي‌شست» تجديد چاپ خواهند شد. به همين مناسبت با وي گفتوگويي ترتيب داده‌ايم.البته بهانه ديگري هم بود و آن اينكه امروز تولد اوست. 

- بيشتر كتاب هاي شما به چاپ چهارم و پنجم رسيده است. دليل اين استقبال چيست؟
: مولاناي بزرگ در جايي مي‌گويد: «آن وقت كه با عام گويم سخن، آن را گوش‌دار كه آن همه اسرار باشد. هر كه سخن عام مرا رهانيد كه: «اين سخن ظاهر است، سهل است». از من و سخن من بهره‌اي نبرد و هيچ نصيبش نباشد. بيشتر اسرار، در آن سخن عام گفته مي‌شود».
اين صداي مولانا از نوجواني در گوش من پيچيده، و آموخته‌ام كه ميداني بيرون از ما وجود دارد كه در آن «متن و مخاطب» با هم گفت‌وگو مي‌كنند. واردشدن به اين ميدان، خيلي ساده نيست. اين ميدان همان جايي است كه حافظ وارد مي‌شود. مولانا، عطار، سعدي، نيما و اخوان وارد مي‌شوند. در اين ميدان آثار پديدآورنده چه شعر و چه داستان و ... متن است و مردم، مخاطب. بنابراين، در اين ميدان، اگر كسي بتواند با انساني كه در درون آدم هاست صادقانه و با احترام سخن بگويد، و درباره مسائل درون آن انسان و مسائل بيروني آن آدم به موقع حرف بزند در حقيقت توانسته است در آن ميدان پاسخگوي سئوالات مخاطب باشد. اين ميدان، بي زمان است. فقط تنها زمان معيني كه در آن وجود دارد زماني است كه متعلق به پديدآورنده - شاعر- است. اگر او بتواند اين زماني را كه زمان اوست و در اختيار اوست به درستي درك كند،مي تواند تمام زمان‌هاي هر يك از مردم را نيز درك كند وقتي براي آنها حرف مي‌زند يا مي‌نويسد، گويي از درون آنها و به زبان آنها سخن مي‌گويد. اين در حالي است كه شاعر يا نويسنده، با مردمش زياد زيسته باشد. شايد زندگي‌هاي طولاني من با مردم سرزمينم، در دوراني كه بسيار سفر مي‌كردم و با آنها حتي در چادرهايشان و با چوپانان در صحراها زندگي مي‌كردم، اندكي شناخت به من داده، تا بدانم مردم من چه كساني هستند و بدانم كه برايم بسيار قابل احترامند و من هر چه دارم و هرچه مي‌نويسم از آن آنهاست. من هيچ كسم، فقط شبي، لحظه‌اي، بخشي از آنها در من به حرف درمي‌آيد، گاه با گريه، گاه با شعف. 

- چه انگيزه‌اي در درونتان باعث شد تا دست به نوشتن آثاري بزنيد كه هم قشر عام و قشر خاص از كتاب هايتان استقبال كنند؟
: من از گياه كوچكي كه شبانه در پشت صخره‌اي رشد مي‌كند، بي‌آنكه كسي آن را ببيند، ياد گرفته‌ام كه وقتي سر از خاك بيرون مي‌آورم نپرسم به چه انگيزه‌اي سبز مي‌شوم، يا مي‌نويسم. بلكه آموخته‌ام بپرسم چگونه بايد بنويسم. آن هم دور از چشم ديگران، حتي اگر امروز كسي كتابهايم را نمي‌خواند، من باز هم در پشت آن صخره رشد مي‌كردم اما دور از چشم و ذهن ديگران. اما براي خودم و در خودم. حالا كه برمي‌گردم و مي‌نگرم، مي‌بينم، من فقط دنبال يك چيز بوده‌ام. اينكه با هر يك از اشعار و كتابهايم چقدر انسان‌تر مي‌شوم. چقدر خدا را مي‌شناسم، چقدر جهان را مي‌شناسم و چقدر قادرم در برابر پديده‌هاي جهان علامت سئوال بگذارم و بعد صبورانه به دنبال پاسخ آنها باشم و با خودم بگويم، لااقل در اين چندساله عمر، توانسته‌ام به مردم سرزمينم و به انسان فكر بكنم و با آنها حرف بزنم. نتيجه آنكه ببينم در بازتاب صدايم، در ذهن و قلب مردم چقدر خودم را مي‌شناسم و بعد مي‌خواهم يا مي‌خواستم آنچه را از جهان اطرافم دريافت مي‌كنم، آن هم از طريق شهود، و لطفي كه خداوند به من كرده تا به ادراك جهان برسم آن را با مردم قسمت كنم يا درميان بگذارم. و بعد خطاهايم را بيابم. حقيقتاً آيا مي‌توانم همچنان پس از كتاب و توفيق هر كتاب باز هم خطاپذير باشم و مردم سرزمينم را فراموش نكنم و باز هم همواره به آنها با احترام بنگرم. 

- مي‌خواهم كمي درباره يكي از موفق‌ترين كتابهاي شعرتان يعني «شباني كه دست‌هاي خدا را مي‌شست» حرف بزنيم. چطور به اين كتاب به مناجات جديد به احوالات جديد و به آنات جديد رسيديد؟
: حقيقت اين است كه مسير تجربه در شعر زيستي و زندگي با مردم و جهان، آدم را به جاهايي مي برد كه گاه قابل پيش بيني نيست. دلم مي‌خواست انسان امروز، با زبان امروز با مسائل امروز، اما چون پارسايان تذكره الاوليا عطار و چون خواجه عبدالله انصاري، اما نه مثل آنها و با زبان آنها، بلكه ساده و با زبان و كلمات امروز، با خدا مناجات كنند. اين نياز دروني خود من هم بود. همانطور كه همواره مي‌انديشم كودكي در كنار و در درون من با يك مداد كوچك هست، هميشه فكر مي‌كنم، در درون من صحرايي هست و چوپاني. شبي وقت آن رسيد كه شبان درونم به شهر بيايد و در برخورد با اين شهر بزرگ و با اين جهان تغييريافته، چيزهايي بگويد، آمد ديد، گفت: شد مناجات، احوالات و آنان آن شبان. اما اين كودك سويه ديگري نيز دارد و آن تلفيق با ادبيات پربار گذشته خودمان است. قصه موسي و شبان مولانا، يكي از حكايت‌هاي مثنوي است كه حضورش در ذهن و رويا و زندگي من، از تعبير باليني، گذشته است. اين حكايت زيست من شده بود. بنابراين، به لحاظ ساختاري و زباني، بسيار وام‌دار مولانا هستم. دلم مي خواست پاسخي به زبان شعر بدهم. لااقل به شعر خودم كه بخشي كوچكي از شعر معاصر ايران است. فكر مي‌كردم كه زبان امروز شعر ما و شعر خودمان نجات نخواهد يافت يا به عرصه‌هاي تازه‌اي كشيده نخواهد شد. مگر امروز با ديروز گفت‌وگويي بكند. بنابراين حاصل كار همين شد،نه اينكه همه چيز را به هم بريزيم و اسم آن را بگذاريم پست‌مدرن. يادم است حدود سال ۷۳ بود كه در مطالعات فلسفي‌ام، به اين تعريف از فيلسوفي رسيدم كه مي‌گفت: انسان از تير و كمان آغاز كرد تا به انسانيت آزاد برسد اما به گولاك،به هيروشيما و... رسيد. اين انسان دراين گردونه از تيروكمان به انسانيت آزاد، جايي از مسير خارج شده و به گردونه جديدي كه ساخته است بايد برگردد و ببيند كجا از خط اصلي خارج شده است. تمام حرف پست‌مدرن‌ها همين است. همان سال ها در جلسات گوناگوني من اين بحث را مطرح مي‌كردم. اين رويكرد به گذشته است كه نيما يوشيج را مي سازد، نه بازگشت. اين رويكرد به گذشته سينماي كلاسيك است كه تاركوفسكي را مي‌سازد، مهدي اخوان ثالث و سهراب سپهري را مي‌سازد. من هم به نوبه خودم خواستم به حرف شاعران بزرگ پشت سرم گوش دهم و در حقيقت از نزديك لمس كنم اين حرف يكي از شاعران بزرگ معاصر را كه روزي در ديداري گفت: «برويد زبان فارسي را ياد بگيريد. زبان فارسي امكانات بي‌پاياني دارد». 
- در حال نوشتن چه كتابهايي هستيد؟
: كتاب هايي هستند كه اگر ايده آنها را بگويم لو مي‌روند. بگذاريد چاپ شوند تا بعد.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها