در آغاز هفته جاري سالروز وفات حضرت زينب(س) بود؛ شخصيتي كه پيش از واقعه كربلا و چه بعد از آن، نقشي مهم داشتند. از اينرو شايد اهميت اين نقش را بايد در دوران بعد از شهادت امام حسين(ع) دنبال كرد با اين همه، درباره ايشان آنچنان كه شايسته بوده، تحقيق و پژوهش نشده و كتابهاي كمي در اين مورد منتشر شدهاند. به قول سيد محمود دعايي،بسياري از اين پژوهشها نيز با محوريت مظلوميت حضرت نوشته شدهاند اما دكتر شريعتي از حضرت زينب(س) محنت كشيده و دردكشيده، يك قهرمان ساخت./
دعايي متولد 1320 و يكي از همراهان امام (ه) در سالهاي تبعيد به عراق بود. او در سالهاي بعد از انقلاب تاكنون مدير مسوول موسسه اطلاعات و چند دوره نماينده مردم تهران در مجلس شوراي اسلامي بوده است.
به نظر شما تا چه حد توانستهايم حضرت زينب(س) را معرفي كنيم؟ آيا كتابهايي كه با محوريت زندگي حضرت نوشته شدهاند، با شخصيت ايشان تناسبي دارند؟
زندگي حضرت زينب(س) از حماسه عاشورا جدا نيست، يعني آنچه درباره حضرت اباعبداللهالحسين(ع) و مسايل عاشورا قابل نقل و ذكرند، ميتوان در مورد حضرت زينب(س) هم به كار برد. نقشي كه ايشان در عاشورا داشتند و رسالت وي بعد از واقعه كربلا بسيار با اهميت است. گفتهاند و درست گفتهاند كه اگر حضرت زينب(س) نبود و آن حماسه را با صبر، بردباري و شهامت نميآفريد، شايد ما كمتر با اين واقعه آشنا ميشديم. رسالت ايشان بعد از واقعه كربلا و مديريت آن حادثه قابل تقدير است. ايشان از مجالسي كه پيش ميآمد، چه مجالس ابنزياد در كوفه و چه مجالس يزيد در شام، بهره ميبردند تا پيام عاشورا را به ديگران برسانند. وي مخصوصا بعد از تنبهي كه براي بنياميه پيش آمد و ابراز پشيماني كردند، بيشترين افشاگري را انجام دادند و از فرصتي كه در فاصله كوفه تا دمشق ايجاد شد، بيشترين بهره را بردند. اين افشاگريها انجام شدند تا ابعاد حماسه عاشورا نامكشوف نمانند.
البته در گذشته، همراه نقل واقعه كربلا و حماسه حسيني، مسايل و مصائب حضرت زينب(س) هم عنوان ميشدند، اما در گذر زمان اين حركت به سمتي بود كه كمكم رنگ حماسي عاشورا در آن ضعيف شد و بيشتر از مظلوميت حضرت و مصائبي كه بر ايشان رفته بود، سخن ميرفت و متاسفانه به همين دليل نقش محنتكشي، زجركشي و تحمل سختي يك اسير بيشتر عنوان شد تا شيعيان و دوستداران خاندان عصمت و طهارت بيشتر متاثر شوند. به همين دليل نقش محوري قهرمانانه حضرت زينب(س)، حماسهاي كه آفريدند و فداكاري ايشان كه براي حفظ دين از همه هستيشان گذشتند، كمتر نمود پيدا كرد. فقط در چند برهه، بزرگاني براي احياي اين نقش محوري و نمايش اين رسالت گام برداشتند. تا آنجايي كه من يادم ميآيد و عمرم كفاف ميدهد، پيشگام اين مساله سيد جعفر شهيدي بود كه تاريخ عاشورا را به زيبايي نوشت. او تا حدودي توانست حق مطلب را ادا كند. بعد از او بايد از مرحوم دكتر شريعتي نام ببريم. مرحوم شريعتي آمد و جانمايه قيام عاشورا را به نمايش كشيد و رسالتي را كه حضرت زينب(س) داشتند تصوير كرد. او از حضرت زينب(س) محنت كشيده و دردكشيده يك قهرمان ساخت...
يعني شخصيت واقعي ايشان را عرضه كرد...
بله. شريعتي كوشيد تا شخصيت واقعي حضرت زينب(س) را به نمايش بگذارد. در اينجاست كه بايد از اين بزرگوار به نيكي ياد كرد. به ياد ميآورم در مراسم تشييع جنازه دكتر شريعتي در دمشق كه من هم درآن شركت داشتم، ابتدا پيكر او را دور حرم حضرت زينب(س) طواف داديم. در آنجا از حضرت زينب(س) خواستيم، يكي از كساني را كه قيام عاشورا را به زيبايي ترسيم كرده و نقش ايشان را در اين حماسه نشان داده به ميهماني بپذيرد. به شريعتي «مبارك باد» گفتيم، چرا كه در جوار كسي آرام ميگرفت كه در بزرگترين حماسه جهان مهمترين نقش را داشت. شريعتي به حق توانسته بود شخصيت اين شيرزن را احيا كند.
آيا كتاب دكتر شريعتي و اثرسيد جعفر شهيدي در اين زمينه كفايت ميكنند و نياز به كتاب جديدي نيست؟
حتما به كتابهاي ديگري با اين محوريت نياز داريم. اين نكته چه درباره حضرت زينب(س) و چه درباره ديگر بزرگان دين ما مصداق دارد. گمان ميكنم زندگي چهارده معصوم ما، آنچنان كه شايسته و زيبنده ايشان است، بيان نشدهاند. بايد قلم و نثري متناسب و شايسته را در اين مورد به كار برد. مثلا به ياد دارم بزرگواري زندگي اهل بيت(ع) را نوشته بود كه اثر او به درد اهل حوزه يا ساير محققان ميخورد و مخاطب عادي نميتوانست از آن بهره بگيرد. در صورتيكه ما بايد براي مخاطب عادي هم كتاب داشته باشيم. ما بايد براي نسل دانشگاهي و تحصيلكرده آثاري داشته باشيم تا علاقهمندان بتوانند با بيان شيوايي به زندگي بزرگانمان آشنا شوند. مرحوم جواد فاضل يكي از شخصيتهايي است كه توانسته به اين مساله نزديك شود. او زندگي معصومان چهاردهگانه را نوشته است. بنده همه مجلدات كتاب ايشان را خواندهام. بيشترين توفيق فاضل در اين كتاب، معرفي حضرت رسول(ص) بود. پس از آن تا حدودي توانسته به معرفي حضرت زهرا(س) و حضرت امير(ع) بپردازد. اما درباره ساير ائمه بيش از آنكه به زندگي خود آن بزرگوار بپردازد، به ماجراي حكومتهاي دوران آن حضرات پرداخته، يعني به بيان جنايات آن حكومتها توجه كرده تا نشان دهد كه آن حضرت با همه مشكلاتي كه داشته، توانسته نقش خود را ايفا كند. از سويي بيان اين زندگيها خيلي كوتاه عرضه شده است.
براي آنكه بتوانيم به زندگي بزرگاني چون حضرت زينب(س) بيشتر توجه كنيم و بتوانيم آثار بيشتري درباره ايشان داشته باشيم، چه بايد كرد؟
در رژيم گذشته علاقهمندان به خاندان عترت و طهارت مسابقههايي ميگذاشتند و از كتابهايي كه با محوريت اين بزرگان نوشته ميشدند حمايت ميكردند. يعني از بهترين كتابهايي كه با محوريت دين و بزرگانمان نوشته ميشدند با اهداي جايزه و پخش كتاب حمايت ميكردند. در پرتو اين مسابقهها و تشويق عمومي، برجستگاني حاضر ميشدند و مطالبي را قلمي ميكردند و سپس آثار چاپ ميشدند. به ياد دارم رضا صدر كتاب «مرد نامتناهي» را درباره حضرت امير(ع) نوشت و جايزه را دريافت كرد. مثلا درباره حضرت اباعبدالله(ع) افراد زيادي نوشته بودند كه جايزه را محمدجواد حجتي كرماني دريافت كرد. او در زندان بود و كتاب را نيز همانجا نوشته بود.
من آرزو داشتم و دارم كه يك نهاد برجسته و مهم ما يك جايزه سنگين و با ارزش را به اين مساله اختصاص دهد. يعني از نويسندگاني كه زندگي چهارده معصوم ما را مينويسند حمايت شود تا آثار ماندگار و جذابي در اين عرصه خلق كنند. در گذشته، حسينيه ارشاد رسالتي را در خود حس ميكرد و فعاليتهايي داشت. به ياد دارم كه به مناسبت آغاز قرن هجري اخير، در قالب مسابقه «محمد خاتم پيامبران» كتابهاي زيادي نوشته و عرضه شدند. اي كاش نهادهاي فرهنگي و مطبوعاتي ما، وزارت ارشاد، شورايعالي انقلاب فرهنگي، حوزه علميه، سازمان و دفتر تبليغات اسلامي و ديگر نهادهاي مرتبط در اين عرصه، دست به كاري بزنند. نهادهايي كه امكاناتي و قدرت دارند، برجستگان را جذب خود كنند تا آثار گرانقدري پديد آيد و كاري ماندگار از اين دست را سامان دهند و حركتي را شروع كنند تا ما در زمينه عرضه زندگينامه بزرگانمان آثاري ماندگار، دقيق و با قلمي جذاب و رسا داشته باشيم. آثار خوب ميتوانند بسياري از خرافهها را بزدايند و روايتهاي ضعيف را حذف كنند.
ما ميتوانيم به تاليف آثار ديني دو گونه نگاه داشته باشيم؛ يك نگاه همان نگاه دكتر شريعتي است كه شورآفرين و حماسي است. نگاه ديگر، نگاهي مبتني بر تحقيق و پژوهش است. به نظر شما درباره بزرگاني چون حضرت زينب(س) كداميك از اين دو جنس نگاه اولويت بيشتري دارد؟
اعتقاد من بر اين است كه كتاب دكتر شريعتي تنها ابعاد حماسي ندارد. او براي نوشتن اين كتاب تحقيق و مطالعه هم كرده بود. دكتر شريعتي دوران مختلفي را در كتابش ذكر كرده است، از خانه گلي حضرت علي(ع) كه اين فرزندان در آن آموزش ديدند و پرورش يافتند تا خود حماسه كربلا. دكتر زندگي و پرورش اين بزرگوار را در دامن حضرت زهرا(س) و آغوش حضرت امير(ع) به زيبايي نشان ميدهد و عرضه ميكند. حتي دوره ركود را كه حضرت امير(ع) از قدرت فاصله داشتند نيز به خوبي به تصوير كشيده است. البته در همان دوران 25 ساله هم حضرت در رويدادها بينقش و بينظر نبودند. نظارت حضرت امير(ع) بر حكومت و همراهي ايشان در برخي از موارد، قابل ذكرند. ايشان بسياري از مواردي را كه در تحكيم جهان اسلام نقش داشتند، پذيرفتند و در نتيجه بينقش نبودند. حتي زماني كه مردم عليه خليفه سوم شوريدند، حضرت فرزندان خود را به حمايت او فرستادند و بناي آن را داشتند كه خليفهكشي باب نشود. به هر حال چنان نبود كه اين نقشها پنهان مانده و شريعتي به آن اشاره نكرده باشد. حتي گاهي ظرايفي را هم از همين نقشها پيدا و عرضه كرده است. درباره حضرت زينب(س) هم چه در دوران پيش از شهادت پدر و چه بعد از شهادت پدر و خلافت امام حسن(ع) و چه در دوران خانهنشيني امام حسن(ع) و در نهايت در زمان قيام حضرت ابا عبدالله(ع) و بعد از قيام، كمتر نكته بياننشده و پنهاني وجود دارد. البته مرحوم شريعتي نكاتي را در نظر گرفته و برجسته كرده است كه آن نكات براي ايجاد شور و حركت براي پيروان ائمه ضرورت داشته است. او در برههاي اين نظريات را مطرح ميكرده كه زمان ركود و تسليم بخش وسيعي از جامعه اسلامي در مقابل زور و ستم و خفقان بوده است. او ميخواست شوري را بيافريند و الگويي را خلق كند كه بر اساس آن جامعه به حركت درآيد. در نتيجه شريعتي نقشش را به زيبايي ايفا كرده است و آنگونه نبود كه زواياي پنهان از ديدش مخفي مانده باشد. البته شايد اگر در دوران ديگري مثل دوران بعد از پيروزي انقلاب مجالي براي مرحوم شريعتي و امثال ايشان وجود داشت، چه بسا سنجيدهتر و مناسبتر مسايل را عرضه ميكردند گرچه هنوز هم دير نشده است. اميدواريم نهادهاي ما و عزيزاني كه مسووليت و امكانات در اختيار دارند اين رسالت را دنبال كنند و به گمان من، اين فريضه به جا مانده را به سامان برسانند.
به كتاب جواد فاضل اشاره كرديد كه قلم زيبايي دارد. به نظر شما تا چه اندازه ميتوان زندگي بزرگواراني چون حضرت زينب(س) را با لحن و زباني امروزي براي مخاطب جوان و نوجوان تدارك ديد؟
متاسفانه در برههاي، ما از برخي از چهرهها كه ميتوانستند با قلم زيباي خود و فراتر از آن با توان تحقيق و پژوهش خود موثر واقع شوند، بهره نگرفتيم. ممكن بود حتي برخي از اين آثار و قدرت تبييني آن از آثاري كه روحانيون و اهل حوزه مينويسند، بهتر باشد اما ما به اين عزيزان فرصت كار و پژوهش نداديم. مثلا مرحوم زرينكوب را در نظر بگيريد. او يكي از افرادي است كه درباره تاريخ اسلام و ائمه (ع) به زيبايي نوشته است يا مرحوم سيد جعفر شهيدي يا عباس زرياب خويي. نويسندگاني از اين دست كه اعتقاد عميقي داشتند و مسلمان بودند، بسيار كار كرده و اهل تحقيق بودند. اما به دلايلي فرصت كار به ايشان داده نشد يا مثلا دكتر سيد حسين نصر. او يكي از نويسندگان درخشان و برجسته جهان شيعه است كه به دلايلي او را قدر نگذاشتيم. رژيم گذشته براي بقاي خود سوءاستفادههايي از او و بزرگوارني چون او كرد. اين از زرنگي آنان بود كه در روزهاي پاياني عمر خود دست به دامان بزرگاني بردند كه اهميت بسياري داشتند. ميخواستند آبروي خود را حفظ كنند و البته نتوانستند چنين كنند. شايد هم از سادگي و دور از سياست بودن اين بزرگان ناشي ميشد كه پذيراي آن شدند تا به عنوان مشاور يك مقام سياسي شاهنشاهي كار كنند. اينها ميتوانست قابل اغماض باشند. ولي بايد از توان علمي و قدرت ترجمه تحقيقي و علمي اين بزرگان استفاده ميكرديم و بهره ميبرديم. مثلا دكتر نصر كتابي را درباره سير تصوف در جهان اسلام نوشته كه بسيار حائز اهميت است. اين كتاب به انگليسي نوشته و البته به فارسي هم ترجمه شده است. ترجمه اين كتاب سرآغاز نشريه «حكمت و معرفت» ما شد. يعني شماره اول اين نشريه به ترجمه اين مقاله و مقالهاي از مرحوم علامه طباطبايي اختصاص داشت. مثلا آقاي نصر پس از واقعه يازده سپتامبر كه اسلام در جهان غرب، آييني خشن معرفي ميشد، به داد جهان اسلام رسيد و كتاب بسيار زيبايي را عرضه كرد كه پاسخگوي اين شبهات بود. اگر از وجود اين نازنينها استفاده شود، طبيعتا نسل جوان و نوجوان ما ميتواند به مبناي اسلامي و قرآني ما نزديكتر شود.
اينروزها كه سالروز تولد حضرت امير(ع) را پشت سرگذاشتهايم، ترجمه بزرگواري چون جواد فاضل بسيار كمك كرد كه ما با نهجالبلاغه آشنا شويم. وقتي من ترجمه او را ميخواندم، بسيار تحت تاثير قرار گرفتم...
البته در كنار ترجمه دكتر شهيدي...
بله. اما براي آنكه از سوال شما دور نيفتيم، در كنار مساله دقيق و بيّن بودن، البته بايد زيبا نوشتن را هم از نظر دور نداريم. شما كتاب «فاطمه ، فاطمه است» را هر وقت عرضه كنيد زيباست. افزون بر اين ما بايد از امكانات فني و هنري هم بهره ببريم چون خط و گرافيك زيبا ميتواند به جذب مخاطب كمك كند.
شما برگزاري مسابقات و حمايت موسسه هاي گوناگون را عاملي براي توليد بهتر آثار مذهبي دانستهايد. اما گاه اين حمايتها ممكن است به نوعي سفارشينويسي منجر و از ارزش كار كاسته شود. فكر ميكنيد جداي از اين حمايتها و براي آنكه درباره بزرگاني چون حضرت زينب(س) سفارشينويسي اتفاق نيفتد، چه بايد كرد؟
معتقدم بايد به هرگونه كه ميتوانيم بيشتر و بيشتر به زندگاني بزرگاني چون حضرت زينب(س) بپردازيم. حتي اگر سفارشينويسي هم باشد ميتواند گامي مثبت نلقي شود، چرا كه هر كس از زاويه نگاه خود به مساله نگاه ميكند. از طرفي، محقق و پژوهشگر بايد زندگي كند و براي زندگي و معاش خود هم نياز مالي دارد. اين يك واقعيت است؛ به دليل همين نياز است كه برخي از پژوهشگران كه فعاليتشان پاسخگوي نيازشان نيست، كار ديگري را شروع ميكنند و جامعه از دانششان بينصيب ميماند. اما اگر ما بياييم و اين دغدغهها را از اين پژوهشگران بگيريم و فرصت را براي فكر ايشان فراهم كنيم چه اشكالي دارد؟بايد نگرانيهايي را كه يك محقق با آن روبهروست، از اين عزيزان بگيريم تا بتوانند كار خود را به خوبي دنبال كنند. اتفاقا در شرايط اخير ما نياز داريم كه پژوهشگران فرصت داشته باشند تا كارهاي خود را بدون دغدغه پيش ببرند. اين رسالتي است كه موسسات فرهنگي بايد آن را دنبال كنند و به اجرا بگذارند. حال ممكن است برخي نويسندگان نخواهند خود را وابسته به موسسهاي كنند و بخواهند مستقل باشند. در اينجا ما بايد مشوقهايي ايجاد كنيم. مثلا ميتوانيم به برجستهترين اثر جايزهاي قابل تامل اهدا كنيم. آيا جايزهاي مثل كتاب سال بد است؟ اين جايزه بسيار خوب است و به محققان كمك ميكند تا اثر خود را محك بزنند. بسياري از نويسندگان خواهان آنند كه برنده اين جايزه علمي شوند. ميخواهند كتابشان از چنان ارزشي برخوردار باشد كه بتواند برگزيده اين جايزه شود. محققان، اين جايزه را از دست مقام اول اجرايي كشور ميگيرند و دريافت جايزهشان هم انعكاس وسيعي پيدا ميكند. در نهايت هم كتاب به خوبي عرضه و مخاطب بيشتر با آن آشنا ميشود.
آيا ميتوانيم با وارد كردن زندگي بزرگاني چون حضرت زينب(س) به كتابهاي درسي، مخاطبان كودك و نوجوان را بيشتر با اين بزرگواران آشنا كنيم؟
نميدانم كه كتب درسي ما تا چه اندازه براي كودكان ما جذابند. اول بايد ببينيم كه اين كتب از جذابيت كافي برخوردارند يا نه. چون در صورتيكه كتابهاي درسي ما جذاب نباشند، بچهها فقط براي دريافت نمره آنرا ميخوانند و كتاب ارزش ديگري براي آنها ندارد. معمولاً دانشآموزان و حتي دانشجويان ما براي رفع تكليف درس ميخوانند و به همين دليل وقتي امتحان خود را دادند، كتاب را به گوشهاي مياندازند و محتواي آن را فراموش ميكنند. اگر ما فضايي را در كتابهاي درسيمان ايجاد كنيم يا معلمان چنين كنند كه دانشآموز خود سراغ تحقيق برود، قطعا نتيجه بهتري دريافت خواهيم كرد. فعاليتي از اين دست بسيار ارزشمندتر خواهد بود. بايد شيوهاي را فراهم كنيم كه استاد و معلم با دانشآموز و دانشجو آنقدر نزديك شود كه او را به آموختن بيشتر تشويق كند. درباره بزرگاني چون حضرت زينب (س) هم اين مساله مصداق دارد. بايد دانشآموز را به يادگيري و تحقيق در اين مورد تشنه كنيم تا خود سراغ آموختن برود.
اين روزها مصادف است با درگذشت دكتر شريعتي؛ الان سي و چهار سال از اين واقعه ميگذرد. شما اشاره كرديد كه «فاطمه، فاطمه است» هنوز خواندني است و از سويي اغلب كتابهاي دكتر هنوز داراي اعتبارند. با توجه به اينكه اين آثار در شرايط آن دوران نوشته شدهاند چه حرفي براي امروز ما دارند؟ از سويي برخي از كتابهاي دكتر سخنرانيهاي ايشانند. آيا اين دسته از كتابها هم قابل استنادند؟
اعتقاد من بر اين است كه قضاوت خود دكتر را بايد درباره نوشتههايش در نظر بگيريم. ايشان هميشه ميگفت و مينوشت كه بناي تجديد نظر و كامل كردن كتابهايش را دارد. در انتقاداتي كه از او شده بود و صحبتهايي كه خيرخواهانش عنوان ميكردند، به اين نتيجه رسيده بود كه بايد در برخي از نوشتههايش تجديد نظر كند. به برخي از آنها چيزهايي را بيفزايد و از برخي، چيزهايي را بكاهد. مثلا در برخي از مقاطع كنفرانسهايي داده كه براي ارايه آنها نياز به مطالعه و نگاه جامعه و همهسونگرانه بيشتري داشته است. آرزو كرده بود كه فرصتي برايش بهوجود بيايد تا نوشتههايش را بازخواني، بازنويسي و با جامعيت بيشتري عرضه كند. فكر ميكنم درباره كتابي كه در مورد اقبال نوشته بود، چنين كرد. اين پيشبيني را داشت كه اجل مهلت ندهد و عمرش براي بازنويسي كفاف نكند. وصيت كرده بود تا بزرگاني آثارش را بخوانند و در آنها بازنگري، نقد و تكميلشان كنند.
البته سخنرانيهاي او هم سخنراني صرف نبودند. دكتر درباره يك مطلب مطالعه ميكرد و نتيجه اين مطالعات را در كنفرانسي ارايه ميداد. گاهي هم از نتنويسيهايش بهره ميگرفت، اما به دليل حافظه فوقالعادهاش و قدرت تحليلش همواره منسجم و دقيق حرف ميزد. يادم ميآيد در همان روزگار ميگفتند كه سخنراني و گفتار سه بزرگوار نياز به ويرايش و اديت ندارد. معمولا سخنراني نياز به ويرايش دارد. بايد چيزهايي را از آن حذف كرد و چيزهايي را افزود تا كامل شود تا كمبود لحن محاوره در آنها به چشم نخورد. يكيشان دكتر شريعتي بود. مقام معظم رهبري و دكتر بهشتي هم دو بزرگوار ديگر بودند. همانموقع ميگفتند كه سخنرانيهاي آقا [رهبري] چنان سنجيده و دقيقاند كه نياز به ويرايش ندارند. يعني ميتوان با همان نظم آنها را نوشت و خواند. دكتر شريعتي هم اينچنين بود.
به نظر بنده با تمام آن انتقاداتي كه ميتوان به آثار دكتر شريعتي وارد كرد، هنوز هم اين آثار خواندني و قابل عرضهاند. خيلي از آثار او را ميتوان در قالب فيلم و نمايش عرضه كرد. «فاطمه، فاطمه است» او شاهكار است. شما اين كتاب را اگر به هر دختر خانم بياعتقادي كه مطالعهاي در زمينه مسايل مذهبي ندارد بدهيد، من مطمئنم كه علاقهمند و معتقد ميشود. اين بيان و ادب نسب به خاندان عترت و طهارت قطعا تاثيرگذار است. به هر حال اين آثار هنوز قابل عرضهاند، اما بايد آن را با توجه به همان اشارهاي خواند كه خود دكتر، ما را متوجه آن كرده است.
نظر شما