چهارشنبه ۱۲ بهمن ۱۴۰۱ - ۲۳:۰۲
روایتی ادبی از  ماجرای کشتار مسجد گوهرشاد

کتاب «چهل و یکم» به قلم حمید بابایی، با روایتی ادبی و زبانی جذاب، ماجرای کشتار مسجد گوهرشاد را به تصویر می‌کشد. اتفاقات این داستان در مشهد رخ می‌دهد و ارتباط عمیق انسان‌ها با امام رضا (ع) را به نمایش می‌گذارد.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)؛ محمدمهدی شیخ‌صراف، به مناسبت ایام دهه فجر انقلاب اسلامی درباره کتاب «چهل و یکم» یادداشتی نوشته و در اختیار ما قرار داده است که در ادامه می‌خوانید:

«از روز اولی که کتاب را گرفتم از روی جلد و عنوانش هیچ تصوری نداشتم، اما اینکه از گزینه‌های دومین دوره جایزه شهید سیدعلی اندرزگو بود، تصورم را برده بود به سمت اینکه باید داستان در فضای روزهای پیروزی انقلاب و دوره مبارزه با پهلوی روایت شود. ته ذهنم هم به این فکر می‌کردم که احتمال اسم کتاب «چهل و یکم» به سال‌های بعد از پیروزی انقلاب اسلامی برگردد.

حتی از طرح جلد کتاب به هیچ گزینه جذابی نرسیدم. یک رنگ فیروزه‌ای که نشانه‌های کم رنگ از طرح‌های اسلیمی با درصد شفافیت پایین. به هر حال شروع کردم به خواندن. فارغ از اینکه متن نثر کتاب سنگین بود (در فضای نثر ساده و معیاری که در رمان استفاده می‌شود،‌ نبود)، اساساً در فضایی بین ناکجای زمان و در مکان مشهد و گوهرشاد می‌چرخید. بی‌حوصلگی و عجول بودن کار دستم داد.

موتور جست‌وجوی گوگل مرا به سمت سایت‌هایی فرستاد که حرف‌هایی برای گفتن داشتند، آن‌ها می‌گفتند که این ماجرا مربوط به بعد از واقعه مسجد گوهرشاد و کشتن زائران حرم حضرت رضا(ع) است. متن داستان هم روایت سربازی است که برای شلیک نکردن به طرف مردم، بلای بر سر خودش آورده و در مقابل پسری که برای بدهی پدرش مجبور است که چهل باب از کتاب تذکرةالاولیای عطار را با خط خوش رونویسی کند.

با خودم فکر می‌کنم، اگر من جای بابایی نویسنده بودم، در ابتدای کتاب می‌نوشتم که زبان کتاب تا اندازه‌ای ثقیل است و فارسی معیار نیست. این همان کاری است که رضا امیرخانی از اولین کتابش روی صفحه‌های اول‌ می‌نوشت و توضیح می‌داد که این نوشته بر اساس رسم‌الخط خودش است و نه فرهنگستان و نه هیج جای دیگر. با این حال شاید، حمیدخان با خودش فکر کرده که لابد کتاب به همه قبل از خواندن معرفی می‌شود و شاید کسی آن را بدون توضیح هدیه ندهد و اینکه بعد از جست‌وجوهای موتور سرچ دوباره به سراغش رفتم.

این بار فیرزوه‌ای جلد و طرح‌های اسلیمی‌اش مرا یاد کاشی‌ها جذاب و دل‌بر مسجد گوهرشاد انداخت و چهل و یکم ترکیبی از چهل که عدد تکمیل و تمام است و «یک» که حالا گره‌ای شد در ذهن من به‌عنوان «مخاطب».

این کتاب در بیست و هشت باب نوشته شده است. بعضی از باب‌ها به فراخور روایت بریده‌ای از تذکره را در انتهای خود دارند. پرداخت نویسنده به جزئیات، تصویرسازی و ترسیم فضا به گونه‌ای است که در بخش‌هایی از داستان احساس می‌کردم که در کنار عماد نشسته‌ام و صدای جیغ قلمش گوشم را نوازش می‌کند و سعی می‌کنم که بخواهم از روی دستش متن‌هایی را که از تذکره رونویسی می‌کند بخوانم یا گاهی در گوشه‌ای ایستادم و لرزش دستان ادریس در هنگام قنوت در وجودم اثر گذاشته است.

هر چند مسئله پرداخت به شخصیت اصلی تا انتهای داستان برایم نامعلوم ماند؛ اما به نظر می‌رسد که شخصیت اصلی ماجرا میرعماد است. او راوی اول شخص است و هم اوست که ادریس را روایت می‌کند. ما در این داستان تقریبا هیچ چیزی از ادریس نمی‌شنویم. راوی ادریس دانای کلی است که تقریبا نامنظم در داستان حاضر است و گاهی غیب می‌شود.

به نظرم در مجموع، مطالعه این کتاب برای کسانی که تمایل به جریان تاریخ دارند جذاب نباشد،‌ در اصل روایت ما با تاریخ و وقایع و جزئیات مواجه نیستیم و نویسنده به عمد و شاید سهوا به این اقتضائات توجه نکرده و داستان در بستر شخصیت‌هایش می‌گذرد.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها