شنبه ۱۸ دی ۱۴۰۰ - ۱۱:۲۲
خاطرات سرهنگ عراقی کامل جابر از آخرین روزهای اشغال خرمشهر

کامل جابر؛ سرهنگ عراقی در «آخرین شب در خرمشهر»، خاطرات خود از نحوه فتح خرمشهر توسط رزمندگان ایرانی را روایت می‌کند.کامل جابر در این کتاب توضیح می‌‎دهد که در آن روزها و ساعات پایانی، چه کسانی به شهر وارد شدند و چه اقداماتی صورت گرفت.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، فتح خرمشهر و بیرون راندن دشمنان بعثی از این شهر، از خاطره‌انگیزترین خاطرات دفاع مقدس است. فتح خرمشهر حتی برای نسل ما که جنگ تحمیلی را درک نکردیم و در فضای آن دوران تنفس نکرده‌‌ایم هم، خاطره‌انگیز است. پیوند نسل ما با فتح خرمشهر صدای ضبط شده گوینده‌‌ای است که هر سال حوالی سوم خرداد، از تلویزیون و رادیو پخش می‌شود. گوینده این کلمات را می‌پراکند و گویی همین امروز رزمندگان اسلام، دشمن بعثی‎ را بیرون کرده‌‌اند و امروز خرمشهر آزاد شده است. گوینده توجه شنوندگان را جلب می‌کند:

«شنوندگان عزیز توجه فرمایید، شنوندگان عزیز توجه فرمایید: خونین‌شهر، شهر خون، آزاد شد.»

اکثر آنچه تاکنون درباره فتح خرمشهر و یوم‌الله سوم خرداد شنیده‌‌ایم یا خوانده‌‌ایم، به روایت نیروهای خودی و رزمندگان اسلام، بوده است و سرشار از شادی و نشاط حاصل از این پیروزی و فتح بزرگ. حال تصور کنید این‌بار یکی از حاضران بعثی خرمشهر، یعنی یکی از اشغالگران، سرهنگ کامل جابر، خاطراتش را از آخرین روزها و ساعت‌های حضور در خرمشهر بیان کرده است. سرهنگی که در آخرین شب‎هایی که شب بر خرمشهر سایه گسترده بود و زمینش زیر پوتین بعثی‌ها به سختی نفس می‌زد، به این شهر وارد شده است.

کامل جابر در کتاب «آخرین شب در خرمشهر» توضیح می‌دهد که در آن روزها و ساعات پایانی چه کسانی به شهر وارد شدند و چه اقداماتی صورت گرفت. فرماندهانی که برای بازرسی و رصد و بررسی به خرمشهر و مرزهای آن می‌آمدند. طبق خاطرات سرهنگ عراقی، بعثی‌ها طبق گزارش‌هایشان می‌دانستند که ایران به‌زودی حمله وسیعی را علیه عراق آغاز خواهد کرد و به همین منظور در حال بررسی و بازنگری در تأسیسات دفاعی بودند. بعثی‌ها همچنین هر خانه و مغازه و کارخانه‌ای که سالم مانده بود را با ماشین‌های سنگین مانند لودر ویران کردند تا بتوانند بر پیشروی نیروهای ایرانی تسلط داشته باشند و سربازان بتوانند آزادانه بجنگند.

او می‌نویسد: «گزارش‌‎‌های رسیده از واحد‎های مستقر در خرمشهر حاکی از آن بود که در غرب کارون تحرکات غیرعادی به‌چشم می‌خورد و نفربرهای ایرانی مردم را به‌طور منظم از منطقه خارج می‌کنند. این خبر را هواپیماهای گشتی ما تأیید کردند و همین باعث شد تیپ ما به خرمشهر اعزام شود و مسئولان نظامی رده ‎بالا نیز رفت‌وآمدهایی به خرمشهر داشته باشند.»

سرهنگ جابر وقایع را طبق تاریخ و ساعت روایت می‌کند. او نام لشکر، تیپ‌ها و گردان‌هایی که در مختصات جغرافیایی خرمشهر مستقر هستند، ذکر می‌کند و نحوه سقوط بخش‌های مختلف شهر را توضیح می‌دهد. وضعیت برای بعثی‌‌ها در جبهه‌های نبرد به حدی وخیم می‌شود که آخرین نقطه باقیمانده یعنی قسمت شمال‌شرقی خرمشهر و پل نهر عرایض که نیروهای عراقی از طریق آن می‌توانستند خود را به اروندرود برسانند با عقب‌نشینی نیروهای متجاوز به دلیل ناتوانی از حفاظت پل، به‌دست رزمندگان اسلام می‌افتد..

رزمندگان اسلام بهترین تیپ ارتش عراق را هم شکست دادند. راوی نقل می‌کند: «نابودی تیپ 44 و گردان یکم از تیپ 48، مسأله بسیار مهمی بود. چون تیپ 44، تیپ طلایی ارتش عراق محسوب می‌شد و فرماندهان آن از بهترین فرماندهان ارتش عراق بودند. فرمانده تیپ می‌گفت: «فکر نمی‌کردم این تعداد نیرو برای حمله به سمت ما بیایند، آن‌ها هیچ فرصتی به ما ندادند، هریک از آن‌ها با استقبال از مرگ به سمت ما هجوم می‌آورد.»

کتاب نشان می‌دهد با این‌که از طرفی پیغام‌ها و پیام‌های صادره از بغداد بر ادامه روند مقابله با رزمندگان اسلام تأکید می‌کنند، اما از طرفی وضعیت میدانی شهر برای بعثی‌ها و متجاوزان بسیار وخیم است. سربازان فرار می‌کنند. افسران درجه‌های خود را می‌کندند تا شناسایی نشوند و پا به فرار می‌گذراند.
 
از نکته‌های جالب کتاب این‌که سرهنگ عراقی رزمندگان ما را «نیروهای اسلامی» می‌نامد و چه اسم مناسبی است برای جان بر کفان از تعلقات دنیوی گذشته که آمده‌اند از اسلام و کیان وطن دفاع کنند. آن‌ها برای اسلام از همه‌چیز دست شسته‌اند و انگیزه‌ای فوق‌العاده دارند تا پرچم اسلام را برافراشته کنند. جایی از کتاب راوی از قول یک افسر بازنشسته مصری این موضوع را نقل می‌کند. سرلشکر شاذلی، افسر بازنشسته مصری وقتی تجهیزات دفاعی عراق را دید، با تعجب گفت:«امکان ندارد هیچ نیرویی بتواند واحدهای دفاعی شما را با این عظمت نابود کند.» آری. سرلشگر شاذلی قدرت ایمان به خدا و اراده نیروهای ایرانی یا به قول سرهنگ کامل جابر نیروهای اسلامی را دست‌کم گرفته بود.

کتاب خاطرات کامل جابر، بیش از آن‌که از انسجام داستانی برخوردار باشد، خاطره و مستند است تا از زاویه‌‌ای با فتح سوم خرداد مواجه شویم که یک دشمن بعثی می‌نگرد. از زاویه‌ای با ارتش بعث مواجه شویم که افراد حاضر در میدان از خود بعثی‌‌ها، نقل می‌‌کنند. روایت افسران رده بالای عراقی که برای خوش‌آمد بغداد و صدام، واقعیت را کتمان می‌کردند. افسرانی که در گیرودار میدان، در تلاش بودند تا خود را نجات دهند و افسران رده پایین و سربازان را سپر بلای خود و قربانی کنند تا مفری بیابند و به سوی عراق فرار کنند.

البته رژیم بعث پس از شکست در جبهه خرمشهر و عقب‌نشینی نیروها حکم اعدام بسیاری از افسران را صادر کرد، اما عده ای هم مانند سرهنگ کامل جابر نشان شجاعت گرفتند؛ نشان شجاعتی که برای سرپوش گذاشتن بر این شکست بزرگ استفاده شد. سرهنگ از قول احمد زیدان خاطره‎ی جالبی از صدام حسین نقل می‌کند که عمق شکست خرمشهر برای بعثی‌ها را نشان می‌دهد.

صدام می‌گوید:«من از مقاومت شما در خرمشهر راضی نیستم، این نشان‌ها برای سرپوش گذاشتن به تلفات ما در مقابل افکار عمومی است، کاش کشته می‌شدید و عقب‌نشینی نمی‌کردید.» او سپس گفت: «چهره ما و چهره تاریخ را سیاه کردید. چرا از سلاح‌های شیمیایی استفاده نکردید؟ من آرام نمی‌‌شوم تا روزی که سرهای شما را زیر چرخ تانک‌‌ها ببینم.»
رذالت صدام تا آن جا بود که وقتی یکی از افسران گفت: «قربان، در این صورت، سلاح شیمیایی بر سربازان خودمان هم اثر می‌کرد؛ چون ما نزدیک دشمن بودیم.» فریاد زد:«به درک! آیا خرمشهر مهم‎تر بود یا جان سربازان، ای مردک پست؟!» یعنی او نه تنها ابایی از قربانی کردن مردم عادی و زنان و کودکان نداشت، که حتی جان سربازان و نیروهای خودی حزب بعث هم برایش بی‌اهمیت بود و اگر نبودند دریادلان و دلاورانی که با این دیو بی‌رحم پنجه در پنجه اندازند، معلوم نبود چه بر سر طفل نوپای جمهوری اسلامی ایران می‌آمد.

در انتهای کتاب دو سند محرمانه از وضعیت جنگی خرمشهر در بحبوحه نبرد قرار داده شده و خود، گویای وضعیت نیروهای بعثی در آخرین ساعت‌های اشغال خرمشهر است.

«آخرین شب خرمشهر» خاطرات سرهنگ عراقی کامل جابر است که «فاتن سبزپوش» آن را ترجمه کرده و انتشارات سوره مهر آن را به چاپ رسانده است.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها