دوشنبه ۶ فروردین ۱۴۰۳ - ۱۲:۴۱
قصه بنفشه و عمونوروز

کودکان در زنده نگه‌داشتن مراسم نوروز نقش مهمی دارند. اصلاً یکی از دلایل زنده‌بودن آیین نوروز می‌تواند همین کودکان باشند. ما بزرگ‌ترها هم اگر از نوروز خاطره خوبی داریم برمی‌گردد به همان دوران کودکی.

سرویس کودک و نوجوان خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - جعفر توزنده‌جانی، نویسنده کودک و نوجوان: جانم برایتان بگوید که ریشه خیلی از قصه‌های قدیم و حتی جدید برمی‌گردد به دوران خیلی‌خیلی وقت پیش. ما ایرانی‌ها از همان قدیم‌قدیم‌ها از همان چند هزار سال پیش، برای خودمان یک‌سری آیین‌ها و رسم و رسومات درست کردیم که برگرفته از سرزمینی است که در آن زندگی را شروع کردیم، از محیطی که خوردوخوراک‌مان را تأمین می‌کرد، از همان اول اولش هم دامداری و کشاورزی حرف اول را می‌زدند. درست است که می‌گویند بشر اولیه با دامداری شروع کرد و بعد رفت به سراغ کشاورزی؛ اما از دوره‌ای به بعد، این دو باهم بودند. همین‌الان هم هنوز هستند روستاییانی که دامداری در کنار کشاورزی، پابه‌پای هم زندگی و معیشت آن‌ها را تأمین می‌کند.

خیلی از این آیین‌ها از همین شیوه‌های زندگی ما شکل‌گرفته است. ما ایرانیان از همان قدیم‌قدیم‌ها چشم‌مان به آسمان و زمین و طبیعت بوده است و برای این دگرگونی‌ها، جشن‌ها درست کردیم؛ مثل جشن مهرگان، جشن شب یلدا و سرانجام هم جشن عید نوروز و بزن و بکوب و پوشیدن لباس‌های نو و به دیدار هم رفتن و خلاصه خیلی چیزهای دیگر. این جشن و آیین و مراسم هم خیلی فایده داشته و دارد. اولاً که جشن و شادی و بزن و بکوب است. بعدش هم مثل یک چسب همه اقوام ایرانی را به هم پیوند زده؛ آن‌هم در سرزمینی که یک‌زمانی خیلی‌خیلی بزرگ بود. الان هم هست؛ اما از جهتی دیگر.

از دل این آیین‌ها یک‌سری اسطوره شکل گرفت. از دل همین اسطوره‌ها قصه‌ها بیرون آمد. این اسطوره‌ها و قصه‌ها بیشتر، ایرانیان را به هم نزدیک کرد؛ الان هم همین کار را می‌کنند. هنرمندان هم رفتند به سراغ این اسطوره‌ها و قصه‌ها و داستان‌های جدیدی خلق کردند. مثل عموفرهاد (فرهاد حسن‌زاده) که یک قصه جدید درباره عید نوشته (کتاب «خودکار سبز بنفشه»)؛ اما قصه این داستان چیست؟

قصه از این قرار است که یک روز بنفشه با خودکار سبزش روی کاغذی خطی می‌کشد. خطی که خودش نمی‌داند برای چی است؛ اما خودکار می‌داند. یعنی خودکار همان‌طور که هی دارد خط می‌کشد، راه می‌افتد. بنفشه هم دنبالش می‌رود. اول وارد باغچه می‌شوند، بعد دور تُنگ می‌چرخند و خطی می‌کشند. بعد می‌روند حاجی‌فیروز را می‌بینند و وارد بازار می‌شوند. بازاری که حسابی شلوغ است و همه در حال خرید هستند. مثل همه بازارها دم عید ما ایرانی‌ها؛ با همان جنب‌وجوش و سرزندگی علی‌رغم همه مشکلاتی که همیشه هست. مثل همان خالی بودن جیب‌ها؛ اما با این‌حال با همان جیب خالی هم خیلی‌ها سعی می‌کنند کاری بکنند و چیزی برای عید بخرند. خودکار سبز بنفشه هی دارد خط می‌کشد و می‌رود و می‌رود و اگر می‌خواهیم از او عقب نمانیم باید دنبالش کنیم. خلاصه خودکار و خط و بنفشه می‌روند تا به بیابانی می‌رسند که فقط سرما هست و برف؛ اما بعد از برف و سرما چی هست؟ معلوم است عمونوروز. من اگر در ابتدای یادداشت گفتم عموفرهاد به‌خاطر همین عمونوروز است. حالا چرا؟ آخر یادداشت می‌گویم. اما عمونوروز خواب است. باید بیدارش کنند، کی بیدارش می‌کند؟ بنفشه و خودکارش.

پایان قشنگی دارد، نه؟ بله یک کودک با خودکارش عمونوروز را بیدار می‌کند. همه ما یادمان هست که کودکان در زنده نگه‌داشتن مراسم نوروز چه نقش مهمی دارند. اصلاً یکی از دلایل زنده‌بودن مراسم نوروز می‌تواند همین کودکان باشند. ما بزرگ‌ترها هم اگر از نوروز خاطره خوبی داریم برمی‌گردد به دوران کودکی. بنفشه عمونوروز را بیدار می‌کند. عمونوروز هم از خودکار سبز بنفشه خوشش می‌آید و آن را می‌گذارد توی جیبش. بعد چه می‌شود؟ خب چاره‌ای ندارم که پایان را لو بدهم. خودکار سبز بنفشه، جوهر پس می‌دهد و تمام لباس‌های عمونوروز را سبز می‌کند. عمونوروز هم با همان لباس سبزرنگ بهار را برای همه می‌بَرد. بله، عمونوروز را بنفشه و خودکارش بیدار می‌کنند. رنگ سبز را هم این دو به عموی قدیمی‌مان می‌دهند. اما قصه را کی نوشته؟ معلوم است، فرهاد حسن‌زاده. او (به عنوان نویسنده) همان نقش عمونوروز را دارد. پس من حق دارم که به او بگویم عموفرهاد. اوست که دوباره در این روزهای عید، یاد عمونوروز و همه چیزهایی را که به عید و بهار ربط دارد در ما بیدار می‌کند.

راستی خط توی قصه را که یادتان هست؟ این خط همان تاریخ ماست؛ تاریخی که از گذشته خیلی خیلی دور شروع شده و تا به امروز هم رسیده است.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها

اخبار مرتبط