شنبه ۱۶ دی ۱۴۰۲ - ۱۲:۴۲
بازخوانی یک تجربه جمعی/ صدای مردم همدان در کتاب «ابرقدرت خداست»

حاج قاسم نیز از رشدیافته مکتبی بود که امثال حمید هاشمی را پرورش می‌دهد. همان بسیجی نوزده ساله‌ای که می‌گفت «بدانید جهان زبون است، آمریکا کیست؟! شوروی کیست؟! ابرقدرت‌ها کیستند؟! ابرقدرت فقط خداست! خداست و خداست.»

سرویس فرهنگ مقاومت خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): کتاب «ابرقدرت خداست» کتابی درباره مردم همدان است. درباره آن‌هایی که در تشییع پیکر حاج قاسم سلیمانی حضور داشتند و چیزی از آن تجربه حضور برای خودشان برداشتند. از خاطرات‌شان در نسبت با حاج قاسمی صحبت می‌کنند که بعد از شهادت بیشتر و بهتر شناختند. نام سردار برای هرکدام‌شان معنایی خاص دارد و آنان از این معنا می‌گویند. راویانی که در این کتاب با آنان مواجه می‌شویم، هر یک ویژگی خاص خودشان را دارند و از منظری نسبتاً متفاوت با دیگران از سردار شهید حرف می‌زنند. اما چنین به نظر می‌رسد که چیزی مشترک در همگی آنان وجود دارد و آن اینکه تمام‌شان می‌کوشند تا حادثه‌ای به این بزرگی را ابتدا باور و بعد هضم کنند.

می‌خوانیم: «در خواب و بیداری صدای خبری را که از پذیرایی می‌آمد می‌شنیدم: سردار قاسم سلیمانی به فیض شهادت نائل آمد. از شنیدن خبر گیج و مبهوت، خودم را کشاندم بیرون اتاق. یک شهید زیر عکس زیبا و غرورآفرینش خورده بود و من ضربان قلبم را حس می‌کردم. با ناباوری از مادرم پرسیدم: خبر واقعاً درسته؟ نگاه غم‌آلود و سر تکان دادن‌هایش تن یخ کرده‌ام را به آتش می‌کشید. من بودم و دنیایی از سکوت در اعماق قلبم. بغض گلویم را چنگ می‌زد و افکارم آشفته بود. پی‌درپی از آرایشگاه زنگم می‌زدند که عروس خانم کجایی. دلم می‌خواست همه‌چیز را لغو کنم.»

«ابرقدرت خداست» از تولیدات انتشارات راه‌یار و کاری از مجید یوسفی است. عنوان کتاب نیز به جمله‌ای از آن سخنرانی مشهور و حماسی حمید هاشمی در زمستان ۱۳۶۴ اشاره دارد. «چند روز به عملیات والفجر ۸ باقی مانده بود که محسن رضایی، فرمانده سپاه پاسداران به محل استقرار تیپ انصارالحسین (ع) همدان رفت تا از انجام عملیات جدیدی خبر بدهد. قرار شد از بین بسیجیان تیپ، یک نفر در حضور فرماندهان سخنرانی کند. حمید هاشمی نوزده‌ساله پشت بلندگو رفت و همه را میخ‌کوب کرد: «بسیجیان قهرمان، نور چشمان امام، یاران امام، فرزندان امت اسلام، یاوران امت مستضعف جهان، بدانید جهان زبون است، آمریکا کیست؟! شوروی کیست؟! ابرقدرت‌ها کیستند؟! ابرقدرت فقط خداست! خداست و خداست.»

این کتاب، شهادت فرمانده سپاه قدس را به یکی از روزهای تلخ تاریخ معاصر همدان پیوند می‌زند و بر اشتراکاتی که بین این دو واقعه - هم در اسم و هم در رسم - وجود دارد درنگ می‌کند. به تعبیری، ترور شهید سلیمانی خاطره جنایت بعثی‌ها در روز قدس در تابستان ۱۳۶۱ را برای مردم همدان زنده کرد. «آخرین جمعه ماه مبارک رمضان، مردم روزه‌دار همدان برای راهپیمایی روز قدس و نمازجمعه، از خیابان‌های شهر به‌سمت استادیوم ورزشی شهر سرازیر شدند. صدام و رژیم بعث با عصبانیت از پیش‌رَوی‌های عملیات رمضان در خاک عراق، تهدید کرده بودند همدان را بمباران می‌کنند. تهدید اثرگذار نبود و پیر و جوان و زن و مرد راهی نمازجمعه شدند که هواپیماهای عراقی سر رسیدند. در این بمباران ۱۰۵ نفر شهید و ۶۰۰ نفر مجروح شدند. از بدن‌های مطهر نمازگزاران فقط تکه‌هایی کوچک باقی‌مانده بود. گویا هزینه آزادی قدس را ارباً اربا شدن مقدر کرده‌اند.»

این کتاب ۲۴۰ صفحه است و اکنون چاپ دوم آن در بازار کتاب کشورمان در دسترس مخاطبان و علاقه‌مندان قرار دارد. گفتنی است که گویا برای تألیف این کتاب، در مرحله پژوهش، نزدیک به پانصد خاطره از ۱۳۰ نفر را جمع‌آوری کردند و بعد از میان این روایت‌ها، دست به انتخاب زدند تا در حجمی مناسب، تصویر هرچه منسجم‌تری از حس و حال مردم همدان در روزهای شهادت و تشییع سردار شهید حاج قاسم سلیمانی شکل بگیرد. هدف این بوده که از آنچه در آن روزها در قلب و ذهن مردم همدان می‌گذشت روایتی درخور عرضه شود تا از طریق این روایت، معنایی که سردار سلیمانی و حادثه شهادت ایشان و نیز تشییع پیکرش خلق کرده بودند به درستی معلوم شود.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها