خبرگزاري كتاب ايران(ايبنا): «سخنم درباره داستان «رستم و سهراب» شاهنامه است كه نقالان از آن بسيار استفاده كردهاند و هميشه مردم فراواني را جذب كرده است. نقل ميكنند كه در برخي از روستاها مردم به نقال پول ميدادند تا از گفتن كشته شدن سهراب منصرف شود يا هنگامي كه نقال به بخش سهرابكشان ميرسيد، عدهاي از مجلس خارج ميشدند تا ماجراي كشته شدن سهراب را نشنوند. بهراستي چه راز و رمزي در اين داستان هست كه چنين تاثيري در مخاطبان داشته است؟»
آنچه بازگو شد بخشي از سخنان ابوالفضل خطيبي شاهنامهپژوه و مصحح بود كه در نشست «نگاهي ديگر به داستان رستم و سهراب» در فرهنگستان زبان و ادب فارسي برگزار شد.
نوشدارو پس از مرگ سهراب
نويسنده كتاب «تقديرباوري در منظومههاي حماسي فارسي (شاهنامه و ويس و رامين)» گفت: من ميخواهم از آخر داستان شروع كنم و به ماجراي آوردن نوشدارو براي نجات سهراب بپردازم. ميدانيم هنگامي كه سهراب به دست رستم زخمي ميشود، رستم به گودرز ميگويد كه برو و از كيكاووس؛ شاه ايران، نوشدارو بخواه. گودرز چنين ميكند اما چون كيكاووس نميخواسته دو پهلوان را با هم ببيند از دادن نوشدارو سرباز ميزند. گودرز به ناچار دست خالي برميگردد. رستم ميخواهد خود نزد كيكاووس برود اما هنوز حركت نكرده سهراب ميميرد «پدر جست و بر زد يكي سرد باد / بناليد و مژگان بهم برنهاد»
وي افزود: از همين جاست كه ضربالمثل «نوشدارو پس از مرگ سهراب» رايج شده است. بهنظر ميرسد كه اين ضربالمثل بايد منبعث از بيتهاي شاهنامه باشد اما طبق شاهنامه، اصلا نوشدارويي در كار نبوده است و پيش از آوردن نوشدارو، سهراب مرده است. سوال اين است كه پس منشاء اين ضربالمثل كجاست؟ بهنظر ميآيد كه اين مثل پيش از آن كه تحت تاثير بيتهاي شاهنامه باشد، بر گرفته از روايت نقالان شاهنامه است.
اين شاهنامهپژوه خاطرنشان كرد: آنچه نقالان از داستانهاي شاهنامه بازگو ميكنند، با آنچه در شاهنامه ميخوانيم، تفاوت دارد. نقالان بخشهاي ساختگي را به داستانهاي شاهنامه اضافه ميكنند. آنها چنين ميگويند كه رستم نزد كيكاووس رفت و نوشدارو را آورد و هنگامي كه به بالين سهراب رسيد، پسر جوانش درگذشت. چنين چيزي در شاهنامه نيست و سهراب پيش از آن كه رستم بخواهد نزد كيكاووس برود، ميميرد.
سرآغاز داستان «رستم و سهراب»
مولف «برگزيده مقالههاي نشر دانش درباره شاهنامه» گفت: فردوسي در پيش درآمد داستان «رستم و سهراب» بهطرز شگفتآوري و تنها با دو بيت ما را با فضاي داستان آشنا ميكند «اگر تند بادي برآيد ز كنج / به خاك افكند نارسيده ترنج؛ ستمكاره خوانيمش ار دادگر/ هنرمند دانيمش ار بي هنر» از همين بيتها درمييابيم كه اتفاق و حادثهاي در راه است و جواني «نارسيده ترنج» كشته ميشود. كساني كه داستان «رستم و سهراب» را ميخوانند، با ديدن اين دو بيت، نتيجه و پايان داستان را ميتوانند دريابند. امروز هم در داستانهاي پست مدرن پايان داستان در ابتدا گفته ميشود. به هر حال فردوسي نميخواهد كه خواننده را بهدنبال خود بكشد و ماجراهاي پاياني را از همان ابتدا ميگويد.
وي افزود: در همين پيش درآمد داستان، بيتهاي دشواري وجود دارد كه بسيار بحث برانگيز است. فردوسي ميگويد «همه تا در آز رفته فراز/ به كس برنشد اين در آز باز». سوال اينجاست كه «آز» به چه معناست؟ برخي گفتهاند كه آز به معناي مرگ است اما اگر آز را چنين معني كنيم، آنگاه پيوند ريشهشناسي آن را نميتوانيم بفهميم. دكتر خالقيمطلق بيت را چنين معني كرده كه آز به معناي فزونخواهي است، منتها فزونخواهي در آگاهي از راز مرگ. ولي من احساس ميكنم كه چنين معني با لفظ ارتباط ندارد. به هر حال بيتي بسيار مشكل است. من پيشنهاد ديگري دارم كه شايد گره اين بيت و دشواري آن را بگشايد.
معناي «آز» در داستان «رستم و سهراب»
مصحح جلد هفتم شاهنامه جلال خالقي مطلق گفت: معنايي كه من از آز در اين داستان ميكنم، برپايه متنهاي پهلوي است. در «گزيده زادسپرم» گفته شده است كه آز «دشمن چهر» است. چهر در پهلوي يعني ذات، طبيعت و ناموس. پس ميتوان آز را «دژ چهري»، يعني دشمني با طبيعت آدمي دانست. در متون پهلوي، خداي نامه و شاهنامه، آز معنايي فراتر از فزونخواهي و حرص و طمع دارد. يعني دژ چهري وراي حرص و طمع است و هر گونه عدول از ناموس طبيعت شمرده ميشود.
وي افزود: با اين تعريف، ديگر آز معناي چندان منفي نخواهد داشت. پس وقتي ميگويد «همه تا در آز رفته فراز» يعني خلاف طبيعت رفتار كردن. در متون مانوي نيز آورده شده كه «آز در ريشه گياهان لانه كرده است». معني اين عبارت چنين است كه آز مانع رشد طبيعي گياهان است. در متنهاي پهلوي آمده كه ديو آز آنقدر سيريناپذير است كه همه و حتي بخشي از خودش را ميبلعد. از همين اشارهها ميتوان دريافت كه در متنهاي پهلوي و مانوي نميتوان آز را فزونخواهي و حرص و طمع دانست.
اين شاهنامهپژوه خاطرنشان كرد: فردوسي در جاي ديگري از داستان «رستم و سهراب» باز هم آز را بهكار برده است. هنگامي كه رستم و سهراب با هم پيكار ميكنند و هيچ كدام نميتوانند پيروز شوند، فردوسي جريان داستان را قطع ميكند و خودش وارد داستان ميشود و شخصيتهاي داستانش را روانكاوي ميكند «جهانا شگفتي ز كردار تست/ هم از تو شكسته هم از تو درست؛ ازين دو يكي را نجنبيد مهر/ خرد دور بد مهر ننمود چهر؛ همي بچه را باز داند ستور/ چه ماهي بدريا چه در دشت گور؛ نداند همي مردم از رنچ آز/ يكي دشمني را ز فرزند باز»
وي افزود: اين بيتها را از دو نظر ميتوان تحليل كرد. يا آن را عقيده شخصي فردوسي بدانيم، يعني داستان و نظر فردوسي را از هم جدا كنيم. اگر چنين است پس در تحليل داستان بايد اين گفته را اصلاح كرد كه رستم پسرش را ميشناخته. راه ديگر آن است كه آز را به معناي فزونخواهي ندانيم و همان معناي دژ چهري را برگزينيم. در چنين صورتي با يك غفلت روبهرو هستيم. يعني حيوان ميتواند بچهاش را بشناسد اما انسان به سبب دژ چهري قادر به شناختن فرزندش نيست. نشناختن فرزند نيز نتيجه عدول از مرز طبيعت بشري است.
رستم مقصر است يا سهراب؟
اين مصحح و نويسنده خاطرنشان كرد: در همه تحليلهايي كه از داستان «رستم و سهراب» شده است، يا حق را به سهراب دادهاند يا رستم. كساني گفتهاند كه هر جور داستان را نگاه كنيم، رستم از اين ماجرا سرافراز بيرون نميآيد. كساني ديگر هم گفتهاند كه سهراب ديوانهاي بيش نبود كه شرايط را درك نميكرد. اما حقيقت آن است كه در تحليل داستان نبايد عواطف خود را دخالت بدهيم و به اين نتيجه برسيم كه رستم مقصر است و حق با سهراب است.
وي افزود: بسيار اندك و انگشتشمارند تحليل گراني كه داستان را فرامتن ديده باشند و برداشتهاي شخصي خود را به آن تحميل نكرده باشند. بهراستي رستم خطايي مرتكب نشده است ولي بار گناه قتل پسرش را بر دوش ميكشد. او مسووليت كشته شدن فرزندش را ميپذيرد و ميخواهد خودكشي كند، اما اطرافيانش او را از اين كار بازميدارند. داستان «رستم و سهراب» تراژدي به معناي كامل است.
وي افزود: اين تراژدي نشان ميدهد ايرانيان نوع ادبي تراژدي را ميشناختهاند، اما نه در قالب نمايشنامه، بلكه در قالب داستاني آن. ما بايد الگوي نوع تراژدي ايراني را از متن استخراج كنيم و دست به همان كاري بزنيم كه ارسطو درباره تراژدي «اوديپ» كرده است. ارسطو ميگويد كه تراژدي بايد حس ترس و ترحم را برانگيزد و اين مقصود هنگامي اتفاق ميافتد كه وقايع بر خلاف انتظار رخ بدهند. ما چنين چيزي را در داستان «رستم و سهراب» ميبينيم.
نظر شما