سرویس تاریخ خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - پریسا احدیان؛ نهصد و سی و سومین شب از مجموعه شبهای مجله بخارا به شب بلخ اختصاص یافت. این شب با همراهی مرکز بینالمللی مطالعات افغانستان دانشگاه علامه طباطبایی در سیام آذرماه سال یکهزار و چهارصد و چهار در سالن استاد شهناز خانه هنرمندان ایران برگزار شد. در ادامه گزارشی از این شب از نظر میگذرد؛
ابرشهر باستانی
در ابتدا علی دهباشی ضمن خوشامدگویی به میهمانان حاضر در این نشست در معرفی بلخ چنین گفت: بلخ ابرشهر باستانی جغرافیای تمدن فارسی یکی از کهنترین شهرهای تاریخ ادبیات فرهنگ جهان بوده است. این دیار کهن با پیشینه تاریخی چند هزار ساله خود همواره مرکزی برای تمدنهای مختلف بشری بوده است. بلخ در شاهنامه شهر ایران است.
مرکز تلاقی فرهنگها
سپس سید عسکر موسوی از اهمیت بلخ در منطقه چنین بیان داشت: بلخ در جایی قرار داشته که شش راه تجارتی و اقتصادی از این مسیر عبور می کرده و شش دروازه داشته است. نکته مهم دیگر قرار گرفتن این شهر در مرکز تلاقی فرهنگها است. و در کنار مذهب زرتشتزبان فارسی دری هم از بلخ ظهور میکند. ظهور زبان و یک مذهب و دین و با این ویژگیهای جهانشمول نشاندهنده مدنیت در آن منطقه است. نکته دیگر قدرت سیاسی در بلخ است که در شاهنامه تبلور یافته و در ادبیات و داستان و افسانه و اساطیر افغانستان که رایج بوده و در اینجا چهره سیاسی بلخ هنوز هم مطرح است. بیست بار بلخ تخریب و بیست بار آباد شد. امروز هم اینگونه است.

فرهنگمحوری و عرفانمحوری بلخ
در ادامه میرویس بلخی در پیام تصویری به بررسی این شهر به عنوان زادگاه معرفت دینی پرداخت و چنین گفت: بلخ به عنوان یک خاستگاه مشرقزمین نسبت به کانونهای دیگر معرفت دینی مستقل و جداگانه است. به عبارت دیگر معرفت دینی بلخی نسبت به کانون دیگر معرفت دینی در اورشلیم و بیت المقدس و مکه از همان ابتدا متفاوت بوده است. در بلخ شاخصهای مکتب معرفتی و دینی در پیشااسلام و زمانی که با اسلام عجین میشود دارای شاخصهای منحصربه خودش بوده که به طور مثال فرهنگمحوری، عرفانمحوری و انسان با توجه به تجربه دینی از شاخصهای مهم مکتب آن به شمار میرود.
بلخ همان ایرانویج است
در ساعاتی دیگر از این مجلس شوکتعلی محمدی شاری از جایگاه اسطوره در حفظ تاریخ هر منطقه چنین گفت: گذشتگان فرهنگ و تمدن برای اینکه حوادث و رخدادها را بتوانند به نسلهای آینده منتقل کنند ناگزیر بودند از صنعت اسطوره استفاده کنند. پس میزان خردمندی نیاکان و گذشتگان را میتوانیم در اسطورهسازیها ببینیم. بلخ همان ایرانویج است. اما در اینکه ایرانویج در شرق ایران هست میان پژوهشگران اجماع وجود دارد. در وندیداد پس از ایرانویچ از بلخ و هرات و … سخن میگوید و این پیوستگی جغرافیایی نشان میدهد که جغرافیای اوستا کاملاً در شرق هست.

معبدی مانند خانه خدا
سپس ارشاد نوروزی در پیام تصویری از صومعههای بودایی بلخ سخن گفت و ادامه داد: نوبهار بلخ یک صومعه بودایی در این شهر بود که در متون عربی نیز به آن اشاره شده است. مسلمانان با پیشزمینه فرهنگی خودشان تصویری از صومعههای بودایی ساختند. مثلاً کرمانی و معرفین دیگر نوبهار بلخ را به یک معبدی مانند خانه خدا تصویر میکنند و این باعث سوءتفاهم است که یک مدرسه بودایی به معبد تقلیل مییابد. اما در سنت بودایی این مکان دانشگاه است و با این تشریح میتوان مدارس بلخ را بازشناسی کرد.
بلخ در شاهنامه
در واپسین لحظات این نشست یامان حکمت از جایگاه بلخ در شاهنامه فردوسی سخن به میان آورد. وی در ابتدا گفت: بلخ یکی از شهرهای مهم خراسان بزرگ بوده که در واقعه مغول به شدت صدمه دیده و از دوره تیموریان یعنی سده نهم هجری، شهر نوپای مزار شریف جای آن را گرفته است. اما ویرانههای این شهر مهم و بزرگ هنوز برجاست.
حکمت در ادامه گفت: نام بلخ در اوایل شاهنامه کمتر آمده است. اولین یادکرد از این شهر در پادشاهی کیکاووس و داستان جنگ هاماوران دیده میشود که گوید، چون او از جنگ هاماوران بازگشت، خبر رسید که تورانیان به ایران حمله کردهاند، در نتیجه کیکاوس:
به مرو و نشابور و بلخ و هری / فرستاد بر هر سویی لشکری
در همین یک بیت نشان داده شده که بلخ تا دوره اسلامی هم در کنار مرو و نشابور و هرات یکی از چهار شهر مهم و مرکزی خراسان بوده است.
حکمت در ادامه تاکید کرد: یادکردهای بعدی از بلخ در داستان سیاوش و رفتن وی به توران دیده میشود، که به رغم فراوانی در حدود یازده بیت، اطلاع خاصی از این شهر به دست نمیدهد، جز اینکه سیاوش ابتدا به بلخ میرود و چون تورانیان به سوی او لشکر میکشند درکنار شهر بلخ با آنها میجنگد و آن را به سوی آب (جیحون) زمی راند. در این بخش از داستان سیاوش ۷بار نام بلخ میآید.
وی گفت: پس از شکست تورانیان از سیاوش و رستم، افراسیاب خوابی وحشتناک میبیند و قصد آشتی و صلح با ایرانیان میکند و هدایایی برای سیاوش و رستم به بلخ میفرستد. تا رفتن رفتن و رستم و خشم گرفتن کیکاوس بر سیاوش و فرستادن طوس به فرماندهی سپاه ایران، سیاوش در بلخ است و طوس هم به بلخ میآید. سیاوش که از فتنههای سودابه بیمناک بوده است از بلخ نامهای به پدر مینویسد و بعد هم با دلخوری و رنجیده خاطر به توران و نزد افراسیاب میرود. در این بخش از داستان سیاوش هم ۴بار نام بلخ میآید.

حکمت در ادامه به نمونههای دیگری از یادکرد شهر بلخ در شاهنامه پرداخت گفت: در شاهنامه ظاهراً از این به بعد بلخ به تصرف افراسیاب درمیآید، چون تا زمان کیخسرو و جنگ کاموس کشانی و جنگهای یازده رخ و جنگ بزرگ، از جیحون تا حدود سرخس در اختیار تورانیان بوده است. در داستان کاموس کشانی ۲بار از بلخ به گونهای نام برده میشود که گویی آن شهر در اختیار تورانیان بوده است.
وی در بخش دیگری از صحبتهایش گفت: اوج شکوه بلخ در شاهنامه در دوره گشتاسپیان است. چرا که با آغاز پادشاهی لهراسپ (جانشین کیخسرو) مرکز حکومت و کشور ایران به بلخ منتقل میشود. بدین سبب لهراسپ از هند و روم و چین و هر آبادبومی هنرمندان را فرا میخواند و به آبادان کردن بلخ میپردازد:
ز دانش کشیدند هر شور و تلخ / ببودند با کام چندی به بلخ
یکی شارستانی برآورد شاه / پر از برزن و کوی و بازارگاه
به هر برزنی جشنگاهی سده / همه گرد بر گردش آتشکده
حکمت در ادامه شواهدی دیگر از حضور بلخ در شاهنامه ارائه کرد و در پایان گفت: آخرین بار هم پس از آنکه یزدگرد سوم با دسیسه ماهوی سوری در مرو کشته می شود آمده است که ماهوی حکومت بلخ و هرات را به پسر بزرگ خویش بخشید:
به مهتر پسر داد بلخ و هری / فرستاد به هر سوی لشکری
نظر شما