خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، نشست «نقد خویشتن» از سوی گروه جامعهشناسی مردممدار انجمن جامعهشناسی ایران با حضور حسین سراج زاده، استاد دانشگاه خوارزمی، مجتبی ترکارانی پژوهشگر و مدیر گروه جامعهشناسی مردمدار انجمن جامعهشناسی ایران و ساناز حمزهعلی پژوهشگر اجتماعی برگزار شد.
ترکارانی با بیان اینکه این نشست با شعار «نقد خویشتن؛ بهسوی جامعهشناسی روادار و مداراگر» برگزار شده است. من نیز مایلم بحثم را دقیقاً ذیل همین ایده نقد خویشتن پیش ببرم. مقصود من از نقد خویشتن، نه صرفاً نقد نهادهای علمی یا ساختارهای رسمی، بلکه نوعی خودکاوی عمیق است: اینکه ما جامعهشناسان، بهویژه در لحظات بحرانی، تا چه اندازه با خودمان روراست هستیم و نقش حرفهای و انسانی خود را بهدرستی بازاندیشی میکنیم.
جامعه بحرانزده و پرسش بنیادین جایگاه جامعهشناس
وی افزود: سالهای اخیر، جامعه ایران در معرض بحرانهای پیدرپی و فشردهای قرار داشته است؛ بحرانهایی اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی که نهتنها بهصورت مقطعی، بلکه بهشکلی مزمن و تکرارشونده زیسته میشوند. از سال ۱۴۰، تا مواجهه روزمره با فقر، نابرابری و صحنههای آشکار رنج انسانی، همگی ما را با یک پرسش وجودی مواجه کردهاند: من، بهعنوان یک جامعهشناس، در این وضعیت کجا ایستادهام؟
به گفته ترکارانی: این پرسش تنها ناظر بر نقش حرفهای نیست؛ بلکه همزمان نقش انسانی ما را نیز به چالش میکشد. وقتی با بحرانهای اجتماعی مواجه میشویم، این دغدغه شکل میگیرد که آیا من صرفاً ناظر سرد واقعیت هستم، یا آنکه مسئولیتی اخلاقی نیز متوجه من است؟ و اگر چنین است، این مسئولیت تا کجا امتداد مییابد؟
در مواجهه با این رخدادها این پرسش بسیار عینی و انضمامی شد: ما در برابر خشونت، رنج و آسیبهایی که بر گروههای مختلف اجتماعی وارد شد، چه نوع مواجههای باید داشته باشیم؟ بیتفاوتی؟ همدلی؟ همدردی؟ همراهی؟ یا کنش مستقیم؟ پرسشی مشابه، هنگام مواجهه با فقر و محرومیت نیز بهطور مداوم تکرار میشود؛ زمانی که جامعهشناس با صحنههایی مواجه میشود که وجدان انسانی را بهشدت تحت فشار قرار میدهد.
این پژوهشگر اجتماعی یادآور شد: از سوی دیگر، این تصور نیز همواره وجود دارد که جامعهشناس نهفقط باید جامعه را بشناسد، بلکه باید برای تغییر آن نیز تلاش کند. زمانی که این رسالت بهصورت جدی احساس میشود، فشار اخلاقی مضاعفی بر فرد وارد میآید. ورود به عرصه عمل، اغلب با آسیبهای روانی و عاطفی همراه است؛ آسیبهایی که گاه به خستگی، بریدگی، انزوا و حتی کنارهگیری کامل از میدان اجتماعی میانجامد.
در میان جامعهشناسان، کم نبودهاند کسانی که به دلیل درگیری مستمر اجتماعی، عاطفی و شناختی با موضوعات حساس، خود دچار آسیب شدهاند و بهجای آنکه بتوانند کنشگری مؤثری داشته باشند، عملاً قربانی شرایط شدهاند. از این منظر، پرسش اصلی این است که چگونه میتوان با بحرانهای اجتماعی مواجه شد، بیآنکه هم به وظیفه اخلاقی خود را نقض نکنیم و هم خودمان را از پا درنیاوریم.
شاهد بودن: موقعیت میانی و پرتنش جامعهشناس
وی گفت: یکی از مفاهیم کلیدی برای فهم موقعیت جامعهشناس در شرایط بحران، مفهوم «شاهد بودن» است. جامعهشناس در بسیاری از موقعیتها نه امکان کنش مستقیم دارد و نه میتواند بیطرفی مطلق اتخاذ کند. او در موقعیت شاهد قرار میگیرد: شاهد درد، رنج، خشونت و بیعدالتی. شاهد بودن بهمعنای انفعال نیست. شاهد بودن یعنی دیدن، ثبتکردن، نامگذاریکردن و مانعشدن از عادیشدن رنج. اما همین شاهد بودنِ ممتد، بهویژه در جامعهای بحرانخیز، میتواند به فرسایش عمیق روانی و اخلاقی منجر شود. جامعهشناس میبیند، اما امکان مداخله ندارد؛ همدل است، اما ابزار کنش مؤثر محدود است. این شکاف، یکی از سرچشمههای اصلی فرسودگی در جامعهشناسی بحران است.
خستگی شفقت و فرسودگی اخلاقی
ترکارانی در ادامه گفت: در چنین شرایطی، پدیدهای رخ میدهد که میتوان آن را «خستگی دلسوزی» یا فرسودگی شفقت نامید. این وضعیت، نه صرفاً خستگی شغلی، بلکه فرسودگی اخلاقی ناشی از مواجهه مداوم با رنج دیگران است. جامعهشناس، در معرض انبوهی از روایتهای دردناک، دادههای آزاردهنده و تصاویر رنج قرار میگیرد و بهتدریج ظرفیت عاطفی و اخلاقی او تحلیل میرود. پیامدهای این وضعیت میتواند متناقض باشد: گاه به بیتفاوتی و فاصلهگیری عاطفی منجر میشود و گاه به همذاتپنداری افراطی که توان تحلیل را مختل میکند. هر دو وضعیت، برای کار علمی و اخلاقی خطرناکاند.
ابعاد مختلف چالش اخلاقی در جامعهشناسی بحران
این جامعهشناس افزود: چالشهای پیشروی جامعهشناس در شرایط بحران را میتوان در چند بعد اصلی فهم کرد: نخست، بعد معرفتشناختی. از یکسو، سنت علمی ما را به بیطرفی و فاصله تحلیلی فرامیخواند؛ از سوی دیگر، مکاتب انتقادی ما را به تعهد اجتماعی و موضعگیری اخلاقی تشویق میکنند. این دوگانگی، در ذهن خود جامعهشناس نیز بازتولید میشود. دوم، بعد روششناختی. بحرانها بر انتخاب موضوع، روش تحقیق و حتی نحوه تحلیل و انتشار دادهها تأثیر میگذارند. رعایت دقیق قواعد متعارف روششناسی، در شرایط پرتلاطم اجتماعی، همواره ممکن نیست. سوم، بعد سیاسی و قدرت. هر متنی که تولید میشود، خواهناخواه در نسبت با قدرت قرار میگیرد. جامعهشناس ناگزیر است از خود بپرسد: دانش من در خدمت چه کسانی قرار میگیرد؟ قدرت یا فرودستان؟ سرکوب یا صداهای خاموش؟
وی بیان کرد: چهارم، بعد انسانی و همدلانه. جامعهشناس باید میان بیتفاوتی اخلاقی و درگیری فرساینده، تعادلی دشوار برقرار کند؛ تعادلی که نه وجدان اخلاقی را خاموش کند و نه فرد را از پای درآورد.
پنجم، بعد مسئولیت اجتماعی. اینکه چه زمانی باید سخن گفت و چه زمانی سکوت کرد، یکی از دشوارترین تصمیمهای اخلاقی است. شتابزدگی میتواند تحلیل را احساسی و کمثمر کند، و تأخیر بیشازحد نیز میتواند به نوعی همدستی ناخواسته با بیعدالتی تعبیر شود. ششم: بعد همبستگی حرفهای. حمایت یا عدم حمایت از همکارانی که به دلیل کار علمی یا مواضع خود تحت فشار قرار گرفتهاند، آزمونی جدی برای اخلاق حرفهای جامعهشناسی است.
راهبردهای اخلاقی و حرفهای برای مواجهه پایدار با بحران
ترکارانی یادآور شد: در پرتو این چالشها، میتوان چند راهبرد کلی را پیشنهاد کرد: نخست، بهرسمیت شناختن ضرورت مراقبت از خود. جامعهشناس فرسوده، توان مشاهده دقیق، تحلیل عمیق و همدلی صادقانه را از دست میدهد. مراقبت از خود، بخشی از اخلاق حرفهای است. دوم، بازتعریف نقش جامعهشناس از «ناجی جامعه» به «شاهد مسئول». این بازتعریف، هم بار اخلاقی غیرواقعبینانه را کاهش میدهد و هم امکان تداوم کنش اخلاقی را فراهم میکند. سوم، تفکیک ساحتها. جامعهشناس لازم است میان ساحت علمی، ساحت عمومی و ساحت انسانی تمایز قائل شود و اجازه ندهد فشار یکی، دیگری را از کار بیندازد.
وی در ادامه افزود: چهارم، تقویت سازوکارهای جمعی و نهادی. مواجهه فردی با بحرانها ناپایدار است. انجمنهای علمی باید فضاهایی برای گفتوگوی اخلاقی، حمایت حرفهای و تقسیم بار روانی فراهم کنند.
پنجم، پذیرش محدودیت اثرگذاری. همه تحلیلها به تغییر فوری نمیانجامند. پذیرش این واقعیت، شرط پایداری اخلاقی در جامعهای بحرانزده است، نه نشانه بیتعهدی.
از اخلاق عام تا اخلاق حرفهای و هزینههای کنش در میدان علم
در ادامه این نشست سیدحسین سراجزاده با بیان اینکه پرسش محوری این نشست، «حساسیتهای اخلاقی جامعهشناسی ایران» در مواجهه با بحرانهای اجتماعی است گفت: اما پیش از هر داوری، لازم است روشن کنیم که اساساً وقتی از اخلاق، حساسیت اخلاقی یا داوری اخلاقی سخن میگوییم، دقیقاً از چه چیزی صحبت میکنیم و معیار داوری ما چیست.
وی افزود: نسبت اخلاق و جامعهشناسی: اخلاق صفت علم نیست، صفت کنشگران است نخستین نکتهای که باید به آن توجه کرد این است که وقتی ما از «جامعهشناسی اخلاقی»، «جامعهشناسی مردممدار» یا «جامعهشناسی محافظهکار» سخن میگوییم، در واقع صفات را نه به خود علم، بلکه به کنشگران علمی نسبت میدهیم. این جامعهشناسان هستند که حساسیت اخلاقی دارند یا ندارند، کنش میکنند یا بیتفاوت میمانند، در نتیجه، مجموعه کنشهای آنان در طول زمان به چیزی بدل میشود که ما از آن با عنوان «جامعهشناسی ایران» یاد میکنیم.
از این منظر، داوری اخلاقی درباره جامعهشناسی، در اصل داوری درباره کنشهای جمعی جامعهشناسان است.
اخلاق و داوری ارزشی: تمایز گزارههای حقیقی و اعتباری
سراجزاده گفت: برای ورود روشن به بحث اخلاق، ناگزیریم به تمایز کلاسیک میان گزارههای حقیقی و گزارههای اعتباری یا ارزشی توجه کنیم. پرسشهایی از جنس «چه تعداد در انتخابات شرکت کردند؟» به گزارههای حقیقی مربوطاند و میتوان درباره صدق یا کذب آنها به توافق رسید. اما پرسشهایی مانند «آیا شرکتکردن در انتخابات اخلاقاً درست بوده است یا خیر؟» به حوزه داوری ارزشی تعلق دارند و پاسخ به آنها وابسته به نظامهای ارزشی مختلف است.
استاد دانشگاه خوارزمی یادآور شد: داوری اخلاقی درباره کنش جامعهشناسان نیز از جنس همین گزارههای اعتباری است. از همینرو، همواره با اختلاف نظر، مجادله و کثرت دیدگاهها روبهرو خواهیم بود. با این حال، این واقعیت نباید ما را به این نتیجه برساند که هیچ معیار مشترکی برای داوری اخلاقی وجود ندارد.
اصول اخلاقی عام: بنیان مشترک داوری اخلاقی
وی افزود: فرض محوری بحث من این است که مجموعهای از اصول اخلاقی عام وجود دارد که دارای حسن و قبح ذاتی و عقلی هستند و به عقل سلیم و وجدان انسانی قابل درکاند. اصولی همچون: - راستی و درستی - انصاف و عدالت - امانتداری - همدلی و حساسیت نسبت به رنج دیگران - حفظ حقوق انسانها
درک نادرستی دروغگویی، تعدی به حقوق دیگران یا بیتفاوتی نسبت به رنج انسانها، نیازمند استدلالهای پیچیده فلسفی نیست؛ وجدان انسانی در اغلب جوامع و فرهنگها آن را درمییابد. این اصول اخلاقی عام، در عرصههای مختلف زندگی اجتماعی، جلوههای خاص خود را مییابند و به اخلاق حرفهای هر حوزه شکل میدهند.
اخلاق حرفهای در میدان علم: درون و بیرون آکادمی
به گفته سراجزاده: اخلاق حرفهای علمی، تجلی همین اصول اخلاقی عام در میدان علم است. این اخلاق، دو ساحت متمایز اما مرتبط دارد: ۱. درون میدان علم و آکادمی در این ساحت، ما با آموزش، پژوهش، رقابتهای علمی، ارتقای دانشگاهی و روابط استاد–دانشجو روبهرو هستیم. در اینجا، اصولی چون: - صداقت علمی - پرهیز از سرقت علمی - شایستهسالاری - رعایت انصاف در رقابت علمی بهعنوان میثاقهای اخلاق حرفهای پذیرفته شدهاند. ۲. بیرون از میدان علم و آکادمی اما پرسش اصلی این نشست، ناظر به ساحت دوم است؛ یعنی کنش و واکنش جامعهشناسان نسبت به بحرانها و مسائل اجتماعی خارج از دانشگاه. در این ساحت، معیار داوری اخلاقی را باید در همان اصل بنیادین حساسیت نسبت به رنج دیگران جستوجو کرد.بیتفاوتی نسبت به رنج اجتماعی، از منظر اخلاق عام، امری ناپسند است و جامعهشناس نیز از این قاعده مستثنا نیست.
اختلاف دیدگاهها و مسئله تکثر ارزشی
وی در ادامه افزود: البته باید بپذیریم که جامعهشناسان بر اساس نظامهای ارزشی متفاوت، مسائل اجتماعی متفاوتی را مهم و اولویتدار میدانند. برخی نسبت به نابرابریهای اقتصادی حساسترند، برخی به تبعیضهای جنسیتی، برخی به مسائل فرهنگی یا ارزشی. این تفاوت، امری گریزناپذیر و مشروع است و در سنت جامعهشناسی، از وبر تا امروز، به رسمیت شناخته شده است. چالش اصلی، نه تفاوت در تشخیص مسئله، بلکه نحوه بروز حساسیت اخلاقی است.
حساسیت اخلاقی و کنشگری: علم یا عمل؟
سراجزاده بیان کرد: پرسش کلیدی اینجاست: آیا مسئولیت اخلاقی جامعهشناس، صرفاً انجام کار علمی است یا کنشگری اجتماعی و سیاسی را نیز دربرمیگیرد؟ در اینجا با سنتهای نظری متفاوتی روبهرو هستیم: - سنتهایی که بر بیطرفی ارزشی و محدودماندن به کار علمی تأکید دارند - و سنتهایی که رهاییبخشی و کنش اجتماعی را شرط علمیت میدانند هیچیک از این رویکردها بهطور کامل هژمونیک نشدهاند و میدان علم، همچنان میدان تکثر پارادایمهاست. اما با وجود این اختلافها، میتوان بر سر برخی معیارهای عام به توافق رسید.
آزادی آکادمیک و حقوق بشر: دو معیار عام داوری اخلاقی
وی افزود: در درون میدان علم، آزادی آکادمیک مهمترین معیار اخلاقی مشترک است. وفاداری به آزادی آکادمیک، به این معناست که صرفنظر از اختلافات فکری، باید با: - اخراجها و برخوردهای سیاسی - محدودسازی پژوهش - فشار بر استادان و پژوهشگران مخالفت کرد. نمونههایی که در سالهای اخیر شاهد دستگیری یا تحت فشار قرارگرفتن اقتصاددانان و جامعهشناسان بودهایم، آزمونی جدی برای این معیار اخلاقی است. دفاع برخی از همکاران با گرایشهای فکری متفاوت از این افراد، نمونهای روشن از وفاداری به اخلاق حرفهای دانشگاهی است.
به گفته سراجزاده: در بیرون از میدان علم، حقوق بشر معیار عام اخلاقی است که جامعهشناسان نمیتوانند نسبت به نقض آن بیتفاوت باشند. رنج ناشی از تبعیض، محرومیت و نقض حقوق انسانی، موضوعی است که حساسیت جامعهشناختی را به ضرورتی اخلاقی تبدیل میکند.
هزینههای کنش اخلاقی در نظامهای اقتدارگرا
این استاد دانشگاه یادآور شد: در پایان، باید به واقعیتی مهم اشاره کرد: کنش اخلاقی در نظامهای اقتدارگرا، همواره با هزینه همراه است. در چنین نظامهایی، استقلال میدان علم به رسمیت شناخته نمیشود و بسیاری از مسائل علمی، امنیتی و سیاسی تلقی میشوند. این هزینهمندی، واقعیتی انکارناپذیر است و میتواند بر سطح و شکل واکنش جامعهشناسان اثر بگذارد. درک این شرایط، بهمعنای توجیه بیتفاوتی نیست، اما برای داوری منصفانه اخلاقی ضروری است.
اخلاق، زبان و موقعیت جامعهشناس در مواجهه با آسیبهای اجتماعی
در ادامه این نشست ساناز حمزهعلی گفت: پرسش محوری من این است: ما بهعنوان جامعهشناس، در نسبت با جامعهای که آن را بررسی میکنیم، کجا ایستادهایم؟ دانشی که تولید میکنیم، برای چه کسی و با چه زبانی تولید میشود؟
موقعیت جامعهشناس و مخاطب دانش
وی افزود: جامعهشناسی، به تعبیر مایکل بوراوی، خیمهای بزرگ است که رویکردها، پارادایمها و مخاطبان متنوعی را در خود جای میدهد. در این خیمه، جامعهشناسی سیاستگذار، جامعهشناسی حرفهای، جامعهشناسی انتقادی و جامعهشناسی مردممدار، همگی جایگاه دارند. از این منظر، پرسش از مخاطب دانش، پرسشی طردکننده نیست. جامعهشناس میتواند و باید همزمان: - برای سیاستگذار تولید دانش کند - با همکاران علمی خود گفتوگو کند - و نسبت به انسانهایی که موضوع پژوهشاند، پاسخگو باشد مسئله، نفی هیچیک از این ساحتها نیست؛ بلکه نسبت و اولویت میان آنهاست.
ورود به میدان و مسئله همزمانی فاصله و درگیری
این پژوهشگر اجتماعی بیان کرد: وقتی جامعهشناس وارد میدان پژوهش آسیبهای اجتماعی میشود، با وضعیتی پارادوکسیکال مواجه است. از یکسو، حفظ فاصله تحلیلی شرط علمیت است؛ از سوی دیگر، همانگونه که همکاران پیش از من نیز اشاره کردند، جامعهشناس خود جزئی از همان جامعه است و نمیتواند نسبت به رنجهای آن بیاعتنا بماند. در این وضعیت، خطر دوگانهای جامعهشناس را تهدید میکند: - فروغلتیدن در بیطرفی سرد و اخلاق زدوده - یا درگیری هیجانیای که توان تحلیل انتقادی را از میان میبرد اخلاق حرفهای، دقیقاً در مدیریت این وضعیت حدّی و تنشآلود معنا پیدا میکند.
نقد زبان جامعهشناختی: بازتولید فاصله میان ما و «دیگری»
حمزهعلی تصریح کرد: نخستین نقطه نقد من، زبان جامعهشناسی است. در بخش بزرگی از پژوهشهای آسیبهای اجتماعی، ما از زبان «دانای کل» استفاده میکنیم؛ زبانی سومشخص، بیرونی و فاصلهگذار که موقعیتی برتر برای پژوهشگر و موقعیتی فروکاستشده برای سوژه ایجاد میکند. اصطلاحاتی از قبیل «گروههای در معرض آسیب» یا «گروههای پرخطر»، در ظاهر خنثی و علمیاند، اما در عمل، مرزی نمادین میان «ما» و «آنها» ترسیم میکنند. این زبان، تجربه زیسته افراد را به برچسب فرو میکاهد و پیچیدگیهای انسانی رنج را نادیده میگیرد.
جامعهشناسی که چنین زبانی را بیتأمل به کار میبرد، ناخواسته در بازتولید نابرابری نمادین مشارکت میکند.
حذف رنج، حذف سوژه، حذف صدا
وی گفت: در امتداد این نقد زبانی، با فرآیندی مواجهایم که میتوان آن را «حذف رنج» نامید. در بسیاری از مطالعات، بهویژه در حوزه خودکشی، فرد رنجکشیده به مجموعهای از متغیرها، کدها و اعداد تقلیل مییابد.
جوانی که اقدام به خودکشی کرده است، در فرآیند تحقیق: - به چند پاسخ پرسشنامه - به یک ردیف داده - و نهایتاً به یک عدد آماری فروکاسته میشود. حتی در پارادایمهای کیفی نیز، روایت انسانی به «تم»، «مقوله» یا «مدل» تبدیل میشود؛ بیآنکه پرسش کنیم چه چیزی در این فرایند از دست میرود. اینجاست که، به تعبیر مایکل بوراوی، با حذف همزمان سه عنصر مواجه میشویم: رنج، سوژه و صدا.
پیامدهای اخلاقی حذف صدا
حمزهعلی یادآور شد: فاصلهگذاری زبانی و روششناختی، پیامدی فراتر از میدان علم دارد. این رویکرد، مستقیماً بر کیفیت سیاستگذاری و تصمیمسازی نیز اثر میگذارد. سیاستگذاریای که بر اعداد و شاخصها متکی است، اما صدای انسانهای پشت این دادهها را نمیشنود، ناتوان از پاسخگویی اخلاقی به مسئله است.
وقتی انسانها به عدد فروکاسته میشوند، رنج آنها نیز قابل مدیریت اداری میشود؛ نه امری اجتماعی و اخلاقی که نیازمند مواجههای عمیقتر باشد.
زبان پیچیده و گسست از جامعه
این پژوهشگر در ادامه افزود: نقد دیگر من، متوجه زبان مکتوب جامعهشناسی است. ما بهعنوان جامعهشناس، اغلب آگاهانه یا ناآگاهانه، از زبانی مغلق، پیچیده و غیرقابلفهم برای عموم استفاده میکنیم. گویی سادهنویسی، معادل غیردانشگاهیبودن تلقی شده است. این امر، تنها مسئلهای زبانی نیست؛ بلکه نشانه نوعی گُسست از جامعه است. وقتی مردم نتایج مطالعات جامعهشناختی را نمیفهمند یا به آنها اعتماد نمیکنند، باید بخشی از مسئولیت را متوجه خودِ زیست علمیمان بدانیم.
نقد ابزار و روش: ضرورت بازاندیشی درونی
وی افزود: مقصود من، نفی ابزارهای علمی یا روشهای متعارف پژوهش نیست. پرسش این است که آیا: - زبان - ابزار - و شیوههای تحلیل ما با شأن انسانی سوژههای پژوهش سازگار است یا نه. نقد ابزارها و زبان، بخشی از نقد خویشتن جامعهشناختی است؛ نقدی که بدون آن، هرگونه ادعای اخلاقی توخالی خواهد بود.
نظر شما