سرویس بینالملل خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - الهه شمس: بیش از یک قرن فاصله زمانی، چارلز دیکنز را به پتسی کلاین وصل میکند؛ نقطه اتصالشان هم ساده است: راه رفتن بعد از نیمهشب. ترانه مشهور کلاین در سال ۱۹۵۷، قدمزدن شبانه را مرهمی برای دلشکستگی نشان میدهد. دیکنز اما با همین کار، هم بیخوابیاش را آرام میکرد و هم ذهنش را به کار میانداخت. پرسش این است که چه اندازه از نبوغ سرود کریسمس محصول همین عادت ظاهراً ساده است؟
دیکنز در نوشته Night Walks (پیادهرویهای شبانه) صریح میگوید بیخوابیهای سختی داشته است. راهحل رایج ماندن در رختخواب و انتظار کشیدن برای خواب به نظرش بیفایده میآمد. خودش مینویسد بیخوابی «اگر فقط اندکی در رختخواب با آن کلنجار میرفتم، شاید مدتها طول میکشید تا تسلیم شود». در عوض، درمانش را اینگونه شرح میدهد: «بهمحض دراز کشیدن، بلند میشدم، بیرون میرفتم و خسته، حوالی طلوع آفتاب به خانه برمیگشتم».
فراتر از شبانهبودن ماجرا، خودِ پیادهروی کلید کار است. حرکتهای یکنواخت و تکرارشونده از راه رفتن گرفته تا دویدن یا شنا ذهن را از وسواس فکری جدا میکنند. وقتی بدن درگیر الگویی خودکار میشود، مغز فرصتی پیدا میکند تا از شلوغی رها شود. دیکنز بهخوبی این اثر را میشناخت: راه رفتن، فکر را آزاد میکرد.
برای دیکنز، خلاقیت بدون تخیل ممکن نبود. مارلیاده دا موتا گومس و آنتونیو ای. ناردی نوشتهاند «جهان رؤیایی و مجازی، در ساختار روایی دیکنز نقشی محوری داشت و برای فرایند کار، کنش اجتماعی و خیالپردازی او بنیادین بود». به باور آنها، تخیل صرفاً ابزار داستانپردازی نبود؛ راهی بود برای ایجاد همدلی میان طبقات و تجربههای مختلف انسانی. دیکنز، به گفته خودشان، علم را میخواست که تخیل را برانگیزد، نه اینکه آن را به توضیحی سرد و تقلیلگرایانه تقلیل دهد.
خود دیکنز همین تجربه را به زبانی شخصیتر ثبت کرده است: در پیادهرویهایش، مسائل و دلمشغولیها کنار میرفتند و مغزش «مایلها و مایلها خیابان در اختیار داشت» تا در آنها، تنها و بیمزاحمت، پرسه بزند. انگار باید ذهن را از جای همیشگیاش بیرون میکشید تا بتواند آزادانه کار کند.
رخسانه رحیم چودیری این عادت را «گریز دیکنز از مشکلات جسمی مانند بیخوابی و گرفتاریهای درونی» میداند؛ گریزی که با «راه رفتن در تاریکی و زیر باران نمنم» ممکن میشد. پیادهروی برای دیکنز نه سرگرمی بود و نه توصیه بهداشتی، بلکه راهی بود برای کنار زدن نویزهای ذهنی.
جمعبندی ساده است و همچنان تازه: گاهی برای فکر کردن، باید دست از فکر کشید. حرکتهای یکنواخت و بیادعا همان راه رفتن ساده به ذهن اجازه میدهند کار خودش را بکند. شاید خلاقیت، درست در لحظهای سر برسد که آدم از عمد، از سر راه ذهن خودش کنار میرود. دیکنز این را خوب فهمیده بود؛ حتی اگر ساعت از نیمهشب گذشته باشد.
منبع: December 12, 2025 .psychologytoday
نظر شما