سرویس بینالملل خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - الهه شمس: در زمین گلف عمومی نورثکوت در ملبورن، متیو ریلی با قدمهایی آرام میان چمنها راه میرود؛ جایی که برای او یادآور دوران کودکی و نخستین باریست که در سیدنی با برادرش چوب گلف در دست گرفت. به پسری اشاره میکند که با کیف بزرگتر از قامتش توپ میزند و لبخند میزند: «همان نیمدستی است که با آن شروع میکنی.» لحظهای ساده و انسانی، از نویسندهای که جهانش پر از انفجار و تعقیب و گریزهای سینمایی است.
ریلی، ستاره رمانهای تریلر، بیش از بیست کتاب پرفروش نوشته و هشت میلیون نسخه از آثارش در جهان فروخته شدهاند. او در سال ۲۰۲۲ با فیلم اکشن رهگیر (Interceptor) قدم به سینما گذاشت؛ اثری که در هفته نخست انتشار، در نتفلیکس ۹۳ کشور صدرنشین شد. حالا پس از ده سال زندگی در لسآنجلس، عضوی از باشگاه گلفی است که نامهای مشهور در آن رفتوآمد دارند، اما رفتارش هنوز ساده و فروتن است؛ تا جایی که برای مزاحم نشدن بازیکنان، خم میشود و مسیر خود را تغییر میدهد.
به کشورش بازگشته تا تازهترین رمانش، کارآگاه (The Detective) را معرفی کند. داستان کارآگاهی درونگرا و متفاوت بر طیف اوتیسم که در جنوب آمریکا با توطئهای تلخ میان سیاستمداران و ثروتمندان روبهرو میشود. سخن گفتن از یک رمان آمریکایی در استرالیا، او را به اندیشه درباره تفاوت دو جهان واداشته است: «استرالیا و آمریکا زبان و شرکتهای مشترک دارند، اما از درون متضادند؛ در استرالیا حس جمع مهم است، در آمریکا همیشه فرد مقدم است.»
با وجود این، از مهاجرت و تجربهزیستن در آنسوی اقیانوس با مهربانی یاد میکند: «وقتی آشیانه را ترک میکنی، رشد میکنی.» همین بلندپروازی از آغاز در او بود؛ وقتی نخستین رمانش را پس از رد ناشران، خودش چاپ کرد و نامش را درشت روی جلد نوشت، چون «میخواستم نویسندهای پرفروش باشم». اندکی بعد توسط انتشارات پن مکمیلان (Pan Macmillan) کشف شد و مسیر سینما را نیز گشود: «اگر به آمریکا نمیرفتم و با استوارت بیتی (Stuart Beattie) دوست نمیشدم، رهگیر هرگز ساخته نمیشد.»
اما در The Detective چندان محتاط نیست. رمان، تصویری گزنده از سیاست و جامعه آمریکا ارائه میدهد و با استفاده از نقلقولهای واقعی—از جمله اظهارنظر نیکی هیلی که در انتخابات مقدماتی ۲۰۲۴ جمهوریخواهان پس از ترامپ دوم شد—مرز بین واقعیت و داستان را از بین میبرد. در عصری که اظهار نظر سیاسی میتواند به طوفان شبکههای اجتماعی و حتی تهدید جسمی منجر شود، رِیلی بیهراس است: «نمیترسم. آگاه هستم، اما این همان داستانی است که میخواستم بنویسم. در آمریکا، نژاد هر روز موضوعی زنده است. پژواکهای جنگ داخلی هنوز ادامه دارند. اگر کسی مشکل دارد، شاید در سمت اشتباه تاریخ ایستاده.»
در پایان برخی نسخهها، بخش پرسشوپاسخی وجود دارد که در آن رِیلی مینویسد قهرمانش، سم اسپیدمن، بیش از هر شخصیت دیگرش شبیه خود اوست—دارای وسواس، دقت زیاد در جزئیات و literal thinking که باعث میشود اغلب شوخیها را نفهمد: «همه اینها نشان میدهد شاید خودم هم جایی در طیف باشم.»
هنگامی که از میان زمین عبور میکنیم، میگوید اگر چنین ویژگیای در او وجود دارد، هنوز آنقدر جدی نیست که به دنبال تشخیص رسمی برود؛ اما در میان دوستان و اعضای خانوادهاش کسانی با همین ویژگی هستند و خواسته خودش این بوده که اسپیدمن را نه صرفاً متفاوت، بلکه انسانی کامل ترسیم کند با چالشها و با استعدادهایی ویژه.
با عبور از سایه درختهای اکالیپتوس، توپها در هوا چرخ میخورند و او لبخندزنان میگوید: «نوشتن برای من مثل همین بازی است؛ هر ضربه میتواند مسیر تازهای باز کند.»
منبع: theguardian, Fri 31 Oct 2025
نظر شما