چهارشنبه ۹ مهر ۱۴۰۴ - ۱۰:۵۷
دگرگونی و پالایش؛ نگاه مولانا به مرگ/ عقل متعارف ناتوان از درک حقیقت مرگ و معنا

مرکزی- استاد زبان و ادبیات فارسی با تاکید بر اینکه مرگ در نگاه مولانا، نه پایان که فرایند دگرگونی و پالایش است، گفت: عقل متعارف توان درک حقیقت مرگ و معنا را ندارد و مولانا با نگاهی عارفانه شجاعانه مرگ را فرصتی برای رهایی از تعلقات و رسیدن به حقیقت می‌داند.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) در اراک، مرتضی لطیفی در نشست تخصصی شرح و تفسیر مثنوی مولوی با نگاه به مطالعات میان رشته‌ای اخلاق عرفان، عرفان تطبیقی، روانشناسی که در فرهنگسرای سیدالشهدای اراک برگزار شد، اظهار کرد: مولانا پس از مرگ زرگر سمرقندی در نخستین قصه نمادین مثنوی‌، نیم نگاهی به مرگ انسان و نوع مواجهه عارفان با آن دارد.

وی افزود: در دستگاه معرفتی یا ترمینولوژی، عارفانی که عقل محدودنگر و متعارف دارند، از آنجا که به لایه‌های رویین امور عینی توجه دارند، در درک مفاهیمی مانند حقیقت، عشق، مرگ، معنا و خدا ناتوان هستند.

لطیفی بیان کرد: کار عقل متعارف و روزمره، محاسبه و مقایسه با منطق خطی است، بر بقا و کنترل و حضور مادی تمرکز دارد، مرگ را قطع امید و شوق و سرمایه زندگی، نقطه پایان و تمام شدن می‌داند، به همین دلیل آن را عین جفا و عملی ظالمانه تلقی می‌کند. شاهد مثال مولوی هم آنجاست که موسی (ع) با همه نور و هنرش نتوانست کشتن پسر را از سوی خضر که نماینده عقل باطنی است، دریابد.

وهم موسی با همه نور و هنر

شد از آن محجوب تو بی پر مپر

مولانا می‌گوید اگر به ماجرای کشته شدن زرگر سمرقندی به دست طبیب سمرقندی که دست خداست با عقل روزمره و محدود و عینی نگر، نگاه کنید، ماجرا اتفاقأ خیلی تراژیک و ظالمانه به نظر خواهد رسید، چون با پرسش‌های اخلاقی - عقلانی از خود خواهید پرسید، مگر می‌شود انسانی را به خاطر خیر و صلاح و درمان دیگری کشت؟!

دگرگونی و پالایش؛ نگاه مولانا به مرگ/ عقل متعارف ناتوان از درک حقیقت مرگ و معنا

این استاد زبان ادبیات فارسی بیان کرد: نوع مواجهه مولانا در برابر مرگ، نه نادیدگی و فراموشی یا به تعویق انداختن آن، نه وحشت و ترس که رایج‌ترین واکنش آدمی بدان است، بلکه مواجهه از نوع شجاعانه و عارفانه، همراه با معنا بخشیدن است.

آن کسی را کش چنین شاهی کشد

سوی بخت و بهترین جاهی کشد

.

.

.

نیم جان بستاند و صد جان دهد

آنچه در وهمت نیاید، آن دهد

لطیفی ادامه داد: مرگ همواره یکی از ژرف‌ترین دغدغه‌های انسانی بوده و واکنش‌های فیلسوفان، دین‌مندان، عارفان و روانشناسان در برابر آن در طول تاریخ و فرهنگ‌های گوناگون تنوع بسیار داشته است. در نگاه مولوی مرگ، نه فنا و نقطه پایان، نه ته خط و تمام شدن، که فرآیند تغییر، همچون پالایش و خالص سازی نقره و طلا و انتقال به جایی و رختی دیگر است.

بهر آن ست این ریاضت وین جفا

تا برآرد کوره از نقره، جُفا

بهر آن ست امتحان نیک و بد

تا بجوشد بر سر آرَد زر زَبَد

وی گفت: مولانا به مرگ به چشم حقیقتی گریز ناپذیر می‌نگرد، تلاش می‌کند دردناکی آن را با ایمان و معنا آفریدن، عشق و خلاقیت کاهش دهد. همان کاری که بعدها در اگزیستانسیالیسم (هستی‌گرایی) از سوی کسانی مثل اروین د. یالوم، رولو می، هایدگر به طرح و تبیین آن پرداختند.

لطفی ادامه داد: از سویی در این قصه چنانکه می‌دانیم طبیب الاهی، کهن الگوی خرد، نماد مرشد و راهنمای درونی باید برای شفا دادن روان و تن کنیزکی که در بند عشق زرگر (عشق‌های موقت و میرای دنیایی) است، اقدام کند. او باید بند تعلق یا دلبستگی معیوب و بیمار گونه را ببرد یا آن را بمیراند تا تن و جانش را درمان کرده باشد. آن طور که مولانا گفته است رابطه زرگر سمرقندی و کنیزک به جای آنکه رشد دهنده، امنیت‌بخش و سلامتی بخش و متعادل باشد، آسیب‌زای روان و تن کنیزک شده است.

دگرگونی و پالایش؛ نگاه مولانا به مرگ/ عقل متعارف ناتوان از درک حقیقت مرگ و معنا

مولانا، پیری ساختار شکن که زبان عرفان را به سطح فهم عوام رساند

ژیلا فولادوند استاد و پژوهشگر مثنوی نیز در بخش دیگری از این نشست گفت: مولانا در قصه پردازی خود، از بند رسته، با پشت پا زدن به ظاهر بینان متعصب، شگرد نویی می‌آفریند تا وعظ منبری را با ارشاد خانقاهی به هم آمیزد؛ تا حصار مدرسه و خانقاه را شکسته، عصاره مفاهیمی بلند را در دهان مردم عادی هم بچکاند.

وی افزود: مولانا می‌داند مخاطب عام در بند ظاهر و صورت ماجراست و نهیبش می‌زند؛

این زمان بشنو چه مانع شد مگر

مستمع را رفت دل جای دگر

خاطرش شد سوی صوفی قنق

اندر آن سودا فرو شد تا عنق

بشنو اکنون صورت افسانه را

لیک هین از کَه جدا کن دانه را

وی ادامه داد: مولانا مخاطب خاصش حسام الدین چلبی را نیز در نظر دارد و می‌گوید:

گردن این مثنوی را بسته‌ای

می‌کشی آن سوی که دانسته‌ای

مثنوی را چون تو مبدا بوده‌ای

گر فزون گردد توش افزوده‌ای

مولانا با پوست افسانه ها دایره ی مخاطبانش را از خانقاهی ومدرسه به عموم گسترانده است گو اینکه بزرگترین ویژگی وی ساختار شکنی یا شکستن محدودیت‌هاست. به عنوان پیری که برای عوام حرف می‌زند، زبان را به سطح فهم آنها نزدیک کرده می گوید:

چون که با کودک سروکار فتاد

پس زبان کودکی باید گشاد

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

پربازدیدترین

تازه‌ها

پربازدیدها