سه‌شنبه ۸ مهر ۱۴۰۴ - ۰۸:۳۵
جغرافیای بوشهر؛ متکی بر اسطوره‌های دریایی/ دریا در داستان‌های من یک «شخصیت» است

بوشهر- احمد آرام نویسنده بوشهری با اشاره به حضور پررنگ دریا در ادبیات داستانی جنوب، تاکید کرد: جغرافیای بوشهر، بر متل‌ها و اسطوره‌های دریایی تکیه دارد که ما به‌عنوان نویسنده اگر بر فرهنگ عامه تسلط نداشته باشیم، یک چیز «هشلهف» مانند خیام‌خوانی توریستیِ ضد فرهنگ بوشهر خلق می‎‌کنیم!

سرویس استان‌های خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - الهام بهروزی: دریا و دریانوردی همواره از عناصر محوری در ادبیات و روایت‌های جنوب ایران به شمار می‌روند. این مفاهیم و موتیف‌ها، بستر شکل‌گیری داستان‌هایی بوده و هستند که با بهره‌گیری از زبان و تصویر، پرتره‌ای روشن و گویا از شیوه زیست، ارزش‌ها و منش مردمان این خطه ارائه می‌کنند. با اتکا بر دریا و متعلقاتش آثار متعددی پا به عرصه گذاشته‌اند که نه‌تنها تجربه روزمره جنوبی‌ها را بازتاب می‌دهند، بلکه هویت فرهنگی این جغرافیای سالخورده را روایت می‌کنند.

احمد آرام، داستان‌نویس جنوبی، بر این باور است که دریا جزء جدایی‌ناپذیر ادبیات داستانی جنوب است. این گفته او، مهر تائیدی بر پیوند عمیق میان جغرافیا و ادبیات این خطه است؛ پیوندی که از گذر نسل‌ها، در قالب قصه‌ها، افسانه‌ها و روایت‌های مردمی تداوم یافته است. دریای جنوب نه‌تنها به‌عنوان پس‌زمینه‌ای طبیعی، بلکه به‌مثابه عنصری زنده و الهام‌بخش در ساختار روایی داستان‌ها تنیده شده و جهان‌بینی نویسندگان را شکل داده است.

صادق چوبک، دریا را نمادی از بی‌ثباتی و گریزناپذیری می‌دانست و آن را به‌گونه‌ای تداعی کرد که انسان آن‌جا با تقدیر خود روبه‌رو می‌شود یا منیرو روانی‌پور، دریا را به‌مثابه حافظه تاریخی و جمعی جنوب دیده، جایی که افسانه، اسطوره و زندگی روزمره درهم آمیخته شده است. خود آرام، دریا را در کسوت موجودی رازآلود و گاه بی‌رحم بازتاب می‌دهد؛ استعاره‌ای از سرنوشت، انتظار و فاصله‌های انسانی. آرام با ایجاز و ریتم خاص نثرش، جزر و مد دریا را به فراز و فرود زندگی تشبیه می‌کند.

۸ مهر (برابر با ۳۰ سپتامبر)؛ روز جهانی دریانوردی را بهانه‌ای قرار دادیم تا با آرام گپ و گفتی را درباره رسوخ دریا در ادبیات داستانی جنوب و نقشی که بر آن زده، داشته باشیم.

اگر بوشهر هرگز در کنار خلیج فارس شکل نمی‌گرفت، آیا امروز همچنان می‌توانست صاحب همان تنوع فرهنگی، معماری و زبان بین‌المللی باشد که هویت بندری‌اش را ساخته است؟

بدون‌شک اگر بوشهر کنار این خلیج گسترده قرار نداشت، از نظر فرهنگی و سوق‌الجیشی، شهر صرفاً یک محیط بسته و عاری از دادوستد جهانی داشت. فرهنگ عامه مردم یک زبان دیگر داشت؛ زبانی در حول و حوش همان ارتباطات مختصر و غیرقابل توصیف. بنابراین وقتی می‌گوییم بندر، اشاره داریم به یک فرهنگ انتفاعی که زبان بندر را دچار دگرگونی می‌کند. البته اطلاعات دقیق ما از تاریخچه بوشهر به قرن شانزده میلادی طبق سفرنامه‌های مورخان و حتی دریانوردان برمی‌گردد. نوع معماری، البسه بومی، گویش‌ها و حتی هنرهای فولکلوریک با آمیزه‌ای از زبان بین‌الملل، فرهنگ عامه مردم اینجا را شکل بخشید. از این روی، ما وارث فرهنگی شدیم که می‌تواند تجدد را در راستای هنرها تعریف کند.

همنشینی با دریا باعث شده که نه تنها خود آن، بلکه المان‌هایش در ادبیات و فرهنگ عامه این منطقه به‌شکل بارزی خودنمایی کند؛ مثل ناخدا! حال چطور می‌توان در این ادبیات، ناخدایی آفرید که نه تکرار ناخداهای پیشین، بلکه تجلی منحصربه‌فرد فرهنگ و زبان ویژه زیست دریایی خودش باشد؟

تا آنجایی که من خوانده‌ام، ناخدای داستان‌های جنوبی اغلب همان ناخدای تکراری است و چیزی بیشتر از آن نداریم، این در حالی است که نویسنده باید قدرت شخصیت‌سازی منحصربه‌فردی داشته باشد؛ یعنی ناخدایی را به ما نشان دهد که برای اولین بار داریم او را می‌بینیم؛ ناخدایی که تکرار ناخداهای دیگر نباشد. یکی از ابعاد چنین ناخداهایی این است که درونگرا باشند؛ درونگرایی که دریا، شب، طوفان و وهم تاریک دریا به آنها داده است. فراموش نکنیم که چنین آدم‌هایی زبانشان نیز متفاوت است. مگر می‌شود ناخدای بوشهری با ناخدای آفریقایی و خلیجی (اعراب) شبیه باشند؟ هرکدام زبان دریا را به تناسب فرهنگ زیست دریایی خود می‌داند!

به نظر شما چگونه آگاهی و تسلط نویسنده بر فرهنگ عامه و زبان جغرافیایی بوشهر می‌تواند از سطحی‌نگاری و کلیشه‌سازی در ادبیات دریایی جلوگیری کرده و آن را به سطحی خلاق و ماندگار ارتقا دهد؟

ببینید در کارهای من دریا شخصیت است؛ شخصیتی که گاهی مهربان و بخشنده است و گاه گیرنده جان‌ها. در رمان «مرده‌ای که حالش خوب است» یک دیالوگی نوشتم که «دریا هرچیزی به تو داد، ۱۰ برابرش را از تو می‌گیرد.» به عقیده من، هر نویسنده‌ای دریا را به تناسب ژانر و سبک نوشتاری خود توصیف می‌کند. توصیف همینگوی، جوزف کنراد، ویلیام فاکنر، گارسیا مارکز و شکسپیر، هرگز به یکدیگر شباهت ندارند؛ چراکه پشت تفکر هرکدام از آنها یک زبان شخصی و دراماتیکِ توصیفی قرار دارد.

جغرافیای بوشهر، تکیه بر موسیقایی فولکلوریک و متل‌ها و اسطوره‌های دریایی دارد که ما به‌عنوان نویسنده اگر تسلط به فرهنگ عامه نداشته باشیم، یک چیز «هشلهف» مانند خیام‌خوانی توریستی ِضد فرهنگ بوشهر خلق می‎‌کنیم! بی‌شک من اگر احاطه داشته باشم به زبان جغرافیای شهرم، اتفاق‌های خوبی می‎‌افتد؛ چراکه جغرافیایی از دل آن جغرافیا بیرون می‌زند که سرشار از خلاقیت است؛ متاسفانه ادبیاتی که این روزها در این شهر متداول شده، شبیه همان خیام‌خوانی کذایی است؛ یعنی یک‌جور خاطره‌نگاری طنزآمیز عامه‎‌پسند که هیچ عمقی ندارد و لذت خوانش آن در سطح می‌گذرد.

آیا با ورود تکنولوژی‌های نوین دریانوردی و کمرنگ‌شدن شیوه‌های سنتی، تغییراتی در روایت‌های فولکلوریک بوشهر ایجاد نشده و «دریا» همچنان همان جایگاه رازآلود و اسطوره‌ای خود را حفظ کرده است؟

به نظر من، دریا به دو رقم در داستان‌ها بازتاب می‌یابد؛ اولی همان نگاه سطحی است که اشاره کردم؛ یعنی نگاهی توریستی. بگذارید به شما بگویم عده‌‎ای ادبیات بوشهر را به بیراهه بردند و چیزی که ارائه می‌کنند هیچ‎کدام با زبان جغرافیای ما پیوند ندارد. البته تعداد انگشت‌شماری از نویسندگان را هم می‌شناسم که کوشش می‌کنند عامه‌پسند نباشند و حتماً موفق هم خواهند شد. ما وقتی قادر باشیم جغرافیایی خلق کنیم که مربوط به سبک نوشتاری خودمان باشد، با توجه به شناختی که از فرهنگ عامه داریم، بدون شک فرهنگ دریانوردی در داستان‎‌های بومی راه باز خواهد کرد. خود من سعی کردم در بعضی آثارم راه به چنین تفکر بومی پیدا کنم، نمی دانم چقدر موفق شده‌ام، به هر صورت باید مقابل ادبیات توریستی و عامه‌پسند ایستاد.

به نظر شما نویسندگان نسل جوان بوشهر تا چه میزان از عهده بازآفرینی دریای جنوب نه در قالب‌های سنتی، بلکه به‌عنوان زبانی تازه و معاصر در کارهای‌شان برآمده‌اند؟

متاسفانه نسل نویسندگان جوان دست به هرکاری بزنند سایه دنیای مجازی در رفتار و کردارشان هویداست. روزگار ما دقیقه به دقیقه دارد نوتر می‌شود. چه اشکالی دارد این نو بودن را تعمیم دهیم به فهم بیشتر از بومیت خودمان. طبقه جوان حق دارند با این دنیای مدرن درگیر شوند، به‌خصوص هنرمندان و نویسندگان بومی، به شرط اینکه بوم را در قالب‌های نو و نه سنتی رواج دهند. البته زحمت زیادی می‌طلبد؛ چون آنها باید وارد حیطه‌های پسابوم بشوند، با توجه به خمیرمایه‌ای که از فرهنگ عامه گرفته‌ایم.

متاسفانه ما امروز به دلیل نشناختن فرهنگ عامه، چیزی به اسم داستان بومی نداریم، هرکس هم به آن پرداخته، سطحی است و از عمق زیبایی‌شناسی و بومیت بازمانده است. نویسندگان جوان کوشش نمی‌‏کنند تا این فرهنگ عامه را پاس بدارند. از این‌رو، نه دریا را در قلمروی بوم می‌شناسند و نه خشکی و این دردآوراست.

متاسفانه همین بیگانگی آن‌ها با مفاهیمی مثل بوم و پسابوم، موجب شده که این گروه از نویسندگان امروزه چندان شناختی از صید مروارید و مشقت‌های جسمی صیادان و آیین‌های دریایی جنوب نداشته باشند، از همین‌رو، این موتیف‌ها در داستان‌های بومی آن‌ها کمتر مورد توجه قرار گرفته است؟

بله؛ در گذشته صید مروارید و پیوند آن با زندگی آدم‌ها مشهود بود و از طرفی تحلیل رفتن جسم آدم‎‌ها در صید آن در قعر دریا، بدون دستیابی به تکنولوژی جدید کار بسیار شاقی بود. این صیادها بعد از مدتی شنوایی و بینایی خود را از دست می‌دادند و این یعنی داستانی پر از مشقت. در گذشته در جزیره خارگ صیادی مروارید متداول بود و امروز خبری از آن نیست. ماجراهایی از این قبیل به اضافه بادهای دریایی و نی‌مه‌خوانی‌‎ها، همه لبریز از داستان هستند، لبریز از صدای طبقه فرودست است. همان‌طور که اشاره کردید این سوژه‌ها و موضوعات در داستان‌های کنونی کمتر دیده می‌شوند یا اصلاً کاربردی ندارند.

اما خوشبختانه در بسیاری از داستان‌های بومی، زنان ساحل‌نشین و همسران دریانوردان رد پای پررنگی دارند؛ درست است؟

همسران جاشوها یا دریانوردان، همیشه زندگی‌شان سرشار از عشق، امید و زندگی بوده است، مگر اینکه یک طوفان دریایی آرامش را از آن‌ها بگیرد. من در داستان «دره ماه زده» از مجموعه داستان «به چشم‌های هم خیره شده بودیم» این احساس دراماتیک زندگی پرشور دریانوردان و همسرانشان را نشان داده‌ام. زن‌هایی که شوی‎شان به سفر دریایی می‌رفت، رسم بود که زن‎هایشان فانوسی کنار در خانه‌شان روشن می‌گذاشتند و این نشانی از چشم به‎ راه بودن بود. چنین شخصیت‌‎هایی در چرخه روایت نوعی زیباشناسی بومی را رقم می‌زدند مقوله «انتطار» در زندگی این آدم‌ها همراه با اضطراب و دغدغه بود؛ چه آن‌کسی که روی آب بود و چه خانواده‌ای که روی خشکی انتظار می‎‌کشید. مرگ‎‌زا بودن دریا همه را وارد پروسه پیری زودرس می‌کرد.

زبان و گویش مردمان این منطقه چطور؟ به نظر می‌رسد کمتر بختی برای کنشگری در داستان‌های بومی امروزی پیدا کرده‌اند؟

به عقیده من، هر بندر در جنوب ضرباهنگ خودش را دارد؛ چه در گویش‌‎ها و چه در رفتار مردمان‌شان. در بوشهر ضرباهنگ زندگی همان ضرباهنگی است که در موسیقی فولکلوریک، عزاداری سرپایی زنان، شروه‎‏‬ خوانی‎‏‌ها و رفتار اجتماعی نیز مشهود است، درست مانند همان ضرباهنگ که در مراسم سنج و دمام وجود دارد. ما در بوشهر رقص‌ها و ترانه‌های شادی‌‎آور نداریم، هرچه می‌شنوید از یزله‎‌ها، نی‌مه‌‎خوانی دریایی و شروه‌ها همگی برآمده از غم، شیون و تاریکی است. بنابراین این زبان و گویش به طرق مختلفی در داستان جنوب جریان پیدا کرده اما خب، در برخی از کارها هم کمتر مورد توجه قرار گرفته است.

خب، برگردیم دوباره به دریا که هرچند برکت‌بخش سفره اهالی جنوب بوده اما بارها و بارها با گرفتن جان عزیزان‌شان، آن‌ها را به سوگ نشانده! حال چگونه می‌توان خاطره جمعی سوگ‌های دریایی را در قالبی ادبی روایت کرد که هم تلخی هجران ساحل‌نشینان را منعکس کند و هم میراث داستانی جنوب را زنده نگه دارد؟

بله همین طور است، دریا گاهی مهربان است و گاهی دیگر، موجودی زنده‌خوار! این را نباید فراموش کرد. کسانی که ۲۰ یا ۳۰ سال یا شاید بیشتر نزدیکان‌شان را در دریا از دست داده‌اند، هنوز چشم به‌راه آنها مانده‌اند. در گذشته هر جسدی که دریا به ساحل می‌رساند، همه برای شناسایی جسدها به سواحل یورش می‎‌بردند… من چنین رفتارهایی را که مربوط به طوفان‎‌های دریایی و درهم شکستن لنج‌ها می‌شود، در رمان «مرده‌ای که حالش خوب است» آورده‌ام و البته که زندگی ساحل‎‌نشینی مملو از هجران، غم و اندوه است. بازتاب چنین رخدادهایی در مَتل‌ها و افسانه‌های دریایی به وفور دیده می‎‌شود.

به نظرتان پیوند دریا با باورها و ضرب‌المثل‌های کهن جنوب در پیرنگ‌های داستانی این خطه به شکل اثربخشی اتفاق افتاده است؟

بله، باید چنین باشد. پیوند دریا با داستان و شخصیت‌های بومی و حتی ضرب‌المثل‌ها، ریشه در فهم جغرافیا دارد. شما نگاه کنید به داستان شگفت‌‎‏انگیز «چرا دریا طوفانی شده بود» نوشته صادق چوبک؛ داستانی که برآمده از یک باور و ضرب‌المثل بسیار قدیمی است؛ در قدیم باور داشتند اگر نوزاد حرامزاده‌ای را به دریا انداخته شود، دریا طوفانی می‌شود و همین اعتقاد برای چوبک تبدیل به یک پیرنگ اجتماعی و غنی از باورهای سنتی شد که راه به روایت داستانی باز کرد.

با توجه به تهدیدات زیست‌محیطی دریا و سواحل، آیا ضرورتی می‌بینید که این مسائل وارد داستان‌ها و افسانه‌های معاصر بوشهر شوند؟

بله؛ هر تهدید زیست‏‌محیطی می‌تواند راه به درون یک داستان باز کند و این بستگی به خلاقیت نویسنده دارد.

برچسب‌ها

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • حمید IR ۲۲:۲۹ - ۱۴۰۴/۰۷/۱۲
    سپاسگزارم از جناب آرام .مخصوصا آنجا که می گوید: خیام خوانی توریستی ضد فرهنگ بوشهر.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

پربازدیدترین

تازه‌ها

پربازدیدها