به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) به نقل از نیویورک سان، چه کسی امروز زندگینامههای ادبی میخواند؟ پرسشی بهجا، زیرا از دهه ۱۹۸۰ به بعد هم شمار خوانندگان و هم پیشپرداختهای ناشران برای این گونه رو به کاهش گذاشته است. البته برخی سوژهها همچون خانواده برونته همواره پرطرفدار بودهاند، هرچند حتی در این موارد نیز زیستنگار جدید باید زاویهای تازه ارائه کند. گراهام واتسون کتاب خود را با روایت از چگونگی کاوش الیزابت گسکل در رازهای خانه برونته آغاز میکند؛ خانهای تحت نظارت پدری که به میراث دختران نامدارش حساس بود.
راهی برای جذب مخاطب این است که زندگینامه را به ماجرایی درباره خودِ زیستنگار بدل کنیم؛ روایتی که بیشتر به داستان معما یا ماجراجویی شباهت دارد. چنین است که فرانسیس ویلسون، در پرداختن به مرل اسپارک، ابتدا از مارتین استنارد زندگینامهنویس رسمی ایولین وا آغاز میکند. اسپارک او را برگزید تا تصویری «قابل اعتماد» از او ارائه دهد، اما نتیجه، به تعبیر خود اسپارک، «کاردآلود و پر از توهین» بود. ویلسون با تمرکز بر این شکست، روانشناسی سوژه خود را میکاود؛ نویسندهای که خود نیز زیستنگار بود و باید میدانست هیچ متنی جز آنچه خودش مینوشت رضایتش را جلب نخواهد کرد.
زندگینامه ادبی همواره صحنه کشمکش میان سوژه و نویسنده است؛ همانطور که جیمز بوزول در رابطه پرماجرای خود با ساموئل جانسون نشان داد.
شیوه دیگر، افزودن مقدمههایی مفصل و پرشور است؛ همانند کتاب مارگارت بروشیا درباره می سوئنسون که با ستایش شاعرانی دیگر همراه شده و تلاشها و عشقهای شاعر را به مرکز روایت میآورد.
اما مشکل اساسی همان است که ای. ال. داکتروف گفته بود: «چطور میتوان از مردی که تمام کارش نوشتن بر صفحه است، داستانی دراماتیک ساخت؟» راز و هیجان ذهن خلاق اغلب نه برای زندگینامهنویس و نه حتی برای خود خالق قابل دسترس نیست. به همین دلیل، نویسندگان این گونه در سالهای اخیر خود را به کوهنوردان یا جویندگان راهی پرخطر تشبیه میکنند که در پی فتح قله شخصیتهای بزرگ هستند.
امروز دیگر کافی نیست کتابی با عنوان ساده «جیمز جویس: زندگینامه» منتشر شود، همانند اثر ریچارد المَن در ۱۹۵۹. از میانه دهه ۱۹۸۰ به بعد، با کاری چون «گامها» ی ریچارد هولمز، زندگینامه به شکلی پیکارسک و جادهای بدل شد که مسیر پژوهش زیستنگار را همانقدر مهم میدانست که سوژه.
به همین دلیل است که کتابی مانند «زندگینامه ادنا اوبرین» نوشته کتی کرتیس، در همان عنوان، بیباکیِ مشترک زیستنگار و سوژه را فریاد میزند. کرتیس مستقیماً وارد زندگی ادنا اوبراین میشود: نویسندهای که نخستین رمانش در ایرلند ممنوع شد، اما در جهان طوفان به پا کرد و شهرتی آنی به همراه آورد. پشت چهره پرزرقوبرق و مصاحبههای جسورانه اما زندگیای دشوار نهفته بود و درست همین نقطه است که روایت جان تازه میگیرد.
به این ترتیب، زندگینامه ادبی امروز دوباره زنده شده است: نه فقط بهمثابه شرح زندگی یک نویسنده، بلکه بهعنوان داستانی دوگانه که زیستنگار نیز در آن نقشی محوری دارد.
نظر شما