به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) در اراک، مرتضی لطیفی استاد زبان و ادبیات فارسی در این نشست با تأکید بر اینکه زرد و نازیبا شدن چهره زرگر سمرقندی و دل کندن کنیزک از او، پیشدرآمدی است تا مولانا در نخستین قصه مثنوی به طرح عشقهای موقت و میرا، عشقهایی از پیِ رنگ بپردازد، عنوان کرد: عشقهای از پی رنگ، ابزاری، هدفمدار و مشروط به گزارههایی مانند «اگر…» یا «تا وقتی که…» در نقطه مقابل عشقهای اصیل و غایتمند در رابطههای میانفردی قرار میگیرند؛ موضوعی که بعدها در روانشناسی مدرن نیز از سوی اندیشمندانی چون رابرت استرنبرگ، اریک فروم و مارتین بوبر مورد واکاوی قرار گرفت.
به گفته این استاد ادبیات، در این گونه عشقها طرف مقابل شیئی است نه یک غایت یا موجود زنده. به بیان دیگر، محوریت بر بهرهوری، شیءانگاری، تملک، تصاحب و شهوت قرار دارد. دیگری را به خاطر پول، قدرت، موقعیت، امتیاز، خدمت یا توجهی که میورزد «میخواهیم». یعنی تا زمانی که این شرایط در او هست، عشق مشروط یا کاندیشنال لاو نیز وجود دارد. اما به محض آنکه این شرایط از میان برود – مثلاً زیبایی ظاهری از دست برود – دلدادگی نیز محو میشود؛ همچون دلبستگی موقت و ناسالم کنیزک به زیبایی چهرهی زرگر سمرقندی.
در این نشست ابیاتی از مثنوی برای تبیین موضوع خوانده شد:
چون ز رنجوری جمال او نماند
جان دختر در وبال او نماند
چونک زشت و ناخوش و رخ زرد شد
اندکاندک در دل او سرد شد
عشقهایی کز پی رنگی بود
عشق نبود، عاقبت ننگی بود

وی در ادامه با اشاره به دیدگاه فروید درباره سطحهای سهگانه روان آدمی که عبارتاند از: نهاد (id)، خود (ego) و فراخود (superego) افزود: طبق این نظریه، انسان بهطور طبیعی و سرشتی، متمایل به نهاد یا بخش بدوی خویش است و در آن در پی لذت، بیدردی و رهایی از قانون و منطق حرکت میکند.
لطیفی بیان کرد: فاکتوری که میتواند آدمی را از سطح موجودی لیبیدویی یا موکول به شهوت و میل و اشتها به سطح عشق اصیل و معنایی برساند، چیزی جز اخلاق، عشق و دگرخواهی نیست.
وی عنوان کرد: وقتی معنا و غایت بزرگ در ذهن و زندگی کمرنگ شود، عشق نیز از یک تجربه قدسی و پیوند روحانی، به تجربهای موقت و درد روانتنی فروکاسته میشود. عشق اصیل نیازمند افق مشترک، معنا و امید به جاودانگی و معنویت است؛ امری که شوربختانه در جهان دود، آهن، سیمان، پول و قدرت امروز کمتر به چشم میآید.

مولانا در ابیاتی از زبان زرگر سمرقندی چنین بیان میکند:
دشمن طاووس آمد پرّ او
ای بسی شه را بکشته فرّ او
گفت: من آن آهوم کز ناف من
ریخت این صیاد خون صاف من
ای من آن روباه صحرا کز کمین
سر بریدندش برای پوستین
ای من آن پیلی که زخم پیلبان
ریخت خونم از برای استخوان
لطیفی خاطرنشان کرد: مولانا از زبان زرگری سمرقندی میگوید: آدمی مانند زیبایی ظاهری، پول، قدرت یا دانش، زمانی ارزشمند است که برای فرد معنا، هویت و ارزش درونی بیافرینند، نه اینکه صرفاً به ویترینی برای سرگرمی، جلب توجه، رقابت، حسادت یا آزمندی دیگران بدل شوند. به عبارت دیگر این داشتهها وقتی خوب آنکه خودمان و دیگران به دامشان نیفتیم. اینها همچون چراغی روشن در تاریکیاند که میتوانند شب را روشن کنند، اما همزمان پشهها را نیز به سوی خود جذب میکنند
نظر شما