به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، کتاب «امبرسونهای باشکوه» رمانی پرفروش اثر بوث تارکینگتون است که در سال ۱۹۱۹ موفق به کسب جایزه پولیتزر شد. داستان این رمان در اوایل قرن بیستم و آغاز عصر اتومبیل میگذرد و به زندگی ثروتمندترین خانواده شهر، خانواده امبرسون، میپردازد. امبرسونها، هر چیزی را که با پول بشود خرید، دارند. اما جورج امبرسون مِینِفر، نوه لوس امبرسون بزرگ، نمیتواند تغییرات اجتماعی در حال وقوع را درک کند و از این مساله آگاه نیست که تاجران، صنعتگران و زمین فروشان خیلی زود از نظر ثروت و مقام از او پیشی خواهند گرفت. جورج به جای پیوستن به عصر صنعت و مکانیک، ترجیح میدهد که یک «جنتلمن» باقی بماند اما حامیان جورج پس از تبدیل محل زندگیاش به شهری بزرگ و محصور شدن قصر خانوادگی اش در دوده و سیاهی ناشی از اتومبیلها و کارخانههای مختلف، یکی پس از دیگری پشتش را خالی میکنند و زندگی مجلل و باشکوه امبرسونها، به رویایی در گذشته تبدیل میشود.
«امبرسونهای باشکوه» داستان عشق و بزرگ شدن هم هست. داستان مرد جوانی که درس سخت زندگی را فرامیگیرد و در نهایت دختر محبوبش را به دست میآورد. اما حتا از این منظر نیز کتاب بسیار سادهای نیست؛ رمانی است نامتعارف و راحتیهای رمانهایی با یک قهرمان دوست داشتنی یا یک پایان خوش را ندارد. بسیار پیچیدهتر، شخصیتر، و تاریکتر است از هر آنچه خلاصههای داستان عنوان میکنند. «امبرسونهای باشکوه» نوعی از شعر مرثیهای بر جوانی از دست رفته و گذشته غیر قابل بازگشت است. احساسی که خواننده در انتها دارد، افسردگی، حسرت و حس از دست دادن است. واکنشی که فرد به یک اثر هنری دارد چیزی شخصی است. در خوانش اولِ امبرسونهای باشکوه، بعضی بیشتر جنبه تاریخی را میبینند و برخی عشق را. هیچ خوانندهای همیشه به طور کامل از همه لایهها آگاه نمیشود اما همه لایهها آنجا حضور دارند. ناما سندرو در مقدمه مفصلی که بر این کتاب نوشته است امبرسونهای باشکوه را از سه منظر بررسی میکند: تاریخ ادبیات داستانی و سپس شعر که در ادامه به نگاه او به این سه وجه رمان میپردازیم.
تاریخ «امبرسونهای باشکوه»
تارکینگتون هیچ گاه قصد نداشت رمانی در مورد شخصیتها بنویسد. آنچه در ذهن داشت. نشان دادن آسیبهای اجتماعی و فرآیندهای تاریخی در حال پیشرفت بود. «امبرسونهای باشکوه» قسمتی از سه گانه بلندپروازانهای به نام «رشد» (۱۹۲۷) بود، که در آن نویسنده به توضیح تغییرات در آمریکا میپردازد؛ به ویژه آمریکای غرب میانه در اوایل قرن بیست. تارکینگتون یک روشنفکر نبود اماً مطالعه میکرد و به سفر میرفت و عقاید جدی و آگاهانهیی در مورد آنچه در دنیا رخ میداد داشت. او حتا یک دوره در مجلس ایالت ایندیانا خدمت کرد و اگر به خاطر بیماری فرساینده حصبه نبود، احتمالاً برای انتخابات کاندید میشد و در جنبشهای اجتماعی و سیاسی مختلف فعال بود. تارکینگتون در مورد مشاهدات و عقاید سیاسیاش هم نوشت؛ بهویژه در کتاب «دنیا در حرکت است» (۱۹۲۸). اولین رمان منتشر شدهاش، اشرافزاده اهل ایندیانا، در مورد خبرنگار مبارزی است که سعی دارد از فساد در یکی از شهرهای ایندیانا جلوگیری کند. اگر چه تارکینگتون کتاب «رشد» را بین سالهای ۱۹۱۴ و ۱۹۲۳ نوشت، اما این سهگانه نگاهی دارد به فرآیندی که به مدت نیم قرن از دوران جنگ داخلی وجود داشت. هنگامی که او مینوشت، آمریکاییهای معاصرش در تلاش بودند با تغییرات سرگیجهآوری که دنیایشان را دگرگون میکرد همگون شوند؛ برای نمونه پدربزرگ پدری تارکینگتون از ویرجینیا تا ایندیانا کوهها را به سمت شمال طی کرد تا جنگها را پاکسازی کند و خاک دستنخورده را با یک گاوآهن چوبی شخم زد. پدربزرگ مادریاش یک یانکی دستفروش بود که اجناس را روی زین اسب در امتداد جادهی بیابانی دانیل بون به سمت غرب حمل میکرد. عموی مورد علاقهاش در کالیفرنیا از جستوجوی طلا ثروتی به دست آورد. امبرسون بزرگ در داستان «امبرسونهای باشکوه» مانند پدر تارکینگتون در جنگ داخلی خدمت کرد و آن قدر زندگی کرد تا هواپیما و آسمانخراش را نیز به چشم دید؛ جورج امبرسون هم احتمالاً آن قدر زنده میماند تا تلویزیون و بمب اتم را ببیند، همان طور که تارکینگتون دید. نزدیکترین علت برای نوشتن سهگانه شوکی بود که بعد از بازگشت تارکینگتون از اروپا به خانه، به او دست داد.
مرکز شهر ایندیاناپولیس که شامل منزل خانوادگی خودش نیز میشد، از دوده کثیف و سیاه بود. کوتاهترین توضیح این بود که گاز منطقه تمام شده و مردم شروع به سوزاندن زغالسنگ کرده بودند. در حقیقت در دوران جوانی تارکینگتون نیروهای بزرگتری در شهر بر سر کار بودهاند. در فردای پس از جنگ داخلی کشور تاثیرات فزایندهیی از تغییر از یک کشور بر پایهی کشاورزی به یک کشور صنعتی شهری نشان داد، مانند توافقهای مرزهای غربی، حرکت جمعیت از حومهها به داخل شهر، مهاجرت گسترده و سرعت گرفتن نوآوریهای تکنولوژیکی. کسب و کارها بسیار گسترده شد - تا حدی به دلیل انحصارهای عظیم - و یک اصطلاح جدید به نام تجارت بزرگ به وجود آمد. فساد نیز به وفور بود. گویا رفتار انسان از ساختار منظم و ارزشهای آبرومندانه جدا میشد و به سمت هرزگی و گستاخی در تمام سطوح پیش میرفت. جنگ جهانی اول که در سال ۱۹۱۴ شروع شد به همهی این تغییرات سرعت بخشید، اگرچه ایالات متحده تا سال ۱۹۱۷ وارد جنگ نشد تارکینگتون تمام تمرکز کتاب سه گانه ی «رشد» را روی تجارت بزرگ و تکنولوژی معطوف کرد. اولین نسخهای را که نوشت «آشوب» نام گذاشت (۱۹۱۵)؛ او به دوستی توضیح میداد که «تجاری کردن، کار وحشیانه دنیا است. من در رمان آشوب به دنبال آن وحشیگری بسیار کثیف هستم که با بیاعتنایی زیاد، بیش از آنچه من میپسندم نوشته شده است.»
قهرمان داستان کارخانهداری است به نام جیمز شرایدن که کارخانه پمپ اتوماتیک شرایدن را میسازد؛ کسب و کار عظیمی که یک شهر غرب میانه مانند ایندیاناپولیس را زیر سلطه خود در میآورد و بر آن سایه می افکند. شرایدن همان «وحشیگری بسیار کثیف» است که به واقعیت تبدیل شده. در تصمیم نهایی برای گسترش همیشگی کارش، شرایدن خانواده خود را قربانی میکند. «آشوب»، این تاثیرات را به روی همهی فرزندانش نشان میدهد اما خط اصلی داستان در مورد پسرش بیبز است. در آخر بیبز از رویاهایش برای شاعر شدن دست بر میدارد تا خود را وقف کارخانهی پمپ شرایدن و شعبههای متعددش کند. بیرحمی تجارت بر هنر پیروز میشود. خوانندههای اصیل امبرسونهای باشکوه مانند ما که میدانیم، میدانستند داستان چهطور باید از آب در میآمد. اتومبیل - مهم نیست که جورج چهطور سعی میکند با استفاده از اسامیای مانند «چرخ خیاطی»، «ساییدن ظرف» و «دستابزار» خطرش را کوچک جلوه دهد - بر عابرانی که داد میزنند، «یک اسب بخر!» پیروز خواهد شد. به هر حال این فرایند تاریخی رشد و توسعه نقطه عطف کتاب است.

داستانپردازی در «امبرسونهای باشکوه»
خوانندهای که برای نخستین بار شروع به خواندن «امبرسونهای باشکوه» میکند، ممکن است متوجه نشود همهی لایههای معنایی رمان در همان پارگراف اول جا داده شده است. آن پاراگراف دنیای کوچک رمان را در شهری نسبتاً کوچک در غرب میانه و بسیار شبیه ایندیاناپولیس مورد علاقه تارکینگتون قرار میدهد که زمان نگارش رمان هم در گذشته نزدیک است. رمان خانواده قدرتمند امبرسون را نیز معرفی میکند و اعلام میدارد که شکوه خانواده و تمام دنیای کوچکشان به چه سمتی میرود. از همان پارگراف اول صدای راوی خواننده را به درون داستان میکشاند. گویا راوی داستان یک شهروند از خود شهر است و آن قدر سن دارد که همه چیز را آن گونه که قبلاً بود به یاد بیاورد و با خوشحالی آنها را به خواننده بگوید. به نظر می رسد که او در حال گپ زدن با قوم و خویشی است که برای دیدار طولانی مدت یک یا دو ماهه آمده است.
تارکینگتون در این رمان با مهارت تمام اطلاعاتی را که برای داستان لازم داریم در فصل اول جا میدهد. در ادامه پس از آنکه اطلاعات لازم را کسب کردیم میبینیم که تنها یک خط داستان وجود دارد، نه خط داستانهای کوچک جداگانهای که در انتها به یکدیگر گره بخورند و وصل شوند. نویسنده در این کتاب برخلاف رماننویسهای عادی که در کتابهایشان راوی داستان، آنچه را در درون قلب شخصیت میگذرد توضیح میدهد، صرفهجویی تئاتری را به کار میبرد. بیشک امبرسونهای باشکوه به همراه تمام دنیایی که بر آن حکمفرمایی میکردند خرد شده و از بین رفتهاند. از اولین پاراگراف تا به انتها مسیر، ما را مستقیم هدایت میکند به یک پایان خوش، بلکه هم به یک پایان همیشگی.
امبرسونهای باشکوه شعری برای سوگواری مرگ
ممکن است ذهن واقعیتهای تاریخی را درک کند و حتا منافعش را تشخیص دهد اما این مساله نمیتواند جلوی قلب را از مشتاقانه تاب آوردن و خواستن چیزها آن طور که در قدیم بودند بگیرد. چنین حسرتی قویترین میل احساسی در امبرسونهای باشکوه است. این کتاب چیزی پیچیدهتر از یک رمان یا یک مجادله تاریخی است. این یک مرثیه است، شعری از سوگواری برای مرگ؛ لحظهای از زمان که امبرسونهای باشکوه در آن سوگواری میکنند اتفاقاً لحظهای است که هنوز هم به شدت خاطرهانگیز است. دوره آمریکای خیابان اصلی دیزنی لند که برای ما محفلهای بستنی، پیراهنهای یقه ملوانی و پاپیونهای مو، هماهنگیهای آرایشگران و دوچرخههای دو نفره را تداعی میکند.
کتاب «امبرسونهای باشکوه» اثر بوث تارکینگتون با ترجمه سیروس نورآبادی در ۳۹۰ صفحه و به بهای ۱۵۰ هزار تومان از سوی نشر افکار جدید منتشر شده است.
نظر شما