یکشنبه ۲۹ تیر ۱۴۰۴ - ۰۹:۱۱
اخراج از «عدن»؛ محصول تکامل هوش در آدمی

کارل ساگان در کتاب «اژدهای بهشتی» با زبانی ساده و مثال‌هایی قابل فهم، از تکامل مغز سخن گفته و سعی کرده در این مسیر از دانش قابل توجه خود در ادبیات و هنر و حتی رجوع به اسطوره‌ها نیز بهره بگیرد.

سرویس علم خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) – سعیده علیپور: یکی دو دهه بعد از پایان جنگ‌های آتشین جهانی، سرمای جنگ بلوک غرب و شرق جهان را درنوردید. سرمای این جنگ اما از گرمای جنگ‌های گذشته دستاوردهای بیشتری برای بشر داشت. انسان خلاص شده در نبردهای خونین، این بار بیش از همیشه خود را متکی به زمینی می‌دید که روی آن قرار گرفته بود.

انسان قرن بیستم دریافته بود که فلسفه هستی‌شناختی و درکش نسبت به جهان، نیازمند بازنگری جدی است. منشأ جهان هستی، حیات، تکامل و… پرسش‌های اساسی بودند که این بار، در گرماگرم رقابت داغ میان غرب و شرق و توجه به مباحث علمی، دوباره مطرح شده بود.

مباحث علمی که پیش‌تر در محافل علمی و مجلات تخصصی و ستون‌های محدودی در روزنامه‌ها مطرح می‌شد، به مدد رسانه‌ها و گسترش شبکه‌های تلویزیونی از گوشه رصدخانه‌ها و آزمایشگاه‌ها به عرصه عمومی راه یافت و حتی برخی متخصصان حوزه‌های مختلف علوم، با عناوینی مثل مروج علم، دنبال راهی برای آشنایی هر چه بیشتر مردم با یافته‌های جدید تحقیقاتی بودند.

بشر محصور در تفکرات سنتی که هنوز جهان را از دریچه نگرش‌های فرازمینی می‌دید، نیاز داشت تا در دنیای مدرن امروز با داده‌های جدید علمی، پرسشِ رازگونه همیشگی‌اش را دوباره مرور کند: «از کجا آمده‌ام، آمدنم بهر چه بود؟»

این معمای جذاب، همچون پازلی چند تکه بود که در دهه ۷۰ میلادی، بسیاری از دانشمندان سعی داشتند تا قطعاتش را تکمیل و تصویری روشن‌تر از هستی به بشر عرضه کنند.

پرسشی که صدها سال فلاسفه آن را کاویدند و در جواب به آن ناکام ماندند، به لطف پژوهش‌ها و تحقیقات علمی و رجوع به یافته‌های دانشمندان بزرگی چون داروین و مندل و سایر بزرگان علم، به پاسخ نزدیک‌تر از همیشه می‌نمود.

دهه ۷۰ میلادی، دهه شکفتن دانشمندانی بود که نه تنها علم را پشت درهای بسته جست‌وجو نمی‌کردند، که مردم را در خور دانستن رازهای هستی می‌دانستند و از بیان آن برای عامه مردم هراس نداشتند؛ حتی اگر بازگویی این یافته‌ها بنیان‌های فکری جامعه را بر هم می‌ریخت و آنها را پریشان می‌کرد.

ریچارد داوکینز، نویسنده کتاب «ژن خودخواه»، یکی از همین افراد بود. او سال‌ها تلاش کرد تا یافته‌های علمی و البته تئوری‌های خود را با مردم در میان بگذارد و حتی در این راه مخالفانش را به مناظره بطلبد. علاوه بر این زیست‌شناس، دانشمندان حوزه‌های دیگری چون کیهان‌شناسی هم بخشی از پاسخ ابهامات فلسفی آدمی را از منظر تخصص خود جست‌وجو می‌کردند؛ تلاشی که هر چند آدمی را به پاسخ نهایی و قطعی نمی‌رساند، اما به‌خوبی نشان می‌داد که مسیر رمزگشایی از جهان، تنها علم است و لاغیر.

میلِ سوزان ابهام‌زدایی از راز هستی، بسیاری از مشتاقان را بر آن داشت تا برای درک بهتر جهان تنها به مطالعه در یک رشته تخصصی اکتفا نکنند و به غور در علوم مختلف بپردازند. برخی از دانشمندان، مخصوصاً آنها که در حوزه ترویج علم فعال بودند، تنها به رشته فعالیت خود محدود نشدند و با جسارت، فعالیت‌های میان رشته‌ای را ترجیح دادند. کارل ساگان یکی از همین مروجان علم بود. او اخترشناس، کیهان‌شناس و نویسنده‌ی علمی برجسته‌ای بود که از پنجره علم، جهان را می‌نگریست و با جهان‌بینی تردیدگرایانه و در عین حال شاعرانه، ویژگی خاصی به آثارش می‌داد. او یکی از مدافعان سرسخت روش علمی و تفکر نقادانه بود و باور داشت که حقیقت باید از محک تجربه، شواهد و آزمایش به درآید، نه از قول‌های متقنِ غیرعلمی. او نگران آن بود که باورهای سنتی غیرقابل اثبات، مانع کنجکاوی علمی و درک واقع‌گرایانه از کیهان شود و در این راه تلاش‌های بسیاری کرد و کتب و مقالات بسیار نوشت و مجموعه‌های تلویزیونی و مستنداتی ساخت که مورد توجه مخاطبانش در آن زمان بود.

اخراج از «عدن»؛ محصول تکامل هوش در آدمی

ساگان با وجود داشتن مستندها و آثار مکتوب زیادی در حوزه اخترشناسی، بابت نوشتن کتابی که بیشتر به علوم زیستی نزدیک بود تا رشته تخصصی خودش، جایزه پولیتزر غیرداستانی را دریافت کرد.

«The dragon of eden» عنوان اصلی همین کتاب است که ساگان یا، به نوشتارِ دیگر متونی که از او به فارسی منتشر شده است، سیگن، در سال ۱۹۷۷ چاپ کرد و انتشارات «فرهنگ نشر نو» امسال آن را با ترجمه عبدالحسین وهاب‌زاده، که از سرشناسان حوزه علوم زیستی کشور است، و با عنوان «اژدهای بهشتی» در دسترس علاقه‌مندان فارسی‌زبان علم قرار داد.

«اژدهای بهشتی» کتابی درباره تکامل هوش آدمی است. ساگان در این کتاب با پرداختن به مبحث مهمی که داروین پایه‌گذار آن بود، یعنی انتخاب طبیعی، خواننده را از کهکشان‌ها به درون مغز می‌کشاند. او حتی برای تبین این موضوع از علوم کامپیوتری که در دهه نوشتن شدن کتاب، بسیار جدید بود نیز بهره می‌برد. ساگان معتقد است که مغز ما به‌کمک رقیب شایسته‌اش، یعنی کامپیوتر، ناگزیر است تا به تکامل خود ادامه دهد.

«اژدهای بهشتی» در ۹ فصل نوشته شده. ساگان در این کتاب، با زبانی ساده و مثال‌هایی قابل فهم، از تکامل مغز سخن گفته و سعی کرده در این مسیر از دانش قابل توجه خود در ادبیات و هنر و حتی رجوع به اسطوره‌ها و روایت‌های دینی نیز بهره بگیرد؛ طوری که امروز بعد از گذشت حدود پنج دهه، هنوز این کتاب، با اینکه بخش‌هایی از آن به‌دلیل یافته‌های جدید، دیگر قابل‌استناد نیست، جذاب و خواندنی مانده است.

اخراج از «عدن»؛ محصول تکامل هوش در آدمی

فصل اول: تقویم کیهانی

ساگان در فصل اول کتاب، با الهام از رشته تخصصی‌اش، یک «تقویم کیهانی» تنظیم کرده است؛ تقویمی که هنوز مورد استفاده دانشمندان و مروجان و علاقه‌مندان به علم است. او ۱۴ میلیارد سال سنی را که برای جهان هستی تخمین زده می‌شود، در یک سال خلاصه کرده تا از این طریق سیر وقایع جهان را در گذر تاریخ، ملموس‌تر کند. مثلاً بیگ‌بنگ یا همان مه‌بانگ را برابر اول ژانویه در نظر گرفته و بر این اساس برای تشکیل کهکشان راه شیری و منظومه شمسی، تاریخی تعیین کرده است. طبق این تقویم کیهانی، زمین در ۱۴ سپتامبر تشکیل شده و حیات ۱۱ روز بعد در آن به وجود آمده و پیدایش انسان‌ریخت‌ها به ساعت ۱۳:۳۰ آخرین روز سال، یعنی ۳۱ دسامبر، برمی‌گردد. در این تقویم جذاب، اولین انسان‌ها در ساعت ۲۲:۳۰ دقیقه همین روز به وجود آمده‌اند و ما انسان‌های معاصر در ثانیه آخر سال قرار داریم. در واقع کل تاریخ ثبت‌شده بشر در قرن‌های اخیر در این تقویم به ۱۰ ثانیه آخر سال خلاصه شده است!

ساگان در این تقویم کیهانی، به زبانی ساده و ملموس بیان می‌کند که عمر ما آدمیان که این گونه جهان را بر محورِ خود می‌پنداریم، تا چه میزان در تاریخ هستی کم است.

فصل دوم: ژن‌ها و مغزها

ساگان در فصل دوم کتاب، از حوزه تخصصی‌اش فاصله می‌گیرد و به مباحث ژنتیک می‌پردازد. فصل «ژن‌ها و مغزها» توضیح می‌دهد که چگونه حیات ساده تک‌سلولی در کره زمین به گیاهان، جانوران و انسان‌ها رسیده و چنین از پیچیدگی‌های بالای ژنتیکی برخوردار شده است.

او با محاسبات ریاضی نشان می‌دهد که مغز انسان به طور متوسط ۱۰ به توان ۱۳ بیت اطلاعات دارد که کل آن را در حجم ۱۰ به توان ۳ سانتی‌متر مکعب ذخیره کرده است. بنابراین تراکم اطلاعات در مغز حدود ۱۰ میلیارد بیت در هر سانتی‌متر مکعب است. به گفته ساگان اطلاعات در مغز انسان ده هزار برابر فشرده‌تر از کامپیوتر ذخیره شده است. در این میان هر چند سرعت پردازش مغز انسان بسیار کندتر از کامپیوتر است، اما به شکل عجیبی قادر به انجام وظایف مختلفی است که نه تنها در آن زمان، کامپیوترها قادر به انجامش نبودند که تا امروز هم هوش مصنوعی و ربات‌ها قادر به گرفتن جایگاه مغز انسان نشده‌اند.

فصل سوم: مغز و ارابه

در این فصل، ساگان با بیان اینکه اندازه مغز ماهی بسیار ناچیز و شامل نخاع و تورم مختصری در انتهای آن، یعنی مغز است، ساختار اولیه مغز را تشریح و چگونگی تکامل آن را در ماهی‌ها، خزندگان و پستانداران پیچیده‌تر مرور می‌کند. او در ادامه به یکی از جالب‌ترین ایده‌ها در مورد مراحل تکامل مغز می‌پردازد که در آن به افزایش مداوم و تدریجی سه لایه جدید بر تارک نخاع، مغز پسین و مغز میانی اشاره دارد. به گفته او این سه بخش، اشتراک بین ما با خزندگان و دایناسورهاست. ساگان به نقل از مدافعان این ایده می‌گوید پس از هر گامِ تکاملی، قسمت‌های قبلی مغز باقی مانده و قسمت‌های نو در فرایند تکامل به آن اضافه شده است.

شاید با استناد به همین یافته است که ساگان «اژدها» را به جای انسان برای نامِ کتابش برگزیده است؛ تعبیری که به نظر، در روایات و افسانه‌های کهن به خزندگان منقرض‌شده اطلاق می‌شده است.

ساگان در این فصل، مغز انسان را، به‌تعبیر سقراط، ارابه‌ای با دو اسب می‌داند که هر آن به سمتی کشیده می‌شود و ارابه‌ران یا همان «من» یا به تعبیری دیگر «قشر خاکستری مغز» به‌طور ضعیفی مهار آن را در اختیار دارد.

فصل چهارم: بهشت به مثابه یک تمثیل

در این فصل، ساگان با استناد به یافته‌های دیرین‌شناسان به این موضوع اشاره می‌کند که پایین آمدن اجداد انسان از درخت بر زمین و راه رفتن روی دو پا به قبل از بزرگ‌شدن مغز مربوط است. یک استرالوپیتکوس با حجم مغزی حدود یک‌سوم انسان امروزی قادر بود که روی دو پا راه برود.

تقریباً همزمان با این گونه‌، در حدود چهار میلیون سال پیش، شواهدی از وجود اولین گونه انسانی که نام انسان ماهر بر آن نهاده‌اند یافته شده است.

ساگان در این بخش می‌نویسد که «انسان ماهر پیشانی بلندی داشت و این خود نشانه‌ای از رشد مخ در ناحیه لوب‌های آهیانه‌ای و همچنین نواحی دیگری بود که به نظر می‌رسد با قدرت تکلم مرتبط باشد».

به گفته او اگر با انسان ماهر در خیابان‌های امروزی و لباس‌های امروزی برخورد می‌کردید احتمالاً فقط جثه کوچکش کمی جلب نظر می‌کرده است.

ساگان در ادامه این فصل به عنوان کتاب باز می‌گردد و کمی به اسطوره‌ها نقب می‌زند و آن‌ها را با دریافت‌های دیرین‌شناسی از تکامل مغز انسان مطابقت می‌دهد؛ بخشی خواندنی که اشاره به آن خالی از لطف نیست.

بزرگ‌شدن مغز انسان در فرایند تکامل، سبب شد تا انسان احتمالاً تنها گونه‌ای باشد که تولدش با درد توأم است. در کتاب «سفر پیدایش» (اولین کتاب مقدس عبری و عهد عتیق مسیحی) خداوند در تنبیه حوا و خوردن سیب گفته است: «از این پس فرزندان خویش را با درد به دنیا خواهی آورد». شاید به همین دلیل است که در برخی از تفاسیر، این سیب ممنوعه، آگاهی تفسیر شده است.

در ادامه، ساگان دیگر یافته‌های دیرین‌شناسی را با قصص متون کهن مذهبی مطابقت می‌دهد و اشاره می‌کند که شاید برای اجداد ما در ۳ تا ۴ میلیون سال پیش، باغ عدن چنان تفاوتی با زمین نداشت. در آن دوران تمایزی بین گونه‌های اولیه انسان با سایر جانوران و گیاهان نبود. براساس روایت انجیل، انسان پس از رانده شدن از بهشت است که به مرگ طاقت‌فرسا، پوشیدن لباس، تمایز بین زن و مرد، جنایت و… محکوم می‌شود.

او در ادامه این نکته را یادآوری می‌کند که این اساطیر تنها تمثالی است نادقیق از آنچه که در فرایند تکامل بر انسان رفته است و به نوعی تاریخ‌نگاری بشر اولیه محسوب می‌شود.

فصل پنج: تجریدات جانوران

در این فصل، ساگان به موضوع تفکر انتزاعی یا تجریدی می‌پردازد؛ نوعی از تفکر که تنها انسان قادر به آن است. او به چگونگی توسعه گفتار کلامی در انسان‌ها می‌پردازد و معتقد است بخش بزرگی از مغزهای بزرگ ما به این عملکرد اختصاص داده شده است. توانایی‌ای که پیش شرط تفکر انتزاعی نیز هست.

ساگان همچنین در مورد هوش فوق‌العاده شامپانزه‌ها سخن می‌گوید؛ قابلیتی که به‌دلیل نداشتن تارهای صوتی و توانایی تکلم، شامپانزه را تا این درجه از انسان متفاوت کرده است. در بخشی از این فصل به پژوهشی اشاره شده که در آن دانشمندان به شامپانزه‌های منتخب، زبان اشاره آموزش داده‌اند و آنها یاد گرفته‌اند که از کلمات (بیش از صد کلمه) به‌درستی استفاده کنند.

شامپانزه‌ها حتی توانستند در واکنش به رفتار تبعیض‌گونه و غیرمنطقی آزمونگر از ناسزا هم بهره ببرند.

هرچند که با این حجم کوچک مغز شامپانزه، بعید است که آنها هرگز بتوانند به زبان یک انسان عادی دست یابند، اما شامپانزه‌ها (و بسیاری از حیوانات دیگر) اضطراب را احساس می‌کنند و به شیوه‌هایی فکر می‌کنند که بسیار بیشتر از آنچه گمان می‌بردیم شبیه ما انسان‌هاست.

ساگان با این مقدمه به این نتیجه می‌رسد که ناتوانی در به زبان آوردن ساختارهای کلامی، همان چیزی است که مانع تکامل سایر حیوانات شده است؛ چرا که قدرت چشمگیر انسان در ارتباطات بشری امکانی است که از طریق زبان در اختیار انسان قرار گرفته است.

فصل ششم: افسانه‌های باغ کم‌نور بهشت

یکی از ویژگی‌های کتاب «اژدهای بهشتی» ارجاع به متون دینی، ادبی و فلسفی در خصوص آفرینش و حیات و انسان است و نام کتاب و نام برخی فصل‌های آن نیز وامدار همین متون است.

این فصل با جمله‌ای از والتر دولامر (شاعر، داستان‌نویس و رمان‌نویس انگلیسی) از کتاب «همه آنچه گذشته» آغاز شده که می‌گوید:

«بس کهنسالیم ما آدمیان

و رویاهای ما قصه‌هایی پرداخته در گرگ و میش باغ عدن»

او با این شروع، پا به دنیای رویا می‌گذارد؛ رویایی که بخشی از تفکر انتزاعی آدمی است.

ساگان در این بخش می‌گوید: به نظر می‌رسد فکر انسان دارای سه حالت بیداری، خواب و رویا است. او با بیان اینکه اغلب موجودات به خواب نیاز دارند، رویا را مختص برخی از موجودات می‌داند و با اشاره به نظریه‌هایی در این باره، دلیل رویا دیدن را پریدن از خواب ژرف و جلوگیری از شکار و خورده‌شدن توسط حیوانات دیگر تفسیر می‌کند.

اما این اعتقادی فراگیر نیست، چرا که برخی دیگر از دانشمندان معتقدند که رویا ناشی از پردازش ناخودآگاه اطلاعات مغز در هنگام خواب است.

«پرندگان و پستانداران هر دو خواب می‌بینند، اما اجداد مشترک آنها یعنی خزندگان نه! تحولات عمده تکاملی پس از خزندگان با رویا توأم بوده است و احتمالاً تکامل به آن نیاز داشته است».

رویا وضعیتی است که انسان در مواجهه با تصاویر، حس و هیجانی بسیار شفاف و روشن و درک شهودی زیادی دارد، اما از قدرت تجزیه و تحلیل منطقی بسیار اندک برخوردار است.

ساگان براساس استدلال خود، در انتهای این فصل، رویا را زمین مشترک انسان و سایر پستانداران می‌داند. او معتقد است حالت بیداری در سایر پستانداران به رویای ما شباهت زیادی دارد، از این رو که در رویا، احساسات فعال است؛ مثلاً بوی عطر گل استشمام می‌شود اما چنته‌مان از نمادهایی همچون واژه‌ها و استدلال خالی است.

فصل هفتم: عشاق و دیوانگان

در این فصل، ساگان براساس پژوهش‌های موجود، بر عملکرد نیمکره‌های مغز و ارتباط آن با تکامل متمرکز شده است. او با اشاره به بررسی‌هایی که روی عملکرد آسیب‌دیدگان مغزی انجام شده است، کارکرد نیمکره‌های مغز را تشریح می‌کند.

«مایکل گازانیگا از دانشگاه ایالتی نیویورک در استونی بروک معتقد است که این نوع تخصیص نیمکره‌ها بدان علت اتفاق می‌افتد که قبل از آنکه کودک به تجربه عمده‌ای در مهارت‌های دستی، تجسمی و هندسی تصاویر دست یابد، زبان در نیمکره چپ وی به وجود آمده و گسترش یافته است. براساس این نظریه، تخصیص نیمکره راست به مهارت‌های هندسی، در واقع یک تخصیص‌یابی بر پایه غفلت و اهمال بوده چرا که مهارت نیمکره چپ از قبل، به سمت زبان گرایش یافته بود».

«شواهدی حاکی از آن است که مغز اجدادمان در چند ده میلیون سال پیش دارای قشر خاکستری بوده، ولی نیمکره راست و چپ این قشر وظایف مشابه اضافه بر حد ضروری داشتند. از آن زمان به بعد وضعیت راه رفتن روی دو پا به کارگیری ابزار و به وجود آمدن زبان متقابلاً باعث پیشرفت یکدیگر شدند و مثلاً یک افزایش کوچک در توانایی تکلم موجب به کارگیری بهتر تبر شد و بالعکس. به نظر می‌رسد تکامل مغز به شیوه‌ای پیش رفته است که یکی از دو نیمکره به فعالیت‌های فکر تحلیلی اختصاص داده می‌شود».

ساگان معتقد است فعالیت‌های خلاقانه بشری و مواردی که موجب دگرگونی فرهنگ انسان شده است، فقط از طریق همکاری نیمکره چپ و راست مغز میسر است. به گفته او فرهنگ بشری محصول جسم پینه‌ای است که سمت چپ مغز را به سمت راست متصل می‌کند و اجازه می‌دهد تا اطلاعات بین دو نیمه مغز منتقل شود.

فصل هشتم: آینده تکامل مغز

در این فصل، ساگان به علاقه مغز به سازگاری با شرایط اشاره دارد و فرهنگ جوامع را، که معمولاً تعصب فراوانی بر روی آن وجود دارد، ناشی از همین موضوع می‌داند.

«جوامع انسانی درکل نوآور نیستند. برمبنای سلسله مراتب و آیین عمل می‌کنند و به توصیه‌ها برای تغییر با سوءظن نگاه می‌کنند». جوامع بومی صدها سال، سنتی واحد را نسل در نسل اجرا کرده‌اند و همین خصلت بشری سبب شده است که سال‌ها بر رویه‌ای خاص تاکید کنند.

در این بخش، ساگان به دغدغه‌های اجتماعی‌اش می‌پردازد و عنوان می‌کند که این نوع نگرش، مانع اساسی برای حل بسیاری از مشکلات اجتماعی مثل موضوع سقط جنین و موضوع شکل مرگ و موارد دیگر است.

ساگان معتقد است که شاید شناخت بهتر مغز و مدل تکاملی آن به ما کمک کند که در مواجهه با مسائل اجتماعی، واقع‌بینانه‌تر عمل کنیم.

او همچنین در مورد فناوری و فواید و مضرات احتمالی آن برای کودکان صحبت می‌کند. شاید با گذشت بیش از چند دهه از نوشتن این کتاب و سرعت زیاد رشد فناورهای نوین در این مدت، خواندن این بخش‌ها برای مخاطب امروز کمی کسالت‌بار به نظر برسد.

فصل نهم: دانش سرنوشت ماست

در فصل نهم و آخرین فصل این کتاب، ساگان از بیگانگان صحبت کرده است. اعتقاد او این است که اگرچه اشکال فیزیکی آنها برای ما ناآشنا و مغزشان از نظر فیزیولوژی و آناتومی و شیمیایی به ما نزدیک نیست و تاریخ تکاملی کاملاً متفاوتی گذرانده‌اند، اما مغز فرازمینی‌ها نیز احتمالاً همچون ما دارای اجزایی است که به‌آهستگی و به شکل تجمعی تکامل یافته و هنوز هم ممکن است بین این اجزا درگیری و تنش وجود داشته باشد، همان طور که در مورد ما وضع چنین بوده است.

او معتقد است موجودات زنده در سراسر کیهان باید به تابش نوری و رادیویی حساس باشند و احتمالاً ماشین‌های آنها و ماشین‌های ما بتوانند زبان همدیگر را درک کنند.

او معتقد است: «اگر به اندازه کافی خوش‌شانس باشیم که با برخی از آن موجودات ارتباط برقرار کنیم، فکر می‌کنم متوجه خواهیم شد که بخش زیادی از زیست‌شناسی، روانشناسی، جامعه‌شناسی و سیاست آنها برای ما به‌طرز خیره‌کننده‌ای عجیب و غریب و عمیقاً مرموز به نظر برسد. اما گمان می‌کنم در درک جنبه‌های ساده‌تری چون نجوم، فیزیک، شیمی و شاید ریاضیات مشکل چندانی با یکدیگر نداشته باشیم».

هرچند با گذشت نزدیک به ۵۰ سال از انتشار این کتاب و با استناد به پژوهش‌های جدید، بخشی‌هایی از مباحث مطرح شده در این کتاب دیگر محلی از اعراب ندارند، اما می‌توان گفت که ساگان با تیزاندیشی و قدرت پیش‌بینی، حدسیاتی داشته که حالا هم این کتاب را برای علاقه‌مندان علم خواندنی می‌کنند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

پربازدیدترین

تازه‌ها

پربازدیدها