چهارشنبه ۲۵ تیر ۱۴۰۴ - ۰۹:۱۵
دوگانگی باشکوه اسکار وایلد

پیش از آن‌که اسکار وایلد با سبک اشرافی‌اش صحنه‌ تئاتر لندن را فتح کند، نمایشنامه‌ای نوشت که خلاصه آن در این مفهوم نهفته است که آیا می‌توان هم شور آزادی‌خواهانه داشت و هم شوق اشرافی؟ وایلد، در خام‌ترین و صادق‌ترین صورت خود، با همین پرسش زندگی می‌کند.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) به نقل از گاردین، از همان آغاز، وایلد نویسنده‌ای متناقض بود. در یک سو، پیرو مکتب زیبایی‌گرایی (هنر برای هنر) بود که در برابر کاربردگرایی و اخلاق‌گرایی ویکتوریایی قد علم می‌کرد. اما در سوی دیگر، تحت تاثیر اندیشه‌های سوسیالیستی، به‌ویژه ویلیام موریس و پیتر کروپوتکین، باور داشت که آزادی فرد و عدالت اجتماعی، پیش‌شرط پرورش روح انسانی هستند.

در میان آثار ادبی کمتر دیده‌شده قرن نوزدهم، «ورا» (Vera) یا نیهیلیست‌ها نوشته اسکار وایلد، همچون نامه‌ای فراموش‌شده از نویسنده‌ای است که در آن زمان هنوز خود را نمی‌شناخت ولی در میان کشمکش‌ها و تضادهایی قرار داشت که دوگانگی آثارش را به رخ می‌کشد.

وایلد، پیش از آنکه به آفتابخوار محبوب تالارهای ویکتوریایی بدل شود، در خلوتی پرجوش‌وخروش با مفاهیمی چون عدالت، انقلاب، مرگ، آزادی، و زیبایی درگیر بود. در ورا، آن‌چه بر صحنه می‌رود، فقط توطئه‌ای برای ترور یک تزار نیست؛ بلکه جدالی‌ست میان دو قطب وجودی وایلد: اخلاق و زیبایی، سیاست و طنازی، عمل و اندیشه.

قهرمان این نمایش، «ورا سابوروف»، زنی انقلابی‌ست که با شور و ایمان، گروهی از نیهیلیست‌ها را در راه آزادی روسیه رهبری می‌کند. اما در نقطه مقابل او، شاهزاده پل قرار دارد. نخست‌وزیری فریبکار و سخنور که بیشتر به‌دنبال ظرافت جمله‌بندی‌هایش است تا حقیقت. این دو شخصیت، در واقع دو آینه‌اند که چهره دوگانه وایلد را بازتاب می‌دهند. ورا تجسم نویسنده جوان است که باور دارد ادبیات می‌تواند جهان را دگرگون کند؛ و شاهزاده پل، نماد آن زبانی‌ست که در سال‌های بعد، با ریشخند زاهدان اخلاق، نمایشنامه‌های اجتماعی را فتح می‌کند.

اما این دوگانگی صرفاً تضادی فردی نیست؛ بلکه پژواکی‌ست از سوالی بزرگ‌تر که در دل مدرنیته می‌تپد: آیا هنر باید در خدمت تغییر باشد، یا در ستایش زیبایی؟ وایلد در این اثر اولیه، هنوز راه‌حلی ندارد؛ تردید دارد، لغزنده و خام عمل می‌کند. نمایش پر از خطابه‌های آتشین علیه استبداد است.

در مقایسه، رمان پرنسس کازاماسیما از هنری جیمز، با ظرافتی بیشتر همین بحران را تصویر می‌کند. شخصیت‌های جیمز، بیش از آن‌که سخن بگویند، سکوت می‌کنند؛ اما سکوت‌شان نیز حامل همان کشمکش است: چگونه می‌توان هم از زندگی مرفه اشرافی لذت برد و هم برای عدالت اجتماعی جنگید؟ وایلد و جیمز هر دو، در سطحی فراتر از فرم و ژانر، با پرسشی هستی‌شناسانه روبرو هستند: آیا دل‌بستن به زیبایی خیانت به رنج است؟ آیا خندیدن، در جهانی پر از ظلم، بی‌رحمی‌ست یا مقاومت؟

نکته‌ی جالب این است که جیمز، با همه هوشمندی‌اش، در سال ۱۸۹۵ حاضر نشد طومار بخشش وایلد را امضا کند؛ گویی حتی او نیز از درک تمام‌عیار وایلدِ دوپاره ناتوان بود. اما امروزه، شاید بهتر از هر زمان دیگری، بتوانیم وایلد را در پیوستاری بین کنش و ظرافت بازشناسیم. در جهانی که شعارهای عدالت‌خواهانه گاه به ابزارهای پوچ بدل می‌شوند، و زیبایی‌گرایی گاه به انکار رنج می‌انجامد، آثار اولیه وایلد چون ورا ما را به یاد چالشی بنیادی می‌اندازند: آیا می‌توان همزمان به حقیقت وفادار بود و به زیبایی؟ هم انقلابی بود و هم شاد؟ هم فریاد زد و هم شوخی کرد؟

شاید پاسخ وایلد، در خامی همین نمایشنامه نهفته باشد: او نمی‌کوشد راه‌حلی بدهد، بلکه ما را وامی‌دارد تا در دل این شکاف زندگی کنیم. شاید هنر واقعی، نه آن‌جاست که پاسخ می‌دهد، بلکه جایی‌ست که در کشمکش زیستن را ممکن می‌سازد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

پربازدیدترین

تازه‌ها

پربازدیدها