به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) به نقل از اسکرین رنت، بیش از یک دهه از پایان مجموعه فیلمهای هری پاتر میگذرد؛ فیلمهایی که میراث ادبی جی.کی. رولینگ را به تصویر کشیدند و خاطرهساز میلیونها نفر شدند. با این حال، حتی وفادارترین طرفداران این فیلمها نیز نمیتوانند انکار کنند که در فرآیند اقتباس، بخشهایی از پیچیدگیهای داستان و شخصیتها نادیده گرفته شد. یکی از مهمترین این کاستیها، نادیده گرفتن یا بهبیان بهتر، «خنثیسازی احساسی» رابطهی سوروس اسنیپ و لیلی پاتر است.
در یادگاران مرگ: قسمت دوم، یکی از احساسیترین و کلیدیترین بخشهای روایت در صحنه رقم میخورد. جایی که هری، پس از مرگ اسنیپ، با ورود به خاطرات او متوجه میشود مردی که یک عمر او را آزار داده، در واقع بزرگترین حافظ و طرفدارش بوده است. این بخش، به شکلی ظاهری، به وظیفه خود در آشکارسازی حقیقت وفاداری اسنیپ عمل میکند؛ اما آنچه در پس این وفاداری پنهان مانده، عشقی خفهشده و زخمیست که ریشه در دوران کودکی دارد.
رابطهی اسنیپ و لیلی چیزی فراتر از یک عشق نوجوانانه است. این پیوند، حامل یکی از بنیادیترین درونمایههای هری پاتر است: اینکه انتخابهای ما، نه گذشتهی ما، هویت ما را میسازند. اسنیپ، پسرِ فقیر، طردشده، و رنجکشیده، مجذوب لیلی میشود که همانقدر که مهربان است، به آزادی و عزت نفس خود پایبند است. این رابطه، اگرچه با علاقهای عمیق از سوی اسنیپ آغاز میشود، اما بهتدریج تحت تاثیر گرایشهای فکری تاریک او، از هم میپاشد؛ تا جایی که او در یک لحظه پر از خشم، او را «ماگلزاده» خطاب میکند و همین خطاب کردن برای لیلی پایان رابطه است.
فیلم، اگرچه چند صحنه کوتاه از دوستی کودکی آنها را نمایش میدهد، اما عمق این واژگان، سکوتهای سنگین میانشان، جدالهای درونی اسنیپ، و سیر تدریجی جدایی آنها را فدای ضرباهنگ تند روایت کرده است. بیننده در عرض چند دقیقه متوجه میشود که اسنیپ عاشق لیلی بوده، اما هرگز نمیفهمد که این عشق چه چیزی را در او شکسته، و چگونه او را تا مرز فروپاشی و سپس نجات، پیش برده است.
از یاد نبریم که عشق اسنیپ به لیلی، تنها عنصر احساسی داستان نیست؛ بلکه موتور محرک تصمیم نهایی او برای خیانت به ولدمورت و محافظت از پسر زنیست که هرگز او را دوست نداشت. این عشق، گرچه ناکام بود، اما شریف بود؛ عشقی که در سکوت و سایه رخ داده بود.
حذف یا کماهمیت جلوه دادن این پیچیدگی، نهتنها از غنای شخصیتی اسنیپ میکاهد، بلکه معنای نهایی پیروزی بر ولدمورت را نیز سطحی میکند. ولدمورت، نماد نفرت، قدرت و بیعاطفگی است. شکست او، تنها بهدست جادو یا تدبیر رخ نداد، بلکه بهواسطه مهرِ پنهان و وفاداریِ بدون چشمداشت اسنیپ امکانپذیر شد. در چنین ساختاری، بیتوجهی به ریشهی این وفاداری، نوعی بیاعتنایی به محور معنایی داستان است.
در نهایت، گرچه محدودیتهای زمانی سینما توجیهکننده حذف برخی جزئیات است، اما حذف جزئیاتی که قلبِ معنای اثر را تشکیل میدهند، توجیهپذیر نیست. داستان هری پاتر، فراتر از نبرد خیر و شر، درباره انتخاب، عشق، و رستگاری است؛ و چه کسی بهتر از سوروس اسنیپ، مردی که میان تاریکی زیست و برای نوری که هرگز به آن نرسید، جنگید، میتوانست این مضمون را زنده کند؟
شاید امروز، بیش از هر زمان، نیازمند بازگشت به این چهرههای در سایه باشیم؛ چهرههایی که تاریخ آنها را سادهسازی میکند، اما ادبیات و دقتِ خوانندگان، پیچیدگیشان را به ما یادآوری میکند.
نظر شما