سرویس استانهای خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - فاطمه صمدزاده: مردم آذربایجانغربی از شیفتگان راستین فرهنگ حسینیاند. سنتهای مذهبی، سوگوارهها و ادبیات بومی این منطقه، آکنده از عشق و وفاداری به ساحت حضرت اباعبداللهالحسین (ع) و یاران باوفای ایشان است. ادبیات عاشورایی در آذربایجانغربی، نهفقط یک بیان ادبی، بلکه نوعی سبک زندگی، زیست فرهنگی و آیین سوگواری مردمی است که در هویت مردم این دیار ریشه دوانده است. آذربایجان غربی با داشتن پیشینه تاریخی و فرهنگی غنی، مهد شکلگیری و گسترش ادبیات عاشورایی و آیینی در ایران بوده است. این استان با بهرهگیری از سنتهای کهن و اعتقادات عمیق مذهبی مردم، توانسته آثار ادبی ارزشمندی را در وصف واقعه عاشورا و شخصیتهای اهل بیت (ع) خلق کند. زبان ترکی آذربایجانی و فرهنگ غنی مردم این منطقه، تأثیر عمیقی بر قالبها، مضامین و سبک شعر عاشورایی گذاشته است. استفاده از مضامین بومی و محلی در کنار مفاهیم اصلی واقعه عاشورا، از ویژگیهای برجسته این ادبیات است.
برای بررسی این ویژگیها گفتوگویی با سلبیناز رستمی، شاعر، نویسنده و بانوی پژوهشگر شاهیندژی انجام شده و او به سئوالات خبرنگار ایبنا در مورد جایگاه ادبیات عاشورایی و آیینی در استان آذربایجانغربی پاسخ داده است.
از جایگاه ادبیات عاشورایی در آذربایجانغربی بگویید.
ادبیات عاشورایی در این منطقه، اغلب به زبان ترکی آذری است؛ زبانی که خود حامل عاطفه و موسیقی ذاتی است. نوحهها، مرثیهها و اشعار ترکی، با بهرهگیری از واژگان بومی، وزنهای آهنگین و تصویرسازیهای حسی توانستهاند اندوه و عظمت واقعه عاشورا را به سادهترین و در عین حال ژرفترین شکل بیان کنند. در بسیاری از مرثیهها، تکرار واژههایی چون «آی» به مفهوم «مادر»، «قانا» یعنی «خون»، «سوسوز» یعنی «بیآب» یا «سینم سوکتو» به معنی «سینهام شکست» نشان از عواطف پررنگ مردمی دارد که با زبان مادری، دلشان را به روضه پیوند زدهاند.
یکی از مشخصههای بارز ادبیات عاشورایی این خطه، تمرکز بر مصائب حضرت علیاصغر (ع)، حضرت قاسم (ع)، حضرت رقیه (س) و حضرت زینب (س) است. مردم آذربایجان، که خود به خانواده و روابط خویشاوندی اهمیت زیادی میدهند، همذاتپنداری عمیقی با مادران و خواهران داغدار کربلا دارند. اشعار این منطقه اغلب به زبان کودکانه حضرت رقیه یا نالههای رباب میپردازند؛ گویی جان شاعر با آنها گره خورده است و هر بیت، نجوای مادری است که فرزندش را در گهوارهای بیسرنوشت از دست داده است.
اگرچه رویکرد غالب در مرثیهسرایی، بیان اندوه و مظلومیت است اما در بستر این سوگ، رگههایی از حماسه نیز حضوری پررنگ دارد. اشعار و نوحههای آذری بهخوبی میان سوز و خروش تعادل برقرار میکنند. در کنار اشک برای غربت حسین (ع)، گاه چنان تصویر حماسه عباس (ع) و قاسم (ع) پررنگ میشود که اشعار، رنگ ایستادگی و مقاومت میگیرند.
مرثیهها به میدان نبرد میروند و صدا با صدای شمشیرها و ناله نازک کودکان میآمیزد. ادبیات عاشورایی این منطقه، محدود به شعر کلاسیک نیست. بلکه اشکال مختلفی چون نوحه، سوزلو شعر «شعر سوزناک»، نعت، منظومه و حتی نقالی و تعزیه در آن رواج دارد. نوحههای آذری نهفقط در قالب شعر بلکه با اجرا و آهنگ همراهاند و صدا، واژه، موسیقی و حرکت، همه در خدمت انتقال حس و پیام عاشورا به کار گرفته میشوند.
این ادبیات، برخاسته از دل مردم است. بسیاری از مرثیهسرایان این خطه، شاعر حرفهای نیستند، بلکه مداحانی هستند که با دلشان شعر میگویند. به همین دلیل، سادگی زبانی، روانی بیان و نزدیکی به ادبیات شفاهی، یکی از ویژگیهای مهم ادبیات عاشورایی آذربایجانغربی است. سوگ حسین (ع)، در خانهها، هیئتها، مساجد و حتی کوچهها جاری است و مردم با صدای بغضآلود خود، شعر را زنده نگه میدارند، گویی هر عزادار، یک شاعر حسینی است.
جایگاه ادبیات آیینی و پایداری در آذربایجانغربی را چگونه میبینید؟
آذربایجانغربی، با پیشینهای غنی از فرهنگ شیعی، همواره یکی از خاستگاههای زنده و پرتپشِ ادبیات آیینی و پایداری در ایران به شمار آمده است. مردمانی که قرنها با عشق به اهل بیت زیستهاند، توانستهاند این پیوند عمیق را در قالبهای گوناگون ادبی، بهویژه شعر، مرثیه، نقل، نقالی، نوحه، تعزیه و داستانهای شفاهی به ثبت برسانند. در این منطقه، ادبیات دینی و حماسی، تنها یک ابزار هنری نیست؛ بلکه زبان زیسته مردم است. زبانی برای سوگواری، برای اعتراض، برای حماسه و برای زنده نگه داشتن معنا.
شعر آیینی در آذربایجانغربی، بیشتر به زبان ترکی آذری سروده میشود، زبانی که با طنین سوزناک خود، جانِ ماجرای کربلا را به گونهای متفاوت روایت میکند. نوحهها، مرثیهها و مثنویهای ترکی، مهمترین ابزار انتقال مفاهیم عاشوراییاند و در این اشعار، مخاطب نهتنها شاهد روایت ماجراست، بلکه خود را بخشی از آن احساس میکند. شعرها غالباً در توصیف عطش امام حسین، لبهای خشک علیاصغر، دستان بریده عباس و غربت حضرت زینب سروده میشوند. این شعرها سادهاند، اما بسیار پرشور؛ زیرا زبان مادریِ دلاند.
در بسیاری از شهرها و روستاهای آذربایجانغربی، بهویژه در خوی، سلماس، ماکو و حتی برخی مناطق ارومیه، تعزیه و شبیهخوانی هنوز هم نفس میکشند. این اجراها، ترکیبی از ادبیات، موسیقی و نمایشاند که بهشکل مردمی برگزار میشوند. در تعزیهها، مردم خود را جای شخصیتهای عاشورا میگذارند؛ گویی میخواهند در نبود زمان، بار دیگر آن واقعه را زندگی کنند.
ادبیات پایداری در آذربایجانغربی؛ برخاسته از ریشههای عاشورایی
ادبیات پایداری در آذربایجانغربی، برخاسته از همان ریشههای عاشورایی است. اگر عاشورا مبدأ حماسه است، شهیدان انقلاب اسلامی و دفاع مقدس، امتداد آن جریان نوریاند. در این منطقه، خاطرات شفاهی خانوادههای شهدا، وصیتنامهها، شعرهای کوتاه، نوحههای جنگ و روایتهای سینهبهسینه از رزمندگان، جنبههایی از ادبیات پایداری را تشکیل میدهند.
بهویژه در ارومیه، پیرانشهر، اشنویه و مهاباد که سالها درگیر ناآرامیهای مرزی و دفاع از وطن بودند، ادبیات پایداری اغلب با مفاهیمی چون غربت، مظلومیت، فداکاری و ایستادگی در سکوت پیوند دارد. در شعرهای این حوزه لحن، کمتر شعاری و بیشتر درونی و عمیق است. از مادری که در سکوت، تصویر پسرش را میبوسد، تا رزمندهای که در خلوت خاکریز، با خدا سخن میگوید. ادبیات پایداری در اینجا، پُر از تصویرهای ساده، اما کوبنده است. آذربایجان غربی، استانی با گویشها و زبانهای متنوع است: ترکی، کردی، فارسی و حتی ارمنی. این تنوع زبانی، باعث شده ادبیات آیینی و پایداری در این منطقه، رنگارنگ و چندلایه باشد.
مثلاً در مناطق کُردنشین، سوگنامهها و نوحههای کردی با لحنهای حزنآلود کوهستانی، روایتی خاص از شهادت و مقاومت ارائه میدهند. در کنار آن، شعرهای ترکی با وزنهای خاص و سوزی برگرفته از موسیقی عاشیقی، شور و حماسه را رقم میزنند.
در آذربایجان غربی، ادبیات آیینی و پایداری نه تنها یک جلوه هنری، بلکه نوعی حافظه تاریخی، هویت جمعی و زیستِ معنوی مردم است. شعرهای ترکی عاشورایی، تعزیههای مردمی، مرثیههای مادربزرگها و خاطرات شهدا، همهوهمه تکههایی از یک پازلاند؛ پازلی که از عاشورا آغاز شده و در دفاع مقدس و مقاومت امروز ادامه دارد. در این منطقه، شعر برای عزاداری است، اما گریهای نیست که خالی شود؛ اشکی است که به حرکت ختم میشود. داستانها برای نوشتن نیستند؛ برای یاد گرفتناند و این است تفاوت ادبیات آیینی و پایداری در آذربایجان غربی با هر جای دیگر.
چرا واقعههایی چون حضرت علیاصغر (ع) و حضرت زینب (ص) در آذربایجانغربی پررنگتر روایت میشوند؟
در ادبیات آیینی آذربایجانغربی، توجه خاصی به دو قطب درد و استقامت در واقعه عاشورا دیده میشود؛ یکی حضرت علیاصغر بهعنوان مظلومترین شهید و دیگری حضرت زینب (س) بهعنوان قهرمان صبر و بیداری. این دو چهره، دقیقاً در نقطه اتصال احساس و حماسه قرار دارند؛ و این همان چیزیست که مردم آذربایجانغربی با روحیه عاطفی، غیرتمند و ظلمستیزشان با آن پیوندی ژرف دارند.
اصلاً چرا این موضوعات باید برجستهترباشند؟
مردم آذربایجانغربی، عموماً مذهبی و اهل معرفتاند و برای نقش مادر، خواهر و فرزند در واقعه کربلا احترام خاصی قائلاند. این واقعهها با روان جمعی این مردم گره خوردهاند و مادرانی که فرزندانشان را به جبهه فرستادند، یا خواهرانی که در غیاب برادرانشان بزرگ شدند. چهره علیاصغر، نماد «مظلومیت مطلق» است و در نوحههای ترکی، یکی از مهمترین عناصر حسی است که اشک را نه به عنوان سوگواری، بلکه بهعنوان یک فریاد میشناسد.
ادبیات آیینی استان آذربایجانغربی کدام محتواها را پرورش میدهد؟
اولی مظلومیت است؛ اشعاری که بر تشنگی، تیر خوردن، بیپناهی اهل حرم تمرکز دارند. این مضامین همدلیبرانگیزند و بسیار تأثیرگذار. دومی غیرت و وفاداری است و ادبیاتی که درباره حضرت عباس، قاسم، علیاکبر و رزمندگان کربلا سروده میشود؛ پر از رجزهای درونی، نه لزوماً با الفاظ کوبنده، بلکه با صلابت انسانی و سومی صبر و استقامت است و حضرت زینب (س) و نقش او بعد از عاشورا در خطبهخوانیها و اسارت، بهطور ویژه در مرثیهها بازتاب یافته؛ اغلب با تمرکز بر مقاومت زن در بحران. در میان شخصیتهای کربلایی، حضرت علیاصغر و حضرت عباس بیشترین حضور را در شعرهای ترکی دارند.
از نظر شکل ادبی، نوحههای ترکی عاشورایی بهویژه در قالب «دَییم حسین جان» «و «آی قربان اولوم» بیشترین محبوبیت را دارند.
یک مثال میزنم:
آی دَییم حسین جان، دَییم حسین جان
بیقاردا قالوبسان، دَییم حسین جان
«ای داد برادرم حسین جان، ای وای حسین جان / بییار و تنها ماندهای، ای وای حسین جان»
واژه داییم در ترکی علاوه بر برادر، بار عاطفی شدیدی دارد.
بیت با تکرار، سادگی و ریتم ضربی، مخاطب را به اندوه مشارکتی میکشاند؛ یعنی شنونده خود را در موقعیت حضرت زینب میبیند. آهنگپذیری این نوع نوحهها، آنها را در دل مجالس مردمی تثبیت کرده است.
سوسوز قالوب کربلا، یا عباس
قارداشیزدان آیریلا، یا عباس
«کربلا بینور مانده، ای عباس / از برادرت جدا شدهای، ای عباس»
تصویرسازی با «سوسوز قالماق» یعنی بینور شدن نشان میدهد حضور عباس، منبع روشنی و معنا در کربلا بوده است و واژه قارداش یعنی برادر حس خانوادگی را تقویت میکند و این همان عنصری است که مخاطب ترکزبان با آن همزادپنداری میکند.
بالام گلدی آتیشدن، اَلبی گلدی قان آچیخ
هَله گول قیمیردی، چَکمهلَری یام آچیخ
«پسرم از آتش برگشت، لباسش غرق خون
تازه شکفته بود، ولی چکمههایش هنوز باز بود»
اشاره به علیاکبر یا قاسم دارد؛ نوجوان شهیدی که هنوز در کودکی است و تصویر «چکمههای باز» اشاره به ناپختگی، بیگناهی و رفتن زودهنگام دارد و چنین تصویرهایی، مرز بین اشک و حماسه را محو میکند.
به گزارش ایبنا؛ سلبیناز رستمی اهل شهرستان شاهیندژ آذربایانغربی یکی از چهرههای تأثیرگذار ادبیات پایداری در تاریخ معاصر کشور است؛ نویسندهای که بیش از ۵۰ جلد کتاب در کارنامه دارد. از آثار وی میتوان به پژوهش پشتیبانان، کلک فام، رمان عشق برمدار صفر، عاشقانهای مکتوم، از مجموعه اشعار وی نیز میتوان به لبخوانی ماهیها، گلوله درخت پرنده و…نام برد.
نظر شما