بهگزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، رمان «زمستان ۶۲» اثر اسماعیل فصیح از جمله رمانهای شاخص ایرانیست که در آن به زندگی روزمرۀ مردم در متن جنگ و بمباران پرداخته شده است. داستان در آبادان سال ۱۳۶۲، در بحبوحۀ جنگ ایران و عراق، میگذرد و فصیح از زبان جلال آریان، که از شخصیتهای داستانی ماندگار ادبیات داستانی ایران است، گوشههایی از زندگی مردم، خصوصاً مردم طبقۀ متوسط ساکن جنوب ایران، را در روزگار سخت جنگ به تصویر میکشد.
«زمستان ۶۲» رمانیست که وقایع آن در دوران جنگ اما در پشت میدان جنگ میگذرد و البته در فاصلهای نزدیک به جبهۀ جنوب و دست آخر هم میبینیم که سرنوشت یکی از شخصیتهای رمان، به خواست و انتخاب خود او، در میدان جنگ رقم میخورد.
یکی از ویژگیهای بارز رمان «زمستان ۶۲» توجه و تأکید بر وطندوستی و نگرانی برای ایرانِ گرفتار جنگ در این رمان است، چنانکه میتوان گفت که یکی از گفتمانهای اصلی غالب بر این رمان، وطندوستی در دورهایست که وطن در معرض تهدید بیگانه قرار گرفته است. شخصیتهای «زمستان ۶۲» مردمی هستند که در متن جنگ و بمباران و دلواپسیها و اضطرابهای طبیعی دوران جنگ، گرد هم میآیند تا با در کنار یکدیگر بودن و همدلی و تقویت حس وطندوستی، شرایط دشوار جنگ را تاب آورند. آنها علاوه بر جنگ، که مسئلهای جمعی است، هر یک با مسائل شخصی خود نیز درگیرند که این مسائل شخصی هم البته بهنوعی از مسائل جمعی جدا نیست و با آن مسائل، مرتبط است.
اما در مورد مضمون ایراندوستی در «زمستان ۶۲» آنچه بدیع مینماید این است که اگر معمولاً در بحث از ایراندوستی و نمود آن در ادبیات، فقط نام فردوسی و «شاهنامه» به میان میآید، فصیح در «زمستان ۶۲» به سراغ دیگر شاعران کلاسیک ایرانی و کارکرد تسلیبخش و تسکیندهندۀ آثارشان در روزگار سخت توجه نشان داده است و در واقع خواننده را به این نکته توجه داده که دیگر شاعران کلاسیک هم اگر مضمون غالب در آثارشان وطن نیست، اما اشعارشان میتواند در دورههای حساس و بحرانی کارکردی ملی بیابد و نوعی همبستگی ملی را در مردمی که به دردی مشترک گرفتارند پدید آورد. اینگونه است که صدای جلال آریان در رمان «زمستان ۶۲» گویی برآیند صدای چند شاعر بزرگ ایرانی است. او انگار که در این رمان، از زبان حافظ و سعدی و خیام سخن میگوید و البته از این سه شاعر، صدای حافظ را از زبان یکی از شخصیتهای دیگر این رمان به نام دکتر یارناصر که مردی بهشدت ملیگراست، نیز مدام میشنویم.

در «زمستان ۶۲» حافظ و سعدی و خیام در روزگار معاصر احضار شده و در وجود جلال آریان حلول کردهاند تا ماجرای سرزمین و مردم سرزمینشان را در دورانی که جنگ به آنها تحمیل شده است، روایت کنند و نیز به کمک مردم سرزمینشان بیایند و با شعرشان بکوشند که التیامی باشند بر زخمهایی که جنگ بر پیکر آنها زده است و میزند. فصیح در «زمستان ۶۲» روح حافظ و سعدی و خیام را در متنِ دشتی مشوش احضار میکند. ارجاعات رمان به شعر کلاسیک فارسی، خصوصاً مثنوی معروف «آهوی وحشی» حافظ، هیچ اتفاقی نیست و کاملاً معنادار است. و البته در این رمان از نظامی هم سخنی میرود. گویی فصیح برای القای نوعی حس وطندوستی و همبستگی ملی، از فرهنگ شعری مردم ایران کمک گرفته و به میراث و گنجینۀ شعر فارسی رجوع کرده تا بهکمک نخ نامرئی این میراث، سوتهدلانِ جنگزده و داغدیده و نگران و پراکنده را، گردهم آورد تا در کنار یکدیگر «عزیزان قدر یکدیگر بدانید» را زمزمه کنند. او طعم و لحن را از شعر کلاسیک میگیرد و وارد زبان امروزی جلال آریان میکند؛ جلال آریانی که در اهوازِ درگیر جنگ و بمباران، دنبال فرزند گمشدهی خدمتکارش میگردد و این وسط با مردی به نام منصور فرجام آشنا میشود که مهندس است و از امریکا به ایران آمده تا پروژهای را در اهواز و برای ادارهای دولتی به ثمر برساند. امکانات نیست، اما منصور فرجام تاب میآورد و نق نمیزند، چون دوست دارد پروژه هرطور شده به سرانجام برسد و اینگونه به میهنش خدمتی کرده باشد. فرجام بهجای گله از کاستیها، میکوشد کارش را به هر طریقی پیش ببرد و البته از این رهگذار، توجهش جلب کسانی میشود که به میدانهای جنگ میروند و دیدن شمههایی از آنچه در میدانهای جنگ میگذرد، شخصیتش را متحول میکند و تصمیمی جدید میگیرد. او راهی میدان جنگ میشود.
«زمستان ۶۲» یک رمان به تمام معنا وطندوستانه است که در آن، فرهنگ کهن و ریشهدار ایران و نقش تسلیبخش آن در شرایط دشوار، از جمله جنگ، بسیار مورد توجه قرار گرفته است. البته فصیح این را خیلی واضح نمیگوید اما صدای ادبیات کهن را که بخشی مهم از فرهنگ ملی ماست، در زیرلایههای روایت خود جاری و ساری میکند. این فرهنگ را در «زمستان ۶۲» هم آنجا که شعر کلاسیک با موسیقی پیوند خورده است میبینیم، هم در ملیگرایی و وطندوستی دکتر یارناصر و هم در لحن جلال آریان که صدایش را چنانکه پیشتر نیز اشاره شد، گویی از شعر حافظ و سعدی و خیام وام گرفته است و هم در منصور فرجام که بیاعتنا به کمبود امکانات، میخواهد کاری برای میهنش انجام دهد و به آنچه در کشورش میگذرد بیاعتنا نیست و با فرهنگ کهن ایران هم آشناست.
نظر شما