چهارشنبه ۲ خرداد ۱۴۰۳ - ۱۵:۴۱
بنویسید در دل تاریخ / این تن یک رئیس جمهور است

قم - جمعی از شاعران قمی در در سوگ شهادت رئیس جمهور شهید و همراهان در پی سقوط بالگرد حامل وی شعر سرودند.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) در گلستان قم، خبر شهادت رئیس‌جمهور و همراهانش، هم‌زمان با شب میلاد علی بن موسی‌الرضا (ع)، مردم ایران را سوگوار کرد. در پی وقوع این حادثه، جمعی از شاعران استان قم در وصف رئیس‌جمهور شعر سرودند که در ادامه از نظر مخاطبان می‌گذرد.

مریم فردی

بعد از آن روز و شب دویدن‌ها

عاقبت پای او به خیر رسید

عاقبت مه کنار رفت و جهان

لاله‌ای را میان دشتی دید

عاقبت از میان آتش و خون

لاله‌ای سر کشید و پیدا شد

سوخت دلها بدون ابراهیم

عاقبت رفت و سهم گلها شد!

یادمان نه، نمی رود هرگز

نیش‌های زبان عقرب را

در نگاهش؛ گذشت و خاموشی

در دل اما طنین یا ربّ را!

روز و شب را نمی شناخت که او

نیت خدمتی شباشب داشت

هر چه در وسع و در توانش بود

در طبق‌های مخلصانه گذاشت!

یار مظلوم و یاور حق بود

هم نفس با کلام رهبر بود

گوش یک عده جاهل اما

باز در شنیدن برابرش کر بود

زخم زد رفتنش به این خانه

قدر او را چه دیر فهمیدند

رفت و هم سفره با رضا جان شد

عزتش را جهانیان دیدند!

چه از این بهتر و طلایی‌تر،

که شب پر فروغ میلادش

هشتمین آفتاب دعوت کرد

خادمش را به خانه آبادش!

حق همین بوده از ازل آری!

هر که با اوست رستگار شده

جز چنین رفتنی سزاش نبود

با رضا بود و ماندگار شده!

ریحانه ابوترابی

با سرو روی خاکی آمده است

خون و خاکستر است بر مویش

کفش‌هایش گلیست، مندرس است

عرق خستگیست بر رویش

با عبا و قبای خاک آلود

روی عمامه اش غبار سپید

سر موعد رسیده تا پرواز

راه افتاده کاروان شهید

خادم کیست اینقدر خاکیست؟

به نظر اهل روستا باشد

از کجا آمده شهید شود؟

به گمانم که آشنا باشد

دست‌هایش چقدر پر پینه‌ست

چشم‌هایش چقدر بی خواب است

بین پرواز، بال وا کرده ست؟

مهلتش نیست بسکه بی‌تاب است

چهره‌اش آشناست، لبخندش

وسط صحن انقلاب انگار

دیده بودم که پاک می‌کرد

از روی دیوار صحن گرد و غبار

چهره‌اش آشناست، باران نیست؟

که به قحطی روستا بارید؟

بیل زد باغ مستمندان را…؟

مثل خورشید روزشان خندید؟

خنده‌اش آشناست! اما نه

خنده‌اش بین کارها گم بود

گرچه جامانده در مه و باران

شانه‌اش خیس اشک مردم بود

سینه‌اش سوخته است اما نه

داغ مردم به سینه‌اش مانده

اشک مستضعفین دو ساعت پیش

جگرش را عمیق سوزانده

زخم طعن و هزار زخم زبان

جای تا جای پیکرش دارد

چقدر وعده ی عمل کرده

بر ورق های دفترش دارد

چقدر میشناسمش انگار

هرچه او سوخته ست پر نور است

بنویسید در دل تاریخ

این تن یک رئیس جمهور است

به زمین خورده تا بلند شود

پرچم اقتدار محرومان

رفتی و سوز استخوان آمد

سفرت خوش بهار محرومان

سیدصادق خاموشی

تصویر عمیقیست، نگو ساده کشیدست

یک قله، ولی خاکی و افتاده کشیدست

از دفتر و از میز گذشته است

کسی که دل را به صف مردم آزاده کشیدست

در لحظه میلاد خودش شاه خراسان

دستی به سر خادم دلداده کشیدست

با رفتن او عشق، هزاران دل خون را

در بدرقه آورده و تا جاده کشیدست

سخت است بفهمند اسیران تجمل

دست از خود و دنیا چقدر ساده کشیدست

دور از همه ی حاشیه ها در دل میدان

از عشق سخن گفته و کباده کشیدست

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها